استاد امام رَحِمَهُ اللّهُ گوید صفا ستوده است بهمه زبانها و ضدّ او کدورتست و آن نکوهیده است.
در خبر است که روزی پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بیرون آمد گونۀ مبارک او بگشته بود گفت صَفاوت دنیا بشد و تیرگی بماند، امروز مرگ، مؤمن را هدیه است.
و این نام غلبه گرفتست برین طائفه گویند فلان صوفی است و گروهی را متصوّفه خوانند و هر که تکلّف کند تا بدین رسد او را متصوّف گویند و این اسمی نیست که اندر زبان تازی او را باز توان یافت یا آن را اشتقاقی است و ظاهرترین آنست که لقبی است چون لقبهاء دیگر.
اما آنک گوید این از صوفست و تصوّف صوف پوشیدنست چنانک تَقَمُّص پیراهن پوشیدن، این روی بود ولیکن این قوم بصوف پوشیدن اختصاص ندارند.
و اگر کسی گوید ایشان منسوب اند با صُفّۀ مسجد رسول صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نسبت با صُفَّه بر وزن صوفی نیاید.
و اگر کسی گوید این از صفا گرفته اند، نسبت با صفا، دور افتد بر مقتضی لغت.
و اگر گویند با صفّ اوّل نسبت کنند چنانک گوئی اندر صفّ اول آمد از آنجا که نزدیکی ایشان است بخداوند تعالی معنی درست ولیکن این نسبت مقتضی لغت نباشد و این طایفه مشهورتر از آنند که در تعیّن ایشان بقیاس لفظی حاجت آید یا استحقاقی از اشتقاقی.
واندرین معنی سخن گفته اند مردمان که معنی این چیست و اندر صوفی نیز که او خود کیست و هر کسی از افتادۀ خویش عبارتی کرده اند و استقصا کردن اندر آن همه، از مقصود بیرون آرد ما را و از کوتاهی، بعضی از مقالات ایشان یاد کنیم اندرو، بر حدّ تلویح اِنْ شَاءَ اللّهُ.
جُرَیْری را پرسیدند از تصوّف گفت نیکوخوئی اختیار کردن و از خوی بد پرهیزیدن.
جنید را پرسیدند از تصوّف گفت آنست که مرده گرداند ترا از تو و بخود زنده گرداند.
حسین منصور را پرسیدند از تصوّف گفت ذات او وُحدانیست نه کس او را فرا پذیرد و نه او کس را.
ابوحَمْزَۀ بغدادی گوید علامت صوفی صادق آنست که پس از توانگری درویش شود و پس از آنک عزیز بود خوار شود و پس از آنک مشهور بود پوشیده گردد و علامت صوفی کاذب آنست که توانگر گردد پس از درویشی و عزیز گردد پس از خواری و معروف گردد پس از آنک مجهول بود.
عمروبن عثمان المکّی را از تصوّف پرسیدند گفت آن بود که بنده بهر وقتی بر آن بود که وقت بدان اولیتر باشد.
محمّدبن علیّ القصّاب گوید تصوّف خویهائی است بزرگوار که ظاهر شد اندر زمانۀ بزرگوار از مردی بزرگوار با قومی بزرگواران.
سمنون را پرسیدند از تصوّف گفت آنست که هیچ چیز ملک تو نباشد و تو ملک هیچ چیز نباشی.
جُنَیْد را پرسیدند از تصوّف گفت آنک با خدای باشی بی علاقتی.
رُوَیْم بن احمد البغدادی گفت صوفیی بنا کرده اند بر سه خصلت، فقر و افتقار و عادت کردن ببذل و ایثار و بترک تعرّض و اختیار بگفتن.
معروف کرخی گوید تصوّف فرا گرفتن کارهاست بحقیقت و نومید بودن از آنچه اندر دست مردمان است.
حَمْدون قَصّار گوید که صحبت با صوفیان کن که زشتیها را نزدیک ایشان عذر بود و نیکوئی را بس خطری نباشد تا ترا بزرگ دارند بدان.
خرّاز را پرسیدند از تصوّف گفت قومی باشند که ایشانرا بعطا گستاخ گردانند پس بمنع نیست گردانند پس آنگه ایشان از سرّ خود ندا کنند که بر ما بگرئید.
جُنَیْد گوید تصوّف جنگی بود که اندرو هیچ صلح نه.
و هم او گوید ایشان از یک اهل بیت باشند که بیگانه را اندر میان ایشان راه نباشد.
و هم او گوید که تصوّف ذِکْری بود با اجتماع و وجدی بود با استماع و عملی با اِتّباع.
و هم او گوید صوفی چون زمین باشد که همه زشتیها بر او اَوْ کنند و آنچه ازو برآید همه نیکو بود.
و هم او گوید صوفی زمین بود که نیک و بد بر وی برود و چون آن میغ بود که سایه بر همه چیزی افکند و چون باران بود که بر همه چیزها ببارد.
و هم او گوید که صوفی را که بینی که بظاهر مشغول باشد بدانک باطن وی خرابست.
سهل بن عبداللّه گوید صوفی آن بود که خون خویش را قصاص نبیند و مال خویش مردمانرا مُباح داند.
کتَّانی گوید تصوّف خلق است و هر که بخلق بر تو زیادت آرد تصوّف زیادت آورد.
ابوعلی رودباری گوید تصوّف آنست که آستانۀ دوست بالین کند و هرچند که برانند نرود.
و گفته اند زشترین همه زشتیها صوفیی بود بخیل.
و گفته اند تصوّف دستی بود تهی و دلی خوش.
شبلی گوید تصوّف نشستن است با خدای عَزَّوَجَلَّ و ترا هیچ اندوه نه.
و هم او گوید صوفی از خلق منقطع بود، بحق نارسیده چنانک گفت وَ اَصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی ترا برای خویش آفریدم تا طمعها از وی بریده شد پس از آن گفت لَنْ تَرانی.
و هم او گوید صوفیان طفلانند اندر کنار حَقّ تَعالی.
و هم او گوید وقت صوفی برقی بود سوزنده.
و هم او گوید عصمت بود از دیدن همه آفریدها.
رویم گوید صوفی همیشه بخیر بود تا میان ایشان نقار بود چون صلح گردید خیر نبود در ایشان.
ابوتراب نخشبی گوید صوفی را هیچ چیز تیره نکند و همه تیرگیها به وی صافی شود و گفته اند صوفی را طلب رنجه نکند و سبب او را بر نه انگیزد.
ذوالنّون را پرسیدند از تصوّف گفت قومی باشند، خدایرا بر همه چیزها برگزیده و خدای ایشانرا برگزیند بر همه چیزی.
واسطی گوید میان این قوم اشارت بودی پس حرکات شد اکنون نمانده است مگر حَسَرات.
نوری را پرسیدند که صوفی کیست گفت آنک سماع شنود اسباب ایثار کند
حُصْری گوید که صوفی آنست که زمینش برنگیرد و آسمانش سایه نیفکند و این اشارتست بمحو.
و گفته اند صوفی آنست که دو حال ویرا پیش آید یا دو خلق از هر دو یکی نیکوتر برگیرد.
شبلی را گفتند چرا نام کردند این قوم را با این نام گفت زیرا که از نفس ایشان بقیّتی ماندست و اگر نه آن بودی هیچ نام بر ایشان نیفتادی.
ابن جَلّا را پرسیدند از معنی صوفی گفت او را بشرط علم ندانیم ولیکن درویشی دانیم مجرّد از اسباب، با خدای تعالی، بی مکان و حق او را باز ندارد از علمِ هیچ جای، او را صوفی خوانند.
و گفته اند تصوّف بیفکندن جاه بود و سیاه رویی در دنیا و آخرت.
ابویعقوب مَزابِلی گوید تصوّف حالی بود که نشان مردمی در وی گُم باشد.
ابوالحسن سیروانی گوید صوفی با واردات باشد نه با اوراد.
از استاد ابوعلی رَحِمَهُ اللّهُ شنیدم که گفت نیکوترین چیزی که اندرین گویند آنست که گویند این طریقی است که نشاید مگر آن قوم را که خدای عَزَّوَجَلَّ مَزْبَلها بارواح ایشان روبد.
و هم او گفت روزی درویشی را هیچ چیز نبود مگر جانی و بر سگان این درگاه عرضه کردند بازان ننگریستند.
استاد امام ابوسهل صُعْلوکی رَحِمَهُ اللّهُ گفت صوفیی اعراض کردن است از اعتراض.
حُصْری گوید صوفی آنست که او را بعد از گم شدن او باز نیابید و بعد از یافتن گم نشود و درین اشکالی است معنیش آن بود که چون آفات ازو نیست شود دیگر بار آن آفات درو باز نیابند و آنکه گفت که بعد از یافتن گم نشود یعنی که چون بحقیقت آراسته شد بعد از آن به هیچ چیز از مخلوقات باز ننگرد که بدان سبب از مقام خویش بیفتد، حادثات در او اثر نکند.
و گفته اند صوفی آن بود که از خویشتن ربوده بود بدانچه از حق برو تافته بود.
و گفته اند صوفی مقهور بود بتصریف ربوبیّت، مستور بود بتصریف عبودیّت.
خرّاز گوید اندر جامع قیروان بودم روز آدینه مردی را دیدم که اندر صف همی گشت و میگفت صدقه دهید مرا که من صوفی بودم اکنون ضعیف شدم، روی باز آن مرد کردم و چیزی به وی دادم، بنستد گفت نه آنست که تو می پنداری، فرا نپذیرفت، برفت.
برگردان به زبان ساده
استاد امام رَحِمَهُ اللّهُ گوید صفا ستوده است بهمه زبانها و ضدّ او کدورتست و آن نکوهیده است.
هوش مصنوعی: استاد امام رحمهالله میفرمایند که صفا و خلوص در تمام زبانها ستوده شده است، در حالی که کدورت و بدبینی نقطهی مقابل آن و مورد نکوهش است.
در خبر است که روزی پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بیرون آمد گونۀ مبارک او بگشته بود گفت صَفاوت دنیا بشد و تیرگی بماند، امروز مرگ، مؤمن را هدیه است.
هوش مصنوعی: روزی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم بیرون آمد و حین خروج، چهره مقدسش دچار تغییراتی شد. فرمود: دنیا تمام شد و تنها تیرگی باقی مانده است. امروز مرگ، برای مؤمن به عنوان یک هدیه است.
و این نام غلبه گرفتست برین طائفه گویند فلان صوفی است و گروهی را متصوّفه خوانند و هر که تکلّف کند تا بدین رسد او را متصوّف گویند و این اسمی نیست که اندر زبان تازی او را باز توان یافت یا آن را اشتقاقی است و ظاهرترین آنست که لقبی است چون لقبهاء دیگر.
هوش مصنوعی: این نام به گونهای رایج شده است که گروهی به صوفیها گفته میشود و برخی دیگر را متصوفه مینامند. هر کسی که تلاش کند تا به این عنوان برسد، به او متصوف میگویند. این واژهای نیست که در زبان عربی به آسانی بتوان آن را پیدا کرد یا به نحوی از آن ریشهگیری کرده باشد. واضحترین حالت این است که این نام به عنوان لقبی مانند دیگر القاب شناخته میشود.
اما آنک گوید این از صوفست و تصوّف صوف پوشیدنست چنانک تَقَمُّص پیراهن پوشیدن، این روی بود ولیکن این قوم بصوف پوشیدن اختصاص ندارند.
هوش مصنوعی: اما گفته میشود که این مسأله مربوط به صوفیگری و پوشیدن لباس صوفیانه است، بهگونهای که شبیه به پوشیدن یک پیراهن است. این جنبه وجود دارد، اما این گروه تنها به پوشیدن لباس صوفیانه محدود نمیشوند.
و اگر کسی گوید ایشان منسوب اند با صُفّۀ مسجد رسول صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نسبت با صُفَّه بر وزن صوفی نیاید.
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که آنها به صُفّه مسجد پیامبر (ص) نسبت دارند، باید توجه داشت که این نسبت با کلمه صُفَّه به معنای صوفی همخوانی ندارد.
و اگر کسی گوید این از صفا گرفته اند، نسبت با صفا، دور افتد بر مقتضی لغت.
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که این موضوع از صفا گرفته شده است، چنین نسبتی به صفا نادرست و دور از واقعیت خواهد بود.
و اگر گویند با صفّ اوّل نسبت کنند چنانک گوئی اندر صفّ اول آمد از آنجا که نزدیکی ایشان است بخداوند تعالی معنی درست ولیکن این نسبت مقتضی لغت نباشد و این طایفه مشهورتر از آنند که در تعیّن ایشان بقیاس لفظی حاجت آید یا استحقاقی از اشتقاقی.
هوش مصنوعی: اگر گفته شود که افرادی به صف اول نسبت داده میشوند، بهگونهای که انگار از نزدیکترین جا به خداوند قرار دارند، این بیان از نظر معنایی درست است. با این حال، این نسبتی که ذکر شده، بر اساس زبان و واژهها بهدرستی مناسب نیست. البته این گروه از افراد به قدری شناخته شدهاند که نیازی به تعیین و تعریف آنها با استفاده از لغات یا شباهتهای لفظی وجود ندارد.
واندرین معنی سخن گفته اند مردمان که معنی این چیست و اندر صوفی نیز که او خود کیست و هر کسی از افتادۀ خویش عبارتی کرده اند و استقصا کردن اندر آن همه، از مقصود بیرون آرد ما را و از کوتاهی، بعضی از مقالات ایشان یاد کنیم اندرو، بر حدّ تلویح اِنْ شَاءَ اللّهُ.
هوش مصنوعی: مردم درباره معانی مختلف سخن گفتهاند و از آنچه که مقصود است پرسش کردهاند. در مورد صوفی و هویت او نیز هر کس از نظر خود صحبتی کرده است. اگر بخواهیم به همه این مطالب بپردازیم، ممکن است از هدف اصلی دور شویم. بنابراین، بهتر است که فقط به برخی از دیدگاههای آنها اشاره کنیم، به شرطی که خداوند بخواهد.
جُرَیْری را پرسیدند از تصوّف گفت نیکوخوئی اختیار کردن و از خوی بد پرهیزیدن.
هوش مصنوعی: از جُرَیْری درباره تصوف سوال کردند و او پاسخ داد که تصوف به معنای انتخاب نیکوکرداری و دوری از صفات زشت است.
جنید را پرسیدند از تصوّف گفت آنست که مرده گرداند ترا از تو و بخود زنده گرداند.
هوش مصنوعی: جنید را درباره تصوف سوال کردند و او گفت تصوف این است که تو را از خودت مرده کند و به خود حقیقت زنده کند.
حسین منصور را پرسیدند از تصوّف گفت ذات او وُحدانیست نه کس او را فرا پذیرد و نه او کس را.
هوش مصنوعی: حسین منصور را درباره تصوف questioned کردند و او گفت: "ذات او یکپارچه و یگانه است، نه کسی میتواند او را درک کند و نه او کسی را میپذیرد."
ابوحَمْزَۀ بغدادی گوید علامت صوفی صادق آنست که پس از توانگری درویش شود و پس از آنک عزیز بود خوار شود و پس از آنک مشهور بود پوشیده گردد و علامت صوفی کاذب آنست که توانگر گردد پس از درویشی و عزیز گردد پس از خواری و معروف گردد پس از آنک مجهول بود.
هوش مصنوعی: ابوحَمْزَۀ بغدادی میگوید که نشانه یک صوفی واقعی این است که او پس از رسیدن به توانگری به درویشی میرسد، و بعد از اینکه عزیز و محترم بود، خوار و ضعیف میشود، و بعد از اینکه معروف و مشهور بود، به حالتی پنهان میرود. اما نشانه یک صوفی دروغین آن است که او بعد از اینکه درویش بود، به ثروت میرسد، و بعد از اینکه خوار و بیاعتبار بود، به عزت و احترام میرسد، و بعد از اینکه ناشناخته بود، مشهور و معروف میشود.
عمروبن عثمان المکّی را از تصوّف پرسیدند گفت آن بود که بنده بهر وقتی بر آن بود که وقت بدان اولیتر باشد.
هوش مصنوعی: عمروبن عثمان المکی هنگام پرسش درباره تصوف گفت که تصوف به این معناست که هر بندهای در هر زمانی باید به فکر این باشد که آن زمان بهترین زمان برای عبادت و بندگی است.
محمّدبن علیّ القصّاب گوید تصوّف خویهائی است بزرگوار که ظاهر شد اندر زمانۀ بزرگوار از مردی بزرگوار با قومی بزرگواران.
هوش مصنوعی: محمّد بن علی قصاب میگوید که تصوف ویژگیهایی نیکو است که در زمان شخصی بزرگوار و با جمعی از افراد بزرگوار به ظهور رسید.
سمنون را پرسیدند از تصوّف گفت آنست که هیچ چیز ملک تو نباشد و تو ملک هیچ چیز نباشی.
هوش مصنوعی: سمنون در مورد تصوف گفت: تصوف به این معنی است که هیچ چیزی از آن تو نباشد و تو هم متعلق به هیچ چیز نباشی.
جُنَیْد را پرسیدند از تصوّف گفت آنک با خدای باشی بی علاقتی.
هوش مصنوعی: از جُنَیْد درباره تصوّف پرسیدند و او پاسخ داد که تصوّف یعنی اینکه با خداوند باشی و از هر چیزی جز او بیاعتنا باشی.
رُوَیْم بن احمد البغدادی گفت صوفیی بنا کرده اند بر سه خصلت، فقر و افتقار و عادت کردن ببذل و ایثار و بترک تعرّض و اختیار بگفتن.
هوش مصنوعی: رُوَیْم بن احمد البغدادی اظهار کرده که صوفیان بر پایهی سه ویژگی بنا شدهاند: فقر و نیازمندی، عادت به بخشش و ایثار، و کنارهگیری از پروا کردن و اختیار در گفتار.
معروف کرخی گوید تصوّف فرا گرفتن کارهاست بحقیقت و نومید بودن از آنچه اندر دست مردمان است.
هوش مصنوعی: معروف کرخی میگوید تصوف به معنای حل و فصل امور به حقیقت است و یعنی از آنچه در دست انسانهاست ناامید بودن.
حَمْدون قَصّار گوید که صحبت با صوفیان کن که زشتیها را نزدیک ایشان عذر بود و نیکوئی را بس خطری نباشد تا ترا بزرگ دارند بدان.
هوش مصنوعی: حمید قصار میگوید که با صوفیان صحبت کن، زیرا آنها برای زشتیها بهانهای دارند و نیکوییها برایشان خطر جدی ایجاد نمیکند، بنابراین به خاطر این ویژگیها تو را محترم میشمارند.
خرّاز را پرسیدند از تصوّف گفت قومی باشند که ایشانرا بعطا گستاخ گردانند پس بمنع نیست گردانند پس آنگه ایشان از سرّ خود ندا کنند که بر ما بگرئید.
هوش مصنوعی: خرّاز درباره تصوّف گفت که گروهی هستند که خداوند به آنها عطا میکند و این عطا باعث میشود که در برابر مسائل مختلف، بیپروا شوند. سپس این افراد به حالت معنوی خود وارد شده و ندا میدهند که دیگران به آنها توجه کنند.
جُنَیْد گوید تصوّف جنگی بود که اندرو هیچ صلح نه.
هوش مصنوعی: جنید میگوید تصوف نوعی جنگ است که هیچ نشانی از صلح در آن وجود ندارد.
و هم او گوید ایشان از یک اهل بیت باشند که بیگانه را اندر میان ایشان راه نباشد.
هوش مصنوعی: او میگوید که آنها از یک خانواده هستند و هیچ غریبهای نباید در میان آنها حضور داشته باشد.
و هم او گوید که تصوّف ذِکْری بود با اجتماع و وجدی بود با استماع و عملی با اِتّباع.
هوش مصنوعی: او میگوید که تصوف شامل یادآوری خداوند در جمع است، و تجربه وجدانی در گوش دادن به صوتها، و همچنین عملی است که با پیروی از آموزهها همراه است.
و هم او گوید صوفی چون زمین باشد که همه زشتیها بر او اَوْ کنند و آنچه ازو برآید همه نیکو بود.
هوش مصنوعی: صوفی مانند زمینی است که تمام زشتیها بر روی او ریخته میشود، اما از او تنها چیزهای خوب و نیکو برمیآید.
و هم او گوید صوفی زمین بود که نیک و بد بر وی برود و چون آن میغ بود که سایه بر همه چیزی افکند و چون باران بود که بر همه چیزها ببارد.
هوش مصنوعی: او میگوید که صوفی مانند زمینی است که هر دو نیک و بد بر آن میافتد. همچنین، او مانند ابری است که بر همه چیز سایه میافکند و مانند بارانی است که بر تمام موجودات میبارد.
و هم او گوید که صوفی را که بینی که بظاهر مشغول باشد بدانک باطن وی خرابست.
هوش مصنوعی: او میگوید که اگر صوفی را ببینی که ظاهراً مشغول عبادت است، اما باطن او خراب و ناپاک باشد.
سهل بن عبداللّه گوید صوفی آن بود که خون خویش را قصاص نبیند و مال خویش مردمانرا مُباح داند.
هوش مصنوعی: سهل بن عبداللّه میگوید که صوفی کسی است که به خون خود قصاص نمیخواهد و داراییاش را برای دیگران آزاد میداند.
کتَّانی گوید تصوّف خلق است و هر که بخلق بر تو زیادت آرد تصوّف زیادت آورد.
هوش مصنوعی: کتَّانی میگوید تصوّف نوعی از خلق و رفتار است و هر کس که با دیگران بیشتر و بهتر رفتار کند، در واقع تصوّف بیشتری از خود نشان میدهد.
ابوعلی رودباری گوید تصوّف آنست که آستانۀ دوست بالین کند و هرچند که برانند نرود.
هوش مصنوعی: ابوعلی رودباری میگوید: تصوف به معنای آن است که انسان خود را در مقابل دوست (خدا) قرار دهد و هرچقدر که او را طرد کنند، باز هم از او دور نشود.
و گفته اند زشترین همه زشتیها صوفیی بود بخیل.
هوش مصنوعی: گفتهاند که زشتترین نوع زشتیها، صوفیای است که بخل میورزد.
و گفته اند تصوّف دستی بود تهی و دلی خوش.
هوش مصنوعی: برخی گفتهاند که تصوف مانند دستی خالی است که با دلی شاد همراه است.
شبلی گوید تصوّف نشستن است با خدای عَزَّوَجَلَّ و ترا هیچ اندوه نه.
هوش مصنوعی: شبلی میگوید تصوف یعنی در کنار خداوند بودن و هیچ ناراحتی و دغدغهای نداشتن.
و هم او گوید صوفی از خلق منقطع بود، بحق نارسیده چنانک گفت وَ اَصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی ترا برای خویش آفریدم تا طمعها از وی بریده شد پس از آن گفت لَنْ تَرانی.
هوش مصنوعی: او میگوید که صوفی از مردم جدا بود و به حقیقت نرسیده است. چنان که خداوند فرمود: "تو را برای خودم آفریدم" تا طمعها و خواستهها از دل او دور شود. سپس گفت: "هرگز مرا نخواهی دید."
و هم او گوید صوفیان طفلانند اندر کنار حَقّ تَعالی.
هوش مصنوعی: او میگوید که صوفیان مانند کودکان هستند در کنار حق تعالی.
و هم او گوید وقت صوفی برقی بود سوزنده.
هوش مصنوعی: او میگوید زمانی بود که صوفی مانند برقی سوزان بود.
و هم او گوید عصمت بود از دیدن همه آفریدها.
هوش مصنوعی: و او همچنین میگوید که عصمت به معنای عدم مشاهده تمام آفریدگان است.
رویم گوید صوفی همیشه بخیر بود تا میان ایشان نقار بود چون صلح گردید خیر نبود در ایشان.
هوش مصنوعی: صوفی همیشه میگوید که تا زمانی که در بین آنها نزاع و درگیری وجود داشت، همه چیز خوب بود، اما وقتی صلح برقرار شد، دیگر خوب نبود و مشکلاتی به وجود آمد.
ابوتراب نخشبی گوید صوفی را هیچ چیز تیره نکند و همه تیرگیها به وی صافی شود و گفته اند صوفی را طلب رنجه نکند و سبب او را بر نه انگیزد.
هوش مصنوعی: ابوتراب نخشبی میگوید که صوفی هیچگاه تحت تأثیر چیزهای منفی قرار نمیگیرد و تمام تلخیها و مشکلات به صورت روشنی برای او در میآید. همچنین گفته میشود که برای صوفی، تلاش و جستجو در طلب علم یا روحانیت سخت و رنجآور نخواهد بود و هیچ عامل بیرونی نمیتواند او را تحریک کند.
ذوالنّون را پرسیدند از تصوّف گفت قومی باشند، خدایرا بر همه چیزها برگزیده و خدای ایشانرا برگزیند بر همه چیزی.
هوش مصنوعی: ذوالنون را درباره تصوف سوال کردند. او گفت: گروهی وجود دارند که خداوند را از میان همه چیزها برگزیده و در انتخابشان، خداوند را بالاتر از همه چیزها قرار دادهاند.
واسطی گوید میان این قوم اشارت بودی پس حرکات شد اکنون نمانده است مگر حَسَرات.
هوش مصنوعی: واسطی میگوید که در میان این مردم نشانههایی وجود داشت که اکنون با تغییر وضعیت، جز حسرتهای گذشته چیزی باقی نمانده است.
نوری را پرسیدند که صوفی کیست گفت آنک سماع شنود اسباب ایثار کند
هوش مصنوعی: نور از کسی پرسیدند که صوفی کیست، او پاسخ داد: صوفی کسی است که در حال سماع، فضایی از ایثار و فداکاری را به وجود میآورد.
حُصْری گوید که صوفی آنست که زمینش برنگیرد و آسمانش سایه نیفکند و این اشارتست بمحو.
هوش مصنوعی: حُصْری میگوید که صوفی کسی است که نه زمین او را به خود میکشد و نه آسمان بر او سایه میافکند. این جمله به نوعی به محو شدن و ناپدید شدن او اشاره دارد.
و گفته اند صوفی آنست که دو حال ویرا پیش آید یا دو خلق از هر دو یکی نیکوتر برگیرد.
هوش مصنوعی: گفتهاند صوفی کسی است که در زندگیاش دو حالت برای او پیش میآید و او از میان این دو حالت، یکی را که از نظر نیکی بهتر است، انتخاب میکند.
شبلی را گفتند چرا نام کردند این قوم را با این نام گفت زیرا که از نفس ایشان بقیّتی ماندست و اگر نه آن بودی هیچ نام بر ایشان نیفتادی.
هوش مصنوعی: از شبلی پرسیدند چرا این قوم را به این نام خواندهاند. او پاسخ داد که چون از روح و نفس آنها چیزی باقی مانده است، و اگر این نبود، هیچ نامی بر آنها نمیرفت.
ابن جَلّا را پرسیدند از معنی صوفی گفت او را بشرط علم ندانیم ولیکن درویشی دانیم مجرّد از اسباب، با خدای تعالی، بی مکان و حق او را باز ندارد از علمِ هیچ جای، او را صوفی خوانند.
هوش مصنوعی: از ابن جلا پرسیدند که صوفی به چه معناست. او گفت که ما نمیتوانیم او را صرفاً بر اساس علم بشناسیم، اما او را به عنوان درویشی میشناسیم که از وابستگیها آزاد است و با خداوند تعالی در ارتباط است. این فرد بیمکان است و هیچچیز نمیتواند او را از کسب علم در هر جایی بازدارد. به همین دلیل او را صوفی مینامند.
و گفته اند تصوّف بیفکندن جاه بود و سیاه رویی در دنیا و آخرت.
هوش مصنوعی: گفته شده است که تصوف به معنای رها ساختن جاه و مقام است و باعث میشود که انسان در دنیا و آخرت دچار ننگ و عذاب شود.
ابویعقوب مَزابِلی گوید تصوّف حالی بود که نشان مردمی در وی گُم باشد.
هوش مصنوعی: ابویعقوب مَزابِلی میگوید تصوّف حالتی است که نشاندهندهی شخصیتی است که در آن کسی گم شده باشد.
ابوالحسن سیروانی گوید صوفی با واردات باشد نه با اوراد.
هوش مصنوعی: ابوالحسن سیروانی میگوید که سیر و سلوک صوفیانه باید بر اساس تجربیات و حالات معنوی باشد، نه فقط با خواندن متون و اذکار مشخص.
از استاد ابوعلی رَحِمَهُ اللّهُ شنیدم که گفت نیکوترین چیزی که اندرین گویند آنست که گویند این طریقی است که نشاید مگر آن قوم را که خدای عَزَّوَجَلَّ مَزْبَلها بارواح ایشان روبد.
هوش مصنوعی: از استاد ابوعلی شنیدم که فرمود بهترین چیزی که در این باره گفته میشود، این است که این راهی است که تنها برای گروه خاصی مناسب است، گروهی که خداوند روحهایشان را پاک و طاهر کرده است.
و هم او گفت روزی درویشی را هیچ چیز نبود مگر جانی و بر سگان این درگاه عرضه کردند بازان ننگریستند.
هوش مصنوعی: روزی درویشی بود که هیچ چیزی جز جانش نداشت و وقتی سگان آن درگاه را به او نشان دادند، باز هم به آنها توجهی نکرد.
استاد امام ابوسهل صُعْلوکی رَحِمَهُ اللّهُ گفت صوفیی اعراض کردن است از اعتراض.
هوش مصنوعی: استاد امام ابوسهل صُعْلوکی، رحمت خدا بر او باد، فرمودند: صوفی کسی است که از مخالفت و اعتراض دوری میکند.
حُصْری گوید صوفی آنست که او را بعد از گم شدن او باز نیابید و بعد از یافتن گم نشود و درین اشکالی است معنیش آن بود که چون آفات ازو نیست شود دیگر بار آن آفات درو باز نیابند و آنکه گفت که بعد از یافتن گم نشود یعنی که چون بحقیقت آراسته شد بعد از آن به هیچ چیز از مخلوقات باز ننگرد که بدان سبب از مقام خویش بیفتد، حادثات در او اثر نکند.
هوش مصنوعی: صوفی کسی است که پس از گم شدنش، دوباره پیدا نمیشود و وقتی دوباره پیدا میشود، دیگر گم نمیشود. این مفهوم به این معناست که اگر آلودگیها و مشکلات از او دور شوند، دوباره به سراغ او نمیآیند. همچنین وقتی گفته میشود که بعد از پیدا شدن، گم نمیشود، یعنی زمانی که او به حقیقت و کمال رسید، دیگر به هیچ یک از موجودات دیگر توجه نمیکند؛ زیرا این توجه نمیگذارد او از مقام والایش پایین بیفتد و حوادث بیرونی تأثیری بر او ندارند.
و گفته اند صوفی آن بود که از خویشتن ربوده بود بدانچه از حق برو تافته بود.
هوش مصنوعی: گفته شده است که صوفی کسی است که از خود برداشته شده و به چیزی که از حقیقت به او الهام شده، توجه میکند.
و گفته اند صوفی مقهور بود بتصریف ربوبیّت، مستور بود بتصریف عبودیّت.
هوش مصنوعی: گفته شده که صوفی تحت تأثیر قدرت خداوند قرار دارد و در حالت بندگی خود را پنهان کرده است.
خرّاز گوید اندر جامع قیروان بودم روز آدینه مردی را دیدم که اندر صف همی گشت و میگفت صدقه دهید مرا که من صوفی بودم اکنون ضعیف شدم، روی باز آن مرد کردم و چیزی به وی دادم، بنستد گفت نه آنست که تو می پنداری، فرا نپذیرفت، برفت.
هوش مصنوعی: خرّاز میگوید: در روز جمعه، در جامع قیروان، مردی را دیدم که در صفی ایستاده و میگفت به من صدقه دهید زیرا من صوفی بودم و حالا ضعیف شدهام. من به او نگاه کردم و چیزی به او دادم، اما او گفت: این چیزی نیست که تو فکر میکنی و از من نپذیرفت و رفت.