گنجور

باب سی و دوم - در حُرِیَّتْ

قالَ اللّهُ تَعالیٰ وَیَْؤثِروُنَ عَلی اَنْفُسِهمْ وَلَوْ کانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ.

گفته اند بر خویشتن ایثار کردند از آزادگی ایشان از آنچه بیرون آمدند از آن و ایثار کردن بدان.

ابن عبّاس رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ گوید که پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ گفت کفایت بود یکی از شما را، آن قدر که قناعت بود بدان نفس او را، و بازگشت شما با چهار رش و بدستی جای خواهد بودن، و بازگردد کار همه بآخرت.

و آزادگی آن بود که مرد از بندگی همه آفریدها بیرون آید و هرچه دون خدایست عَزَّوَجَلَّ آنرا در دل وی راه نبود و علامت درستی آن برخاستن تمیز بود از دل او میان چیزها و خطر شریف و وضیع از اعراض دنیا نزدیک او یکسان بود، چنانک حارثه گفت پیغامبر را صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تن خویش از دنیا بازداشتم، زر و خاک نزدیک من برابرست.

از استاد ابوعلی شنیدم که گفت هر که اندر دنیا آید و ازان حُرّ بود از دنیا بیرون شود و ازو حُرّ بود.

دُقّی حکایت کند از زقّاق که گفت هر که اندر دنیا آزاد بود، از بندگی او آزاد بود.

استاد امام رَحِمَهُ اللّهُ گوید حقیقت آزادی اندر کمال عبودیّت بود چون در عبودیّت صادق بود او را از بندگی اغیار آزادی دهند امّا اگر بنده پندارد که بنده را مسلّم بود که وقتی لگام بندگی از سر فرو کند و یک لحظه از حد فراتر شود از آنجا که امر و نهی است و وی مَمَیِّز است در دار تکلیف، آن از دین بیرون آمدنست، خداوندتعالی پیغامبر را گفت صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَاَعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَْأتِیَکَ الیَقینُ. مرا پرست تا وقت مرگ، میان مفسّران اجماعست که بیقین، اجل خواست و آنچه قوم اشارت کنند بدان از حرّیّت، آنست که بنده بدل در تحت بندگی هیچ چیز نشود از مخلوقات، نه از آنچه اندر دنیا است و نه از آنچه در آخرتست، دنیا را و هوا و آرزوی و خواست و حاجت و حظ را اندرو هیچ نصیب نباشد.

شبلی را گفتند ندانی که او رحمٰن است گفت دانم ولیکن تا رحمت وی بدانسته ام هرگز نخواسته ام تا بر من رحمت کند.

و مقام حرّیّت عزیز است.

از استاد ابوعلی شنیدم رَحِمَهُ اللّهُ که ابوالعبّاس سیّاری گفت اگر نماز روا بودی بی قرآن، بدین بیت روا بودی.

شعر:

اَتَمَنَّیٰعَلی الزَّمانِ مُحالاً
اَنْیَریٰمُقْلَتایَ طَلْعَةَ حُرٍّ

امّا اقاویل مشایخ اندر حرّیّت بسیار است.

حسین بن منصور گوید هر که آزادی خواهد بگو عبودیّت پیوسته گردان.

جُنَید را پرسیدند چگوئی اندر کسی که ویرا از دنیا هیچ نمانده بود مگر مقدار استخوانی خرما جنید گفت بندۀ مُکاتَب هنوز بنده بود مادام که درمی بر وی باقی بود.

ابوعمرو انماطی گوید از جنید شنیدم که گفت بحقیقت آزادی نرسید و از عبودیّت او بر تو چیزی باقی مانده بود.

بشر حافی گوید هر که خواهد که طعم آزادی بچشد بگو سرّ پاک گردان با خدای خویش.

حسین منصور گوید هر که مقامات بندگی برسد بتمامی، آزاد گردد از تعب عبودیّت، بندگی بجای می آرد بی رنج و مشقّت، و این مقام انبیا و صدّیقان بود، محمول بود هیچ رنج فرا دلش نرسد و اگرچه حکم شرع برو بود.

منصور فقیه مصری راست این بیت کی گفت.

شعر:

مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ
لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ
قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ
فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ

و بدانک معظم حریّت اندر خدمت درویشان است.

از شیخ ابوعلی شنیدم که خداوندتعالی وحی فرستاد بداود عَلَیْهِ السَّلامُ که چون جویندۀ مرا بینی خادم او باش. و پیغامبر ما گفت صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سَیِّدُ الْقَوْمِ خادِمُهُمْ.

یحیی بن معاذ گوید ابناء دنیا را خدمت، درم خریدگان کنند، و ابناءِ آخرت را خدمت احرار و ابرار کنند.

ابراهیم ادهم گوید حرّ گویم از دنیا بیرون شود پیش از آن که او را بیرون برند. ابراهیم گوید که صحبت مکن مگر با حُرّی کریم که شنود و نگوید.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.