باب سی و سیم - در ذکر
قالَ اللّهُ تَعالیٰ یااَیُّهاالَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُ واللّهَ ذِکْراً کَثیراً.
بودردا گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ که پیغامبر گفت صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خبر نکنم شما را ببهترین اعمال شما و پاکترین آن شما را نزدیک خداوند شما و بلندترین آن در درجات شما و بهتر از آنک بدهید زر و سیم بدرویشان.
و بهتر از آن که شما کافرانرا بینید و با ایشان جهاد کنید گفتند یا رسول اللّه چیست آن گفت ذکر خدای عَزَّوَجَلَّ.
انس گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ قیامت برنخیزد تا یکی همی گوید، در زمین، اللّه اللّه.
و هم انس گوید قیامت برنخیزد تا در روی زمین کسی باشد که باز ایستد از گفت اللّه اللّه.
استاد امام ابوالقاسم رَحِمَهُ اللّهُ گوید ذکر رکنی قویست اندر طریق حق سُبْحَانَه وَتَعالی و هیچکس بخدای تعالی نرسد مگر بدوام ذکر، و ذکر دو گونه باشد، ذکر زبان و ذکر دل، بنده بدان باستدامت ذکر دل رسد و تأثیر ذکر دل را بود و چون بنده بدل و زبان ذاکر باشد او کامل بود در وصف خویش در حال سلوک خویش.
از استاد ابوعلی شنیدم گفت ذکر منشور ولایت بود، هرکه او را توفیق ذکر دادند ویرا منشور ولایت دادند، و هر که ذکر از وی باز ستدند او را معزول کردند.
شبلی را گویند اندر ابتدای کار، وی اندر سردابه شدی و آغوشی چوب با خویشتن در آنجا ببردی هرگه غفلتی بر دل وی اندر آمدی خویشتن را بزدی بدان چوب و بودی که آنگاه را که از آن سردابه بیرون آمدی از آن چوب نمانده بودی، آنگاه دست و پای بر زمین و دیوار ها می زدی.
و گفته اند ذکر خدای عَزَّوَجَلَّ بدل، شمشیر مریدان بود که بدان جنگ کنند با دشمنان خویش، و آفتها بدان از خویشتن باز دارند و چون بلا یی بر بندۀ فرود آید، بدل با خدای گردد، بلا از وی برخیزد اندر حال.
واسطی گوید ذکر بیرون آمدنست از میدان غفلت بصحرای مشاهدت بر غلبۀ بیم و دوستی تمام.
ذوالنّون مصری گوید هر که خدایرا یاد کند، یاد کردنی بر حقیقت، همه چیزها فراموش کند، اندر جنب ذکر خدای و همه چیزها خدای تعالی بر وی نگاه دارد و ویرا از همه چیزها عوض بود.
ابوعثمان را پرسیدند که خدایرا یاد میکنیم و هیچ حلاوت فرا دل نمی رسد گفت شکر کنید که خدای اندامی از اندامهای شما را بطاعت بیاراست.
و خبر مشهور است از پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ که چون روضهاء بهشت یابید اندرو چرا کنید گفتند روضۀ بهشت کدامست گفت مجلسهای ذکر.
جابربن عبداللّه گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ که پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نزدیک ما آمد و گفت یا مردمان چرا کنید، اندر روضهاء بهشت گفتم یا رسول اللّه چیست روضهاء بهشت گفت مجالس ذکر. و پیغامبر گفت صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ اندر وامداد و شبانگاه شوید و ذکر خدای کنید و هر که خواهد که منزلت خویش نزدیک خدای تعالی بداند، بگوی بنگر تا منزلت خدای تعالی نزدیک تو چگونه است خدای تعالی بنده را بدان منزلت دارد نزدیک خویش که بنده دارد خدای خویش را.
محمد فرّا گوید از شبلی شنیدم که گفت نه خدای میگوید هر که مرا یاد کند بازو نشسته ام چه فایده یافتی از نشستن با حق جلّ جلاله.
عبداللّه بن موسی السّلامی گوید شبلی مجلس می داشت روزی و این بیتها همی گفت.
و از خصایص ذکر یکی آنست که بوقت نبود که هیچ وقت نبود از اوقات الّا که بنده مأمورست بذکر خدای تعالی اِمّا فرض و اِمّا مستحب، و نماز اگرچه شریفترین عبادتها است وقتها بود که روا نبود اندرو و ذکر دل دائم بر عموم احوال واجب آید.
قالَ اللّهُ تَعالی اَلَّذینَ یَذْکُرونَ اللّهَ قِیاماً وَقُعوداً وَعَلی جُنُوبِهِمْ.
از استاد امام ابوبکر فورک رَحِمَهُ اللّهُ شنیدم که گفت قِیاماً قیام کنید بحق ذکر وَقُعوداً نشسته باشید از دعوی اندرو.
و استاد ابوعبدالرحمٰن از استاد ابوعلی دقّاق پرسید ذکر تمامتر یا فکر استاد ابوعلی گفت شیخ چگوید اندرین شیخ ابوعبدالرّحمٰن گفت نزدیک من ذکر تمامتر از فکر زیرا که حق سُبْحانَهُ وَ تَعالی را صفت کنند بذکر و بتفکّر صفت نکنند و آنچه صفت عَزَّاسْمُهُ باشد تمامتر از آنک خلق بدو مختصّ است، ابوعلی را نیکو آمد.
کتانی گوید که اگر نه آنستی که ذکر بر من فریضه استی یاد نکنمی خدایرا، جلال او را زیرا که چون منی او را یاد کند، و دهن به هزار آب بنشوید.
از استاد ابوعلی شنیدم که از بعضی پیران این بیت روا کرد.
شعر:
از خصایص ذکر آنست که ذکر ما را در مقابلۀ ذکر خویش نهادست گفت فَاذْکُرونی اَذْکُرُکُمْ.
و اندر خبر است که جبرئیل عَلَیْهِ السَّلامُ گفت پیغامبر را عَلَیْهِ الصَّلواةُ وَالسَّلامُ خدای عَزَّوَجَلَّ امّت ترا چیزی داد که هیچ امّت را نداد گفت یا جبرئیل آن چیست گفت آنچه گفت فَاَذْکُرونی اَذْکُرْکُمْ هیچ امّت را این نداده است مگر این امّت را که گفت مرا یاد کنید تا من شما را یاد کنم و نخست یاد کند بنده را تا بنده او را یاد کند تا او بنده را یاد نکند بنده او را یاد نتواند کرد.
و گفته اند فریشته را دستوری باید خواستن اندر جان برگرفتن ذاکر.
و اندر بعضی از کتابها است که موسی عَلَیْهِ السَّلامُ گفت یارب کجا باشی گفت اندر دل بندۀ مؤمن.
استاد امام رَحِمَهُ اللّهُ گوید معنی این سخن آنست که سکون ذکر، در دل باشد که خداوند سُبْحانَه منزّهست از سکون و حلول و معنی این اثبات ذکرست و حاصل شدن آن در دل.
سهل بن عبداللّه گوید که هیچ روز بنگذرد که نه خداوند تعالی ندا کند که ای بنده انصاف بندهی، ترا یاد کنم و تو مرا فراموش کنی و ترا بخود خوانم و تو بدرگاه دیگر کس شوی و من بلاها از تو باز دارم و تو بر گناه معتکف باشی، ای فرزند آدم فردا که تو با نزدیک من آئی چه عذر خواهی گفت.
ابوسلیمان دارانی گوید اندر بهشت صحراهاست چون ذاکر بذکر مشغول گردد و فریشتگان درختها همی کارند بود که فریشتۀ بایستد ویرا گویند چرا بایستادی گوید آنکس که برای او همی کشتم بیستاد.
چنین گویند حلاوت در سه چیزست در ذکر و نماز و قرآن خواندن اگر راحت یافتی و الّا بدانید که در بسته است.
حامد اسود گوید با ابراهیم خوّاص در سفری بودم، جائی رسیدیم، اندرو ماران بسیار بودند، رَکْوَه بنهاد و بنشست و من نیز با او بنشستم چون شب خنک شد ماران بیرون آمدند، شیخ را آواز دادم گفت خدایرا یاد کن، یاد کردم، با جای خویش شدند پس باز بیرون آمدند، من دیگر باره بانگ کردم، همان گفت که نخست بار گفت، من خدایرا یاد کردم ماران بازگشتند، برین حال آن شب بگذاشتم تا روز، چون بامداد برخاست و برفت من بازوبرفتم ماری حلقه بسته، از وِطا فرو افتاد گفتم تو ندانستی که این اندر وِطا بوده است گفت هرگز شبی نبوده است بر من، خوشتر از دوش.
و بوعثمان گوید هر که وحشت غفلت نچشیده باشد حلاوت اُنْسِ ذکر نداند.
جُنَید حکایت کند از سری که گفت اندر بعضی از کتابها که خدای عَزَّوَجَلَّ فرو فرستاد نبشته است که چون غالب گردد ذِکر من بر بنده، عاشق من گردد و من عاشق او.
و هم بدین اسناد گفت خداوند تعالی وحی کرد بداود عَلَیْهِ السَّلامُ که بمن شاد باشید و تنعّم بذکر من کنید.
نوری گوید هر چیزی را عقوبتی است و عقوبت عارف آنست که از ذکر بازماند.
و در انجیل است که مرا یاد کن چون خشمگن گردی تا ترا یاد کنم بوقت خشم خویش و بنصرت من بسنده کن که ترا نصرت من بهتر از نصرت تو ترا.
راهبی را گفتند روزه داری گفت بذکر او روزه دارم چون غیر او یاد کنم روزه من گشاده آید.
و گفته اند چون ذکر اندر دل قرار گیرد اگر شیطان گرد او گردد ویرا صرع افتد همچنانک مردم را صرع افتد و آنگه دیوان بر وی گرد آیند و گویند چبودست این را گویند ویرا آدمیان رنجه میدارند.
سهل گوید هیچ معصیت نشناسم عظیمتر از فراموش کردن خدای عَزَّوَجَلَّ.
و گفته اند ذکرِ خفی فریشته بآسمان نتوان برد زیرا که ویرا اطّلاع نباشد بر آن که آن سرّی بود میان بنده با خدای تعالی.
کسی میگوید مرا ذاکری نشان دادند اندر بیشۀ، نزدیک او شدم، نشسته بود، آنگاه ددی دیدم، عظیم، که اندر آمد و ویرا یکی بزد و پارۀ از وی بربود، هر دو از هوش بشدیم چون باهوش آمدم و گفتم این چه بود گفت خدای این دد بر من مسلّط کرده است هرگاه که از ذکر فرو ایستم بیاید و مرا بگزد چنین که می بینی.
جعفربن نصیر گوید از جُرَیْری شنیدم که گفت یکی بود از اصحابُنا دائم میگفتی اللّه اللّه روزی چوبی بر سر وی آمد و سرش بشکست، خون میدوید و از آن خون بر زمین نبشته پیدا همی آمد که اللّه اللّه.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
🔅به ذکرِ او روزه دارم، چون غیرِ او یاد کنم، روزهی من گشاده آید
چقدر زیباست