قالَ اللّهُ تَعالی والَّذینَ جاهَدوا فینالَنَهْدِیَّنَهُمْ سُبُلَنا. ابوسعید خَدری رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ گوید پرسیدند پیغامبر را صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّم از فاضلترین جهاد، گفت کلمۀ حق پیش سلطان ستمکار گفتن و اشک از چشم ابوسعید فرو ریخت.
استاد ابوعلی دقّاق گوید هر که ظاهر خویش را بیاراید بمجاهدة، خدای باطن او را بیاراید بمشاهدة.
و بدانک هر که اندر بدایت صاحب مجاهدة نباشد ازین طریقت هیچ به وی نیابد.
ابوعثمان مغربی راست کی هرکه پندارد که این در بر وی بازگشایند و هیچ چیز یابد از حقیقت مگر بمجاهدة اندر غلط است.
استاد ابوعلی گفت هر که اندر بدایت او را برخاستی نبود اندر نهایت ویرا نشستی نبود.
و هم از وی شنیدم اندر لفظ اَلْحَرَکَةُ بَرَکَةْ، حرکات ظاهر برکات سرّ برآورد.
بویزید گفت بدوازده سال آهنگر نفس خویش بودم و پنج سال آینۀ دل خویش بودم و یکسال اندر آینه می نگریستم، زُنّاری دیدم بر میان خویش ظاهر دوازده سال در آن بودم تا ببریدم. پس بنگرستم دیگر بار در باطن خویش زُنّاری دیدم پنج سال اندر آن کردم تا چگونه ببرم پس مرا کشف افتاد، بخلق نگریستم همه را مرده دیدم، چهار تکبیر بر ایشان کردم.
و از سَرّی همی آید که گفت یا جوانان کار بجوانی کنید پیش تا به پیری رسید که ضعیف شوید چنین که من و اندرین وقت هیچ جوان طاقت عبادت وی نداشتی. ابوالحسن خرّاز راست گفت این کار بر سه چیز بنا کرده اند ناخوردن الّا بوقت فاقت و ناخفتن مگر بوقت غلبۀ خواب و سخن ناگفتن مگر بوقت ضرورت.
ابراهیم ادهم گفت مرد بجایگاه نیکان نرسد تا شش عقبه بنگذارد اوّل درِ نعمت دربندد و درِ سختی بر خود بگشاید و دوّم درِ عِزّ ببندد و درِ ذُلّ بگشاید و سوم درِ توانگری ببندد و درِ درویشی بگشاید. چهارم درِ سیری ببندد و درِ گرسنگی بگشاید و پنجم درِ خواب ببندد و درِ بیداری بگشاید و ششم درِ امید ببندد و درِ منتظر بودن مرگ را بگشاید.
ابوعمرو نُجَیْد گوید هرکه تنش بر وی گرامی بود دین وی بر وی خوار بود.
ابوعلی رودباری گوید صوفی پس پنج روز اگر گوید گرسنه ام ویرا ببازار فرستید تا کسب کند.
و بدانک اصل مجاهدة خو باز کردن نفس است از آنچه دوست دارد یعنی خلاف کردن اندر همه روزگار و نفس را دو صفت است شتافتن بشهوات و سرکشیدن از طاعات چون وقت نشستن بر اسب هوا سرکشی کند لگام تقوی واجب بود باز کشیدن و چون حرونی کند بقیام کردن موافقت، تازیانۀ مخالفت بر وی فرو گذاشتن و چون بوقت خشم از جای برخیزد مراعات کردن حال او که هیچ منازلت نیست عاقبت او نیکوتر از عاقبت خشمی که سلطان او برفق شکسته کنی و آتش او بمدارا فرو نشانی و چون شراب رعونت شیرین شود اندر ذوق او، بهیچ چیز آرام نگیرد مگر بمناقب او گفتن و آراستن آنچه چشم وی بر آن افتاده است واجب بود این بر وی بشکستن به رنج و مذلّت و بپوشیدن تا حقارت اصل خویش بداند. و جهد عام اندر عملِ بسیار بود و جهد خاص اندر صافی کردن احوال کی گرسنگی کشیدن و بی خوابی سهل بود و آسان، و معالجت اخلاق بد کردن تا باخلاق نیکو بدل شود صعب است و دشوار.
و از پوشیدگیهای آفات نفس و اسرار علّتهای نفس آنست که مدح دوست دارد و هرکه جرعتی از وی بخورد هفت آسمان و هفت زمین بمژۀ چشم بردارد و نشان این آنست که چون این ازو منقطع شود کاهلی و سستی اندر وی پیدا آید.
و یکی از پیران اندر مسجد نماز میکرد همه بصف اوّل بسالهای بسیار روزی ویرا عایقی افتاد کی پگاه بمسجد نتوان شد چون اندر آمد بصف آخر بایستاد، بیک چند او را نیز در مسجد ندیدند، از سبب این ازو بپرسیدند گفت چندین ساله نماز قضا میکردم که چنان دانسته بودم که اخلاق بجای آورده ام بخدای، آن روز که مردمان مرا بآخر صف دیدند، خجل شدم، دانستم که نشاط من اندر آن روزگار از رؤیت مردمان بوده است، نمازها قضا کردم.
مرتعش گوید چندین حجّ کردم بر تجرید، مرا پیدا گشت که آن همه حظّ نفس بوده است از آنک مادرم روزی گفت سبوئی آب برکش، بر من گران بود، دانستم که فرمان بردن نفس از آن حجّ ها به حظ و شُرب بودست نفس را که اگر از نفس فانی بودمی آنچه حقّ شرع بودی بر من گران نیامدی.
زنی را پرسیدند که بزاد بر آمده بود از حال او گفت اندر حال برنائی اندر خویشتن حالها میدیدم پنداشتمی آن قوّت حال است چون پیر شدم آن از من بشد، دانستم که آن قوّت برنائی بوده است و من حال پنداشتم.
استاد ابوعلی دقّاق رَحِمَهُ اللّهُ گوید که هیچکس نبود از پیران که حکایت این پیرزن بشنید الّا که بنبخشودند بر وی و گفتند انصاف بازو بوده است.
ذوالنّون مصری گوید خدای عزیز نکند بندۀ را به عزّی عزیزتر از آنک به وی نماید خواری نفس او و هیچ بنده را خوار نکند خوارتر از آنک او را از خواری نفس او محجوب کند تا ذلّ نفس خویش بیند.
ابراهیم خواصّ گوید هیچ چیز نبود که مرا بترساند الّا که در زیر قدم آوردم.
محمّدبن الفضل گوید راحت اندر خلاص یافتن است از آروزهای نفس.
ابوعلی رودباری گوید آفت از سه چیز درآید، بیماری طبیعت و ملازمت عادت و فساد صحبت، گفتم بیماری طبیعت چیست گفت حرام خوردن، گفتم ملازمت عادت چیست گفت بحرام نگریستن و شنیدن گفتم فساد صحبت چیست گفت آنچه هرچه اندر نفس فرا دیدار آید از شهوات متابعت وی کنی.
ابوالقاسم نصرآبادی گوید زندان تو تن توست و نفس توست چون از وی بیرون آمدی براحت افتادی جاودانه.
ابوالحسین ورّاق گوید ابتدا کار ما اندر مسجد ابوعثمان ایثار بودی بفتوحی که بودی و شب معلوم با ما نبودی و چون کسی بمکروهی پیش بازآمدی از وی کینه نگرفتیمی بنفس و عذر خواستیمی و تواضع کردیمی او را، چون حقارتی فرا دیدار آمدی اندر دل ما از کسی، او را خدمت کردی و نیکوئی، تا آن بشدی.
ابوحفض گوید نفس همه تاریکی است چراغ او سرّ اوست و نور چراغ او توفیق است هرکه اندر سرّ او صحبت نکند توفیقی از خدای، کار او همه تاریکی بود.
استاد امام رَحِمَهُ اللّهُ گوید معنی آنچه چراغ او سرّ اوست آن خواهد که سرّ بنده بود میان او و میان خدای تعالی و آن محل اخلاص وی بود و بدان بداند که حادثها بخدایست نه به وی و نه ازوست و تا از حیلة و قوت خویش بیزار شود بر دوام اوقات پس دست در توفیق زند از شرّ نفس خویش که آنکس که توفیق او را درنیابد علم او را سود ندارد بنفس خویش و نه بخداوند خویش و از بهر این گفتند پیران هر که او را سّرّ نباشد مُصِرّ باشد.
ابوعثمان گوید هیچکس عیبهای نفس خویش نبیند مادام که او را از خویشتن چیزی نیکو آید، عیبهای خویش کسی بیند کی اندر حالها خویشتن را نکوهیده دارد.
ابوحفص گوید زود بود هلاک آنکس کی عیب خویش نبیند که معاصی برید کفرست.
ابوسلیمان گوید هیچ چیز مرا از اعمال خویش نیکو نیامدست که من بدان ثواب چشم داشته ام از خدای.
سری گوید دور باشید از همسایگان توانگر و قرّایی بازاری و عالمان امیران.
ذوالنّون گوید فساد بر خلق از شش چیز درآید از ضعیفی نیّت اندر کار آخرت، دیگر آنک تنهاء ایشان گرو شهوت ایشان بود، سه دیگر غلبۀ امل دراز دارد با نزدیکی اجل، چهارم ایثار رضاء خلقان بر رضاء حق، پنجم متابعت کردن هوا و بازپس افکندن سنّت رسول صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ششم آنک زلّتهای سلف حجّت خویش کرده اند و هنرهاء ایشان جمله دفن کرده اند.
برگردان به زبان ساده
قالَ اللّهُ تَعالی والَّذینَ جاهَدوا فینالَنَهْدِیَّنَهُمْ سُبُلَنا. ابوسعید خَدری رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ گوید پرسیدند پیغامبر را صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّم از فاضلترین جهاد، گفت کلمۀ حق پیش سلطان ستمکار گفتن و اشک از چشم ابوسعید فرو ریخت.
هوش مصنوعی: خداوند متعال فرموده است: "کسانی که مجاهدت کنند، ما قطعاً آنها را به راههای خود هدایت خواهیم کرد." ابوسعید خدری رضی الله عنه نقل کرده است که از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم درباره برترین جهاد سوال کردند. ایشان فرمودند: "گفتن کلمه حق در برابر سلطان ستمگر است." و هنگامی که این سخن را گفت، اشک از چشمان ابوسعید فرو ریخت.
استاد ابوعلی دقّاق گوید هر که ظاهر خویش را بیاراید بمجاهدة، خدای باطن او را بیاراید بمشاهدة.
هوش مصنوعی: استاد ابوعلی دقّاق میگوید: اگر کسی بخواهد ظاهر خود را با تلاش و مجاهدت زیبا کند، خداوند باطن او را با مشاهده خود زیبا خواهد کرد.
و بدانک هر که اندر بدایت صاحب مجاهدة نباشد ازین طریقت هیچ به وی نیابد.
هوش مصنوعی: باید توجه داشت که هر کسی که در شروع راه، جهاد و کوشش نداشته باشد، هیچ چیزی از این مسیر به او نخواهد رسید.
ابوعثمان مغربی راست کی هرکه پندارد که این در بر وی بازگشایند و هیچ چیز یابد از حقیقت مگر بمجاهدة اندر غلط است.
هوش مصنوعی: ابوعثمان مغربی میگوید هر کس فکر کند که حقیقت برای او به راحتی و بدون تلاش و کوشش باز خواهد شد، در اشتباه است. ما باید در مسیر جستجوی حقیقت زحمت بکشیم و تلاش کنیم.
استاد ابوعلی گفت هر که اندر بدایت او را برخاستی نبود اندر نهایت ویرا نشستی نبود.
هوش مصنوعی: استاد ابوعلی گفت: هر کس در ابتدای کارش موفق نشود، در انتهای کارش هم به موفقیت نخواهد رسید.
و هم از وی شنیدم اندر لفظ اَلْحَرَکَةُ بَرَکَةْ، حرکات ظاهر برکات سرّ برآورد.
هوش مصنوعی: و همچنین از او شنیدم که میگفت: "حرکت، برکت است"، به این معنا که حرکات ظاهری، برکات پنهان و باطنی را به همراه دارند.
بویزید گفت بدوازده سال آهنگر نفس خویش بودم و پنج سال آینۀ دل خویش بودم و یکسال اندر آینه می نگریستم، زُنّاری دیدم بر میان خویش ظاهر دوازده سال در آن بودم تا ببریدم. پس بنگرستم دیگر بار در باطن خویش زُنّاری دیدم پنج سال اندر آن کردم تا چگونه ببرم پس مرا کشف افتاد، بخلق نگریستم همه را مرده دیدم، چهار تکبیر بر ایشان کردم.
هوش مصنوعی: بویزید میگوید که دوازده سال آهنگر بود و پنج سال به تزکیه و مراقبت دل مشغول بود و یک سال به تماشا و نگاه درون خود گذراند. در این زمان، زنجیری را در خود دید که دوازده سال در آن گرفتار بود و تصمیم به رهایی از آن گرفت. دوباره به باطن خود نگریست و زنجیری دیگر را مشاهده کرد که پنج سال با آن دست و پنجه نرم کرده بود تا راهی برای رهایی از آن بیابد. ناگهان برایش روشن شد و وقتی به دیگران نگاه کرد، همه را مرده دید و برای آنها چهار تکبیر گفت.
و از سَرّی همی آید که گفت یا جوانان کار بجوانی کنید پیش تا به پیری رسید که ضعیف شوید چنین که من و اندرین وقت هیچ جوان طاقت عبادت وی نداشتی. ابوالحسن خرّاز راست گفت این کار بر سه چیز بنا کرده اند ناخوردن الّا بوقت فاقت و ناخفتن مگر بوقت غلبۀ خواب و سخن ناگفتن مگر بوقت ضرورت.
هوش مصنوعی: این متن به موضوع اهمیت استفاده از زمان و بهینهسازی فعالیتها اشاره دارد. به این معنا که در جوانی باید از فرصتها به درستی بهرهبرداری کرد و کارها را به تأخیر نینداخت، چون با گذر زمان و رسیدن به پیری، قدرت و توانایی کاهش مییابد. همچنین بر این نکته تأکید میشود که در انجام عبادات و فعالیتها، فرد باید کنترل داشته باشد و تنها در زمانهای مناسب غذا بخورند، استراحت کنند و صحبت کنند؛ یعنی باید زمانی را برای هر فعالیت در نظر گرفت و از افراط اجتناب کرد.
ابراهیم ادهم گفت مرد بجایگاه نیکان نرسد تا شش عقبه بنگذارد اوّل درِ نعمت دربندد و درِ سختی بر خود بگشاید و دوّم درِ عِزّ ببندد و درِ ذُلّ بگشاید و سوم درِ توانگری ببندد و درِ درویشی بگشاید. چهارم درِ سیری ببندد و درِ گرسنگی بگشاید و پنجم درِ خواب ببندد و درِ بیداری بگشاید و ششم درِ امید ببندد و درِ منتظر بودن مرگ را بگشاید.
هوش مصنوعی: ابراهیم ادهم میفرماید که فردی نمیتواند به مقام نیکان برسد مگر اینکه شش مرحله را پشت سر بگذارد. اول باید درِ نعمت را ببندد و درِ سختی را برای خود باز کند. دوم، باید درِ عزت را ببندد و درِ ذلت را بگشاید. سوم، باید درِ ثروت را ببندد و درِ فقر را باز کند. چهارم، باید درِ سیری را ببندد و درِ گرسنگی را بگشاید. پنجم، باید درِ خواب را ببندد و درِ بیداری را باز کند. ششم، باید درِ امید را ببندد و درِ انتظار مرگ را باز کند.
ابوعمرو نُجَیْد گوید هرکه تنش بر وی گرامی بود دین وی بر وی خوار بود.
هوش مصنوعی: ابوعمرو نُجَید میگوید: هرکسی که سلامت جسمش برای او ارزشمند باشد، دین و اعتقادش برای او بیارزش خواهد بود.
ابوعلی رودباری گوید صوفی پس پنج روز اگر گوید گرسنه ام ویرا ببازار فرستید تا کسب کند.
هوش مصنوعی: ابوعلی رودباری میگوید که اگر صوفی بعد از پنج روز چیزی بگوید، مانند اینکه گرسنهام، باید او را به بازار بفرستند تا درآمدی کسب کند.
و بدانک اصل مجاهدة خو باز کردن نفس است از آنچه دوست دارد یعنی خلاف کردن اندر همه روزگار و نفس را دو صفت است شتافتن بشهوات و سرکشیدن از طاعات چون وقت نشستن بر اسب هوا سرکشی کند لگام تقوی واجب بود باز کشیدن و چون حرونی کند بقیام کردن موافقت، تازیانۀ مخالفت بر وی فرو گذاشتن و چون بوقت خشم از جای برخیزد مراعات کردن حال او که هیچ منازلت نیست عاقبت او نیکوتر از عاقبت خشمی که سلطان او برفق شکسته کنی و آتش او بمدارا فرو نشانی و چون شراب رعونت شیرین شود اندر ذوق او، بهیچ چیز آرام نگیرد مگر بمناقب او گفتن و آراستن آنچه چشم وی بر آن افتاده است واجب بود این بر وی بشکستن به رنج و مذلّت و بپوشیدن تا حقارت اصل خویش بداند. و جهد عام اندر عملِ بسیار بود و جهد خاص اندر صافی کردن احوال کی گرسنگی کشیدن و بی خوابی سهل بود و آسان، و معالجت اخلاق بد کردن تا باخلاق نیکو بدل شود صعب است و دشوار.
هوش مصنوعی: بدان که اصل تلاش و کوشش در زندگی، ترک کردن خواستههای نفس است. یعنی در تمام دوران زندگی، باید با خواستههای نفس مخالفت کرد. نفس دارای دو ویژگی است: یکی شتاب در پیکردن خواستههای شهوانی و دیگری سرپیچی از انجام کارهای نیک. هنگامی که نفس بخواهد بر مرکب هوس سوار شود، لازم است که با لجام تقوا آن را مهار کرد. اگر نفس به حالت طغیان برسد، باید در برابر آن ایستادگی کرد و نهیب مخالفت بر آن زده شود. وقتی که در حال خشم برمیخیزد، باید به حال خود توجه کند، چرا که هیچ حالت خشم بهتر از عاقبت کنترل آن نیست. باید آتش خشم را با مدارا خاموش کرد. وقتی که سرمستی از شهوتها شیرین و دلپذیر میشود، تنها با بیان فضایل و زینتهای آنچه به چشمش میآید آرام نخواهد گرفت. بنابراین، لازم است با تحمل سختی و ذلت، به خوار شمردن ماهیت واقعی خود بپردازد. جدیت در انجام اعمال فراوان لازم است و کوشش خاص در تهذیب اخلاق، زیرا گرسنگی و بیخوابی سهل و آسان است، اما تغییر دادن اخلاق بد به اخلاق نیک بسیار دشوار و مشکل است.
و از پوشیدگیهای آفات نفس و اسرار علّتهای نفس آنست که مدح دوست دارد و هرکه جرعتی از وی بخورد هفت آسمان و هفت زمین بمژۀ چشم بردارد و نشان این آنست که چون این ازو منقطع شود کاهلی و سستی اندر وی پیدا آید.
هوش مصنوعی: یکی از ویژگیهای پنهان آسیبهای نفس این است که انسان به ستایش و تمجید دیگران تمایل دارد. اگر کسی از این حالات خود فاصله بگیرد، احساس کاهلی و سستی در او بروز پیدا میکند.
و یکی از پیران اندر مسجد نماز میکرد همه بصف اوّل بسالهای بسیار روزی ویرا عایقی افتاد کی پگاه بمسجد نتوان شد چون اندر آمد بصف آخر بایستاد، بیک چند او را نیز در مسجد ندیدند، از سبب این ازو بپرسیدند گفت چندین ساله نماز قضا میکردم که چنان دانسته بودم که اخلاق بجای آورده ام بخدای، آن روز که مردمان مرا بآخر صف دیدند، خجل شدم، دانستم که نشاط من اندر آن روزگار از رؤیت مردمان بوده است، نمازها قضا کردم.
هوش مصنوعی: یکی از پیران در مسجد مشغول نماز بود و سالها در صف اول نماز میخواند. روزی به دلایلی نتوانست در صف اول باشد و مجبور شد در صف آخر بایستد. بعد از چند وقت، او را در مسجد ندیدند و از او پرسیدند که چرا نیامده است. او گفت که سالها نماز قضا کرده و فکر میکرده اخلاقش را به درستی انجام داده است. اما وقتی مردم او را در صف آخر دیدند، خجالت کشید و فهمید که انگیزهاش برای نماز خواندن در آن سالها به خاطر دیده شدن از سوی دیگران بوده است، به همین خاطر نمازهایش قضا شده است.
مرتعش گوید چندین حجّ کردم بر تجرید، مرا پیدا گشت که آن همه حظّ نفس بوده است از آنک مادرم روزی گفت سبوئی آب برکش، بر من گران بود، دانستم که فرمان بردن نفس از آن حجّ ها به حظ و شُرب بودست نفس را که اگر از نفس فانی بودمی آنچه حقّ شرع بودی بر من گران نیامدی.
هوش مصنوعی: مرتعش میگوید که بارها به حج رفته و در این سفرها متوجه شده که بیشتر از آنچه که به روح و معنویت متعلق باشد، وابسته به نفس و خواستههای شخصی او بوده است. او به یاد میآورد که روزی مادرش از او خواسته بود که ظرفی آب بیاورد و این درخواست برایش دشوار بوده است. او به این نتیجه میرسد که اگر واقعاً از نفس و خواستههای دنیوی خود فاصله میگرفت، این نوع فرمانبرداریها از جانب دین نباید برایش سخت میبود.
زنی را پرسیدند که بزاد بر آمده بود از حال او گفت اندر حال برنائی اندر خویشتن حالها میدیدم پنداشتمی آن قوّت حال است چون پیر شدم آن از من بشد، دانستم که آن قوّت برنائی بوده است و من حال پنداشتم.
هوش مصنوعی: زنی را مورد سؤال قرار دادند که در مورد وضعیتش صحبت کند. او گفت که در آن زمان، حالتی را در درون خود تجربه میکرد که فکر میکرده آن حالت نشاندهنده قدرت است. اما با گذر زمان و پیر شدن، متوجه شد که آن حالت دیگر در او وجود ندارد و در واقع فهمید که آنچه او به عنوان قدرت تصور کرده، در حقیقت همان حالت برنائی بوده است.
استاد ابوعلی دقّاق رَحِمَهُ اللّهُ گوید که هیچکس نبود از پیران که حکایت این پیرزن بشنید الّا که بنبخشودند بر وی و گفتند انصاف بازو بوده است.
هوش مصنوعی: استاد ابوعلی دقّاق رحمتالله عیسی، میگوید که هیچکس از میان بزرگترها نبود که داستان این پیرزن را بشنود، مگر اینکه بر او بخشیدند و گفتند که انصاف در رفتار او بوده است.
ذوالنّون مصری گوید خدای عزیز نکند بندۀ را به عزّی عزیزتر از آنک به وی نماید خواری نفس او و هیچ بنده را خوار نکند خوارتر از آنک او را از خواری نفس او محجوب کند تا ذلّ نفس خویش بیند.
هوش مصنوعی: ذوالنون مصری میگوید که خداوند هرگز بندهای را به عزتی بزرگتر از این عزیز نمیکند که به او اجازه دهد خوار بودن روحش را ببیند. هیچ بندهای به اندازه خوار شدن از اینکه از ذلت خود بیخبر باشد، خوار نمیشود.
ابراهیم خواصّ گوید هیچ چیز نبود که مرا بترساند الّا که در زیر قدم آوردم.
هوش مصنوعی: ابراهیم خواص میگوید هیچ چیزی مرا نترسانید به جز اینکه زیر پایم را نگاه کردم.
محمّدبن الفضل گوید راحت اندر خلاص یافتن است از آروزهای نفس.
هوش مصنوعی: محمّدبن الفضل میگوید یافتن آسایش در رهایی از خواستههای نفس است.
ابوعلی رودباری گوید آفت از سه چیز درآید، بیماری طبیعت و ملازمت عادت و فساد صحبت، گفتم بیماری طبیعت چیست گفت حرام خوردن، گفتم ملازمت عادت چیست گفت بحرام نگریستن و شنیدن گفتم فساد صحبت چیست گفت آنچه هرچه اندر نفس فرا دیدار آید از شهوات متابعت وی کنی.
هوش مصنوعی: ابوعلی رودباری میگوید آفتها از سه منبع نشأت میگیرند: یکی بیماری طبیعی، دیگری عادتها و در نهایت فساد ناشی از صحبت و گفتوگو. وقتی از او درباره بیماری طبیعی پرسیدم، گفت که این به خاطر خوردن حرام است. سپس از او پرسیدم که ملازمت عادت چه معنایی دارد، گفت وقتی است که به حرامها نگاه کنی یا گوش بدهی. در نهایت درباره فساد صحبت هم پرسیدم و او پاسخ داد که منظور این است که هر چیزی که در دل و نفس انسان نسبت به شهوات پیش میآید، اگر از آن پیروی کنی، فساد ایجاد میشود.
ابوالقاسم نصرآبادی گوید زندان تو تن توست و نفس توست چون از وی بیرون آمدی براحت افتادی جاودانه.
هوش مصنوعی: ابوالقاسم نصرآبادی میگوید که زندان انسان، بدن و نفس اوست. وقتی که بتوانی از این محدودیتها خارج شوی، به آزادی و آرامش واقعی دست پیدا خواهی کرد.
ابوالحسین ورّاق گوید ابتدا کار ما اندر مسجد ابوعثمان ایثار بودی بفتوحی که بودی و شب معلوم با ما نبودی و چون کسی بمکروهی پیش بازآمدی از وی کینه نگرفتیمی بنفس و عذر خواستیمی و تواضع کردیمی او را، چون حقارتی فرا دیدار آمدی اندر دل ما از کسی، او را خدمت کردی و نیکوئی، تا آن بشدی.
هوش مصنوعی: ابوالحسین ورّاق میگوید که کار ما ابتدا در مسجد ابوعثمان با نفوذ و قدرتی که وجود داشت آغاز شد، اما در شبها مشخص نبود که چه میگذرد. زمانی که کسی به ما بیاحترامی میکرد، ما از او کینهای به دل نمیگرفتیم و به عذرخواهی و احترام او میپرداختیم. اما زمانی که احساس میکردیم که در دلمان نسبت به فردی حقارت و نفرتی ایجاد شده، به او خدمت کرده و با نیکی رفتار میکردیم تا آن احساسات از بین بروند.
ابوحفض گوید نفس همه تاریکی است چراغ او سرّ اوست و نور چراغ او توفیق است هرکه اندر سرّ او صحبت نکند توفیقی از خدای، کار او همه تاریکی بود.
هوش مصنوعی: ابوحفض میگوید که نفس انسان مانند تاریکی است و چراغ آن، باطن و اسرار وجود اوست. نور این چراغ، توفیق و موفقیت است. اگر کسی به اسرار وجود خود توجه نکند و با آن ارتباطی نداشته باشد، هیچ توفیقی از خداوند نخواهد داشت و کارهای او همگی در تاریکی خواهد بود.
استاد امام رَحِمَهُ اللّهُ گوید معنی آنچه چراغ او سرّ اوست آن خواهد که سرّ بنده بود میان او و میان خدای تعالی و آن محل اخلاص وی بود و بدان بداند که حادثها بخدایست نه به وی و نه ازوست و تا از حیلة و قوت خویش بیزار شود بر دوام اوقات پس دست در توفیق زند از شرّ نفس خویش که آنکس که توفیق او را درنیابد علم او را سود ندارد بنفس خویش و نه بخداوند خویش و از بهر این گفتند پیران هر که او را سّرّ نباشد مُصِرّ باشد.
هوش مصنوعی: استاد امام رحمهالله میفرماید که چراغ و سرّ انسان ارتباطی پنهانی است که بین او و خداوند وجود دارد و اینجا جایی است که انسان به خالصترین حالت خود میرسد. او باید بداند که همه چیز از خداوند سرچشمه میگیرد و نه از خود او. تا زمانی که از تدبیر و قدرت خود دل بر نمیکنی، هرگز نمیتواند به پیشرفت روحی دست پیدا کند. بنابراین باید از خواستههای نفس خود دوری کند؛ زیرا کسی که به توفیق الهی نرسیده، علمش به او و به خداوند سودی نمیرساند. به همین دلیل بزرگترها گفتهاند هر کسی که اسراری در خود نداشته باشد، بر امور خود به شدت میچسبد.
ابوعثمان گوید هیچکس عیبهای نفس خویش نبیند مادام که او را از خویشتن چیزی نیکو آید، عیبهای خویش کسی بیند کی اندر حالها خویشتن را نکوهیده دارد.
هوش مصنوعی: ابوعثمان میگوید هیچکس نمیتواند عیبهای خود را ببیند تا زمانی که چیز خوبی از خود بروز دهد. کسانی که خود را در شرایط مختلف سرزنش میکنند، فقط آنها قادرند عیبهای خود را تشخیص دهند.
ابوحفص گوید زود بود هلاک آنکس کی عیب خویش نبیند که معاصی برید کفرست.
هوش مصنوعی: ابوحفص میگوید، هلاکت کسی که عیب خود را نبیند و مرتکب گناهان شود، نزدیک است. این شخص در واقع در مرز کفر قرار دارد.
ابوسلیمان گوید هیچ چیز مرا از اعمال خویش نیکو نیامدست که من بدان ثواب چشم داشته ام از خدای.
هوش مصنوعی: ابوسلیمان میگوید هیچ چیزی برای من از اعمال خوبم بهتر نبوده که به خاطر پاداش آن از خداوند امید داشته باشم.
سری گوید دور باشید از همسایگان توانگر و قرّایی بازاری و عالمان امیران.
هوش مصنوعی: سری میگوید که دوری از همسایگان ثروتمند، اهل بازار و دانشمندان قدرتمدار بهتر است.
ذوالنّون گوید فساد بر خلق از شش چیز درآید از ضعیفی نیّت اندر کار آخرت، دیگر آنک تنهاء ایشان گرو شهوت ایشان بود، سه دیگر غلبۀ امل دراز دارد با نزدیکی اجل، چهارم ایثار رضاء خلقان بر رضاء حق، پنجم متابعت کردن هوا و بازپس افکندن سنّت رسول صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ششم آنک زلّتهای سلف حجّت خویش کرده اند و هنرهاء ایشان جمله دفن کرده اند.
هوش مصنوعی: ذوالنون میگوید که فساد در انسانها از شش عامل ناشی میشود: اول، ضعف نیت در کارهای آخرت؛ دوم، اینکه انسانها تنها به خاطر شهوت خود عمل میکنند؛ سوم، غلبه آرزوهای طولانی در حالی که مرگ نزدیک است؛ چهارم، ترجیح دادن رضایت دیگران به رضایت خدا؛ پنجم، پیروی از هوا و نادیده گرفتن سنت پیامبر؛ و ششم، استفاده از اشتباهات پیشینیان به عنوان دلیلی برای توجیه رفتارهای نادرست و فراموش کردن آموزههای آنان.