گنجور

باب چهارم - در توبه

قال اللّه تعالی وَتُوبُوا اِلَی اللّه جمیعاً اَیُّها الْمُْؤمِنُونَ لَعَلَّکُم تُفلِحوُنَ. انس مالک گوید از پیغمبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وسَلَّمَ شنیدم که گفت تائب از گناه همچنان بود کی گناه نکردست. و چون خدای بندۀ را دوست دارد گناهش زیان ندارد پس این آیه برخواند که اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المتَطَهِّرینَ. گفتند یا رسول اللّه علامت توبه چیست گفت ندامت.

و انس بن مالک روایت کند که پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّم گفت هیچ چیز نیست دوست تر بر خدای عزّوجلّ از برنای تائب.

و توبه اوّل منزلیست از منزلهاء این راه و اوّل مقامی است از مقامهای جویندگان و حقیقت توبه در لغت بازگشتن بود و توبه اندر شرع بازگشتن بود از نکوهیده ها باز آنچه پسندیده است از شرع وَقَالَ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ندامت توبه است.

و خداوندان اصول از اهل سنت گفته اند شرط توبه تا درست آید سه چیز است، پشیمانی بر آنچه رفته باشد از مخالفت، و دست بداشتن زلّت اندر حال، و نیّت کردن که نیز باز آن معصیت نگردد، ازین ارکان چاره نیست تا توبه درست آید.

و این گروه گفتند آنچ در خبرست کی پشیمانی توبه است یعنی معظم ترین رکنی از وی پشیمانی است چنانک در خبر می آید اَلْحَجُّ عَرَفَةٌ یعنی معظم ترین عرفه است ای ایستادن به عرفه نه آنک رکن نیست اندر حج جز ایستادن به عرفه ولیکن معظم ارکان وقوف بود بعرفات. همچنین است قول او صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ که النّدَمُ تَوْبَةٌ توبه ندامت است و از اهل تحقیق کس هست که گویند ندامت کفایت بود اندر تحقیق این، زیرا که آن دو رکن دیگر اندر وی بسته بود و اندر وی بازیابند و محال بود که از آنچه گذشته بود بر پشیمانی بود و بر آن مصرّ بودن مانند او یا بر آن عزم بود که نیز آن گناه کند. این معنی توبه است بر جهت تحدید و اجمال، و امّا بر جهت شرح توبه را سببهاست و ترتیبها و اقسام.

اوّل از آن بیداری دلست از خواب غفلت و دیدن آنچه بر وی می رود از احوال بد برو تا این جمله بپیوندد بتوفیق بگوش داشتن بدانچه بر خاطرش درآید از زجر کنندگان از جهت حق بگوش دل.

خبرست که اندر دل هر مسلمانی از جهت خدای سُبْحانَهُ وَتَعالی واعظی است. و خبری دیگر است که اندر تن پارۀ گوشت است چون او بصلاح بود همه تن بصلاح بود، و چون او بفساد بود همه تن بفساد بود و آن دلست چون بدل فکرت کند آنچه بر وی رفته باشد از ناشایستها توبه اندر دل وی فرا دیدار آید و از معاملت زشت بازایستد، و حق او را مدد فرستد بعزم درست کردن و کارهاء نیکو بردست گرفتن و اسباب توبه را ساختن، اوّل آن بریدن است از یاران بد که رفیق بد بدسگال بود و درستی عزم بر وی بشولیده کند و تمامی دواعی کی او را بدین راه خواند خوف و رجا است چون این آمد همه نکوهیدها از دل نفرت گیرد و هزیمت پذیرد و از ناشایستها بازایستد و لگام نفس بازکشد از متابعت شهوات، و اندر حال از زلّت مفارقت کند، و عزم درست کند کی نیز باز آن ناشایستها نگردد و اگر بر موجب قصد خویش برود و بر آنچه مقتضی عزم است پیش گیرد موفقی باشد صادق. و اگر چنان بود که توبه بشکند یکبار و دو بار و بر آن بود که توبه کند، این چنین بسیار بود باید که نومید نشود از توبه این چنین کس که هرچیزی را وقتی است، فانَّ لِکُلِّ اَجَلٍ کِتاباً.

از ابوسلیمان دارانی حکایت کنند که گفت بمجلس قصص گوئی همی شدم سخن او اندر من اثر کرد چون از نزدیک او برخاستم هیچ چیز اندر دل من بنماند دیگر باره باز شدم و سماع کردم برخی اندر راه بماند، سه دیگر بار باز شدم اثر سخن او اندر دلم بماند تا با سرای شدم و اناء مخالفات بشکستم و راه صواب پیش گرفتم این حکایت پیش یحیی بن معاذالرّازی بگفتند گفت گنجشگی کلنکی را شکار کرد بنجشگ آن قصص گو را خواست و کلنک ابوسلیمان را.

ابوحفص حدّاد راست، گفت چند بار دست از کار بداشتم و بازان می گشتم چون کار دست از من بداشت نیز بازان نگشتم.

و حکایت کنند کی بوعمرو نُجَیْد اندر ابتدا بمجلس بوعثمان اختلاف داشت سخن بوعثمان اندرو اثر کرد توبه کرد. پس از آن فترتی افتاد از ابوعثمان همی گریختی و از مجلس باز ایستاد روزی ابوعمرو ابوعثمان را پیش آمد، اوبوعمرو از راه بگشت و براهی دیگر برون شد، ابوعثمان از پس او بشد تا بدو رسید گفت یا پسر با کسی صحبت مکن که ترا جز معصوم ندارد، بوعثمان ترا در چنین وقتی سود دارد ابوعمرو توبه کرد و با ارادت آمد و بنشست.

از استاد ابوعلی دقّاق رَحِمَهُ اللّهُ شنیدم کی یکی از مریدان توبه کرد و فترتی افتاد وی را و اندیشه میکرد کی اگر وقتی توبه کنم حکم من چگونه باشد هاتفی آواز داد و گفت یا فلان ما را طاعتی داشتی شکرت کردیم پس برگشتی مهلتت دادیم اگر بازآئی فرا پذیریم، مرد توبه کرد و بنشست.

امّا چون معصیت دست بدارد و بند اصرار از دل بازگشاید و عزم کند با خویشتن کی نیز معصیت نکند قصد دل او محض ندامت باشد چون بدین قرار گرفت توبۀ وی تمام باشد و عزلت پیشه گیرد و از یاران بد ببرد و شب و روز بر سر تأسف باشد و بباران دیده آثار عَثَرات بشوید و بمرهم توبه جراحت گناه را دارو کند، سابق اقران گردد و دلیل بر صحّت توبۀ او آن بود کی او را میان اقران خویش گداخته و فروشده بینند، شب در روز پیوندد در تأسّف خوردن بر آن چه بر وی گذشته بود از معاصی و مخالفات و کار وی آنگه تمام شود کی خصم را خشنود کند چنانک تواند کرد که اوّل رتبت اندر توبه، خشنود کردن خصم است بدانچه تواند اگر دست رسی بود بخشنود کردن ایشان یا ایشان گردن وی از آن مظلمه آزاد کنند با اندر دل همی دارد که از حق ایشان بیرون آید آنگاه که تواند و با خدای گردد بصدق توبه و دعای نیکو بریشان.

و تائبانرا صفتهاست از پس این که از جملۀ توبه بود چنانک پیران اشارة کرده اند. از استاد ابوعلی دقّاق شنیدم رَحِمَهُ اللّهُ گفت توبه بر سه قسمت بود، اوّل وی توبه است، و اوسط اِنابت و آخر اَوْبت و توبه را بدایت کرد و اوبت را نهایت و انابت را واسطه و هرکی توبه کند از بیم عقوبت او صاحب توبه بود و هرکه توبه کند بطمع ثواب، صاحب اِنابة بود و هرکه توبه کند مراعات امر را نه از بیم عقوبت و نه طمع ثواب صاحب اوبت بود.

و گفته اند توبه صفت مؤمنان بود قالَ اللّهُ تَعالی و توبُوا اِلَی اللّهِ جَمیِعاً اَیُّها الْمُْؤمِنونَ و انابت صفت انبیا بود و آنِ مقرّبان عَلَیهِمُ السَّلامُ قال اللّه تعالی نِعْمَ العَبْدَ اِنَّهُ اَوّابٌ.

جنید گوید توبه را سه معنی بود اوّل ندامت و دیگر عزم بر ترک معاودت و سه دیگر خویشتن پاک کردن از مظالم و خصومت.

سهل بن عبداللّه گوید توبه ترک تسویف بود.

جنید گوید از حارث محاسبی شنیدم که گفت هرگز نگفتم اللهُمَّ اّنّی اَسألُکَ التَّوْبَةَ مگر همه گفتم اَسْألُکَ شَهْوَةَ التَّوْبةِ.

جنید گوید روزی اندر نزدیک سری شدم و او را متغیّر دیدم گفتم چه بودست ترا گفت جوانی درآمده بود از توبه پرسید گفتم آنست کی گناه را فراموش نکنی سخن را معارضه کرد و گفت توبه فراموش کردن گناهست، جنید گوید من گفتم کار بنزدیک من آنست که این جوان گفت سری گفت چرا گفتم زیرا که چون من در حال جفا بودم و مرا با حال وفا آورد یاد کردن جفا اندر حال صفا جفا بود خاموش شد.

ابونصر سرّاج طوسی گوید سهل بن عبداللّه را پرسیدند هم از توبه وی نیز گفت آنک گناه را فراموش نکنی، جنید را پرسیدند هم از توبه وی گفت آنک گناه را فراموش کنی. ابونصر گفت سهل اشارت باحوال مریدان کرد کی یکبار ایشانرا بود و یکبار بر ایشان و جنید اشارت فرا توبۀ محقّقان کرد که گناه یاد نکنند از آنچه اندر دل ایشان بود از عظمت خدای عَزَّوَجَلَّ و دوام ذکر.

روُیَم را پرسیدند از توبه گفت توبه کردن از توبه.

ذوالنّون مصری را پرسیدند از توبه، گفت توبۀ عوام از گناه بود و توبۀ خواصّ از غفلت.

نوری را پرسیدند از توبه، گفت توبه آنست که از هرچه دون از خدایست عَزَّوَجَلَّ توبه کنی.

عبداللّه بن علیّ بن محمّدالتمیمی گوید فرق بسیار بود میان تائبی کی توبۀ وی از زلّات بود و میان تائبی کی توبۀ وی از غفلات بود و میان تائبی که توبۀ وی از رؤیت حسنات بود.

واسطی گوید توبۀ نصوح آن بود کی بر صاحب او اثر معصیت نماند پنهان و آشکارا و هر که توبۀ وی نصوح بود باک ندارد که چون خسبد و چون خیزد.

یحیی بن معاذ گوید یارب نگویم که توبه کردم و نیز باز آن نگردم و ضمان نکنم که نیز گناه نکنم که ضعیفی خویش دانم. پس گویم نیز نکنم مگر بمیرم تا بیش گناه نکنم.

ذوالنّون گوید استغفار بی آنک از گناه بازایستی توبۀ دروغ زنان بود. ابن یزداینار را پرسیدند کی بنده چون با خدای گردد بر کدام اصل بیرون آید، گفت آنک هرچه از آن بیرون آمد باز آن نگردد و مراعات کس نکند الّا مراعات آنک بازوگشت و سرّ نگاه دارد از نگریستن بدانچه ازو بپرهیزیده است، گفتند این حکم آن بود که از وجود بیرون آمده باشد نه حکم آنک از عدم بیرون آمده باشد گفت وجود حلاوت در مستأنف بآخر عوض بود از یافتن تلخیها باوّل. بوشنجه را از توبه پرسیدند، گفت آن بود کی گناه یاد کنی از آن حلاوت نیابی.

ذوالنّون گوید حقیقت توبه آن بود که جهان بر تو تنگ کنند چنانک قرارت نباشد چنانک قرآن خبر داده است وَضَاقَت عَلَیْهِمْ اَنْفُسُهُم وظنّوا اَنْ لامَلْجَأَ مِنَ اللّهِ اِلّا اِلَیْهِ ثُمَّ تابَ عَلَیْهِم لِیَتُوبُوا.

ابن عطا گوید توبه دواست توبۀ انابت و توبۀ استجابة، توبۀ انابت آن بود که از بیم عقاب بود و توبۀ استجابت آن بود که توبه کند شرم داشتن از کرم او.

ابوحفص را گفتند چرا تائب دنیا را دشمن دارد گفت از بهر آنک سرائی است که در آنجا گناه کردست گفتند او را، هم این سرای است که خدایش در آنجا گرامی کرد بتوبه گفت از گناه بر یقین است و از توبه فرا پذیرفتن بر شک.

واسطی گوید طربی اندر داود علیه السلام فرا دیدار آمد از حلاوت طاعت، باندوه و از حسرت بدل شد و او اندرین حال تمامتر بود از آنک در آن وقت که کار بر وی پوشیده بود. پیری گفته است که توبۀ دروغ زنان بر سر زبان باشد یعنی قوله اَسْتَغْفِرُاللّهَ.

ابوحفض را پرسیدند از توبه گفت بنده را از توبه هیچ چیز نیست زیرا که توبه بازواست نه ازو.

گویند خدای عزّوجلّ وحی کرد بآدم که یا آدم تو فرزندانرا رنج و اندوه میراث گذاشتی، و من ایشان را توبه گذاشتم هرکه مرا بخواند از ایشان بدعای تو لبّیک کنم ایشانرا چنانک ترا کردم. یا آدم مردمان تائب را برانگیزم از گور همه شادان و خندان و دعای ایشان همه مستجاب کنم.

مردی رابعه را گفت گناه بسیار کرده ام اگر توبه کنم فرا پذیرد گفت نه ولیکن اگر توبه دهد توبه کنی.

و بدانک خدای تعالی گفت اِنَّ اللّهُ یحبُّ التَّوّابینَ و یُحبُّ المُتَطهَّرِینَ هرکه زلّتی کند ازان زلّت بر یقین باشد چون توبه کند از قبول توبه بر شک بود. کی شرط توبه آنست کی مستحقّ محبّت گردد و تا بندۀ عاصی بدان رسد که امارات محبّت خدای بیابد دورست واجب باشد بر بنده چون بدانست که چیزی کرد که توبه بر وی واجب است فکرت دائم و عذر خواستن آمرزش چنانک گفته اند اندر دل گرفتن وَجَل است تا اجل، قال اللّهُ تَعالی قُلْ اِنْ کُنْتُم تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُم اللّهُ. و از سنّت پیغمبر است صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّم دوام استغفار چنانک گفت اندر شبانروزی هفتاد بار آمرزش خواهم. یحیی بن معاذ گوید یک زلّت از پس توبه زشتر بود از هفتاد زلّت از پیش توبه. ابوعثمان گوید اندر معنی اِنَّ اِلَیْنا اِیَابَهُم باز آیند اگرچه سرگردان شده باشند از مخالفتها.

گویند علّی بن عیسی برنشسته بود بموکبی عظیم و غُربا میگفتند این کیست. زنی بر بام ایستاده بود گفت تا کی گویند این کیست این بندۀ است از چشم خدای تعالی بیفتاده او را بدین مبتلا کرده است. علیّ بن عیسی بشنید و با سرای شد و از وزارت استعفا خواست و بمکّه شد و مجاور بنشست. وباللّه التّوفیق.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.