قالَ اللّهُ تَعالی وَلَنَبْلُونَّکُمْ بِشَیءٍ مِنَ الخَوْفِ وَاالجوعِ.
پس بآخر آیه گفت وَبَشِّر الصّابِرینَ. مژده داد ایشانرا بثواب بر صبر و برکشیدن گرسنگی و قال اللّه تعالی وَیُْؤثِرونَ عَلی اَنْفُسِهِمْ و لَو کانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ.
انس بن مالک گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ که فاطمه علیها السّلام بنزدیک پیغمبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ آمد و پارۀ نان آورد، گفت چیست این نان یا فاطمه گفت قرصی پخته بودم، دلم خوش نبود تا این پاره بنزدیک تو آوردم گفت این اوّل طعامیست که اندر دهن پدرت میرسد از سه روز باز.
و اندر دیگر روایت همی آید که فاطمه علیها السّلام قرصی آورد جوین رسول را صَلَواتُ اللّهِ وَسَلامُهُ عَلَیْهِ.
و بدانک گرسنگی از صفات این قوم است و این یکی است از ارکان مجاهدت و سالکان این طریق بگرسنگی بدین درجه رسیدند و از طعام باز ایستادند و چشمه های حکمت اندر گرسنگی یافتند و حکایت بسیار است ایشانرا اندرین.
ابن سالم گوید گرسنگی آنست که از عادت خویش کم نکند مگر چندِ گوش گربۀ.
گویند سهل بن عبداللّه هر پانزده روز یکبار خوردی چون ماه رمضان درآمدی تا ماه ندیدندی طعام نخوردی هر شب روزه بآب تنها گشادی.
یحیی بن معاذ گوید اگر گرسنگی بفروختندی در بازار، اصحاب آخرت هیچ چیز واجب نکند که خریدندی مگر آنرا.
سهلِ عبداللّه گوید چون خدای دنیا را بیافرید معصیت اندر سیری نهاد و جهل و اندر گرسنگی علم وحکمت نهاد.
یحیی بن معاذ گوید گرسنگی مریدانرا از ریاضت بود و تائبانرا تجربت بود و زاهدانرا سیاست و عارفانرا مکرمت بود.
از استاد ابوعلی شنیدم که یکی از مردان اندر نزدیک پیری شد او را دید که می گریست، گفت چه بودت گفت گرسنه ام گفت چون توئی از گرسنگی بگرید گفت خاموش، ندانی که مراد او از گرسنه داشتن من، گریستن منست.
مخلد گوید حجّاج بن الفُرافِصه با ما بود بِشام بپنجاه شب هیچ آب نخورد و طعام همی خورد.
بوتراب نخشبی از بادیۀ بصره بمکّه شد پرسیدند که طعام کجا خوردی گفت از بصره به نباج آمدم طعام خوردم، پس بذات العِرْق و از ذات العرق اینجا، در بادیه دو بار طعام خورده بود.
عبدالعزیزبن عُمَیْر گوید نوعی از مرغان چهل روز گرسنگی کشیدند پس اندر هوا بپریدند پس از چند روز باز آمدند، بوی مشک همی آمد از ایشان.
سهل بن عبداللّه چون گرسنه بودی قوی بودی، چون چیزی خوردی ضعیف شدی.
ابوعثمان مغربی گفت رَبّانی بچهل روز نخورد وصَمَدانی بهشتاد روز نخورد.
ابوسلیمان دارانی گفت کلید دنیا سیر خوردن است و کلید آخرت گرسنگی.
کسی فرا سهلِ عبداللّه گفت چه گوئی اندر شبانروزی یکبار خوردن، گفت خوردن صدیّقانست گفت دو بار خوردن چه گوئی گفت اکل مؤمنان است گفت سه بار خوردن گفت اهل خویش را بگوی تا علف جائی، بکند ترا.
یحیی بن معاذ گوید گرسنگی نور بود و سیر خوردن نار و شهوت همچون هیزم، ازو آتش تولّد کند، آن آتش فرو ننشیند تا خداوند ویرا بسوزد.
ابونصر سرَّاج طوسی گوید کسی اندر نزدیک پیری شد طعامی پیش آورد گفت چندست تا هیچ نخوردۀ گفت پنج روز گفت گرسنگی تو گرسنگی بخل بودست، جامه داشتی و گرسنگی بردی این گرسنگیِ درویشی نبوده است.
ابوسلیمان دارانی گوید اگر از شام خویش لقمۀ دست بدارم دوستر دارم از آنک آن شب تا روز قیام کنم.
ابوالقاسم جعفربن احمد الرازی گوید ابوالخیر عَسْقَلانی را ماهی آرزوی همی آمد بچندین سال، چون از جائی پدیدار آمد حلال، دست فرا کرد تا بخورد استخوانی از استخوانهای ماهی بانگشت وی فرا شد بدان سبب دست از وی بداشت، گفت یارب کسی دست بشهوت حلال دراز کند چنین کنی آنک دست بشهوت حرام دراز کند با وی چکنی.
استاد ابوبکر فورک گوید رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیْهِ شغل عیال نتیجۀ متابعت شهوت حلال بود، اندر یافتن شهوت حرام چگوئی.
ابوعبداللّهِ خفیف اندر دعوتی بود، یکی از شاگردان او دست دراز کرد بطعامی پیش از شیخ، از آنک فاقه کشیده بود یکی از شاگردان شیخ خواست که بی ادبی او باز نماید که پیش دستی کرد، طعام پیش این درویش به نهاد، درویش دانست که او را مالش می دهد به بی ادبی که کرده بود، نیّت کرد که پانجده روز هیچ چیز نخورد عقوبت خویش را و اظهار توبه را اندر بی ادبی و پیش از آن فاقه کشیده بود.
مالک بن دینار گوید هر که بر شهوات دنیا غلبه گیرد دیو از وی بترسد.
ابوعلی رودباری گوید هرگاه که صوفی پس از پنج روز از گرسنگی گله کند وی را ببازار فرست تا کسب کند.
از استاد ابوعلی رَحِمَهُ اللّهُ شنیدم که حکایت کرد از بعضی مشایخ که گفتند اهل دوزخ آنها اند که شهوت ایشان غلبه کرده است برَحِمْیَت ایشان از بهر آن فضیحت شدند.
و هم از وی شنیدم که که بکسی گفتند هیچ چیز ترا آرزو کند گفت کند ولیکن خویشتن را نگاه دارم.
دیگر را گفتند هیچ چیز آرزوت کند گفت آرزوم آن کند که آرزو باشد و گویند این در معنی تمامتر است.
ابوعبداللّه بن احمد الصغیر گوید ابوعبداللّه خفیف مرا فرمود که هر شب ده دانه میویز نزد من آر، روزه گشادن را، من یک شب شفقت کردم پانجده دانه پیش وی بردم، اندر من نگریست و گفت ترا این که فرموده است آنگاه ده دانه بخورد و باقی بگذاشت.
ابوتراب نخشبی گوید هرگز تن از من هیچ آرزو نخواست مگر یکبار نان سپید خواست و سپیدۀ مرغ و من در سفر بودم و آهنگ دیهی کردم یکی بیامد و در من آویخت که این با دزدان بوده است، مرا هفتاد چوب بزدند، یکی مرا بازشناخت، گفت این ابوتراب است، از من عذر خواستند، یکی مرا بازخانه برد و نان سپید و سپیدۀ مرغ آورد، نفس خویش را گفتم بخور پس از هفتاد چوب که بخوردی.
ابونصر تمّار گوید که شبی بشر حافی بخانۀ من آمد گفتم اَلْحَمْدُللّهِ که خدای تعالی ترا بخانۀ من آورد که مرا در خانه پنبه آورده بودند از خراسان از وجهی حلال و اهل خانه برشتند و بفروختند و از بهاء آن گوشت خریدند، امشب بهم روزه گشائیم، بشر گفت اگر نزدیک کس طعام خوردمی اینجا خوردمی، پس گفت چندین سالست تا مرا آرزوی بادنجان می کند هنوز اتّفاق نیفتاد گفتم درین دیگ بادنجانست حلالی گفت صبر کن تا دوستی بادنجان مرا درست شود آنگاه میخورم.
برگردان به زبان ساده
قالَ اللّهُ تَعالی وَلَنَبْلُونَّکُمْ بِشَیءٍ مِنَ الخَوْفِ وَاالجوعِ.
هوش مصنوعی: خداوند متعال فرموده است که ما شما را با مسائلی چون ترس و گرسنگی آزمایش خواهیم کرد.
پس بآخر آیه گفت وَبَشِّر الصّابِرینَ. مژده داد ایشانرا بثواب بر صبر و برکشیدن گرسنگی و قال اللّه تعالی وَیُْؤثِرونَ عَلی اَنْفُسِهِمْ و لَو کانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ.
هوش مصنوعی: در نهایت آیه میگوید که به صابران بشارت ده، زیرا خداوند به آنان نوید پاداش میدهد به خاطر صبرشان و تحمل گرسنگی. همچنین اشاره شده که آنها ترجیح میدهند دیگران را بر خود مقدم دارند، حتی اگر خودشان در تنگنا باشند.
انس بن مالک گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ که فاطمه علیها السّلام بنزدیک پیغمبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ آمد و پارۀ نان آورد، گفت چیست این نان یا فاطمه گفت قرصی پخته بودم، دلم خوش نبود تا این پاره بنزدیک تو آوردم گفت این اوّل طعامیست که اندر دهن پدرت میرسد از سه روز باز.
هوش مصنوعی: انس بن مالک نقل میکند که فاطمه (سلام الله علیها) به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت و تکهای نان آورد. پیامبر از او پرسید: این نان چیست، ای فاطمه؟ او پاسخ داد: من این نان را پختهام و تا زمانی که آن را به نزد تو نیاوردم، دلم راضی نبود. پیامبر فرمود: این نخستین غذایی است که پس از سه روز به دهان پدرت میرسد.
و اندر دیگر روایت همی آید که فاطمه علیها السّلام قرصی آورد جوین رسول را صَلَواتُ اللّهِ وَسَلامُهُ عَلَیْهِ.
هوش مصنوعی: در روایت دیگری آمده است که فاطمه سلاماللهعلیها یک نان به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آورد.
و بدانک گرسنگی از صفات این قوم است و این یکی است از ارکان مجاهدت و سالکان این طریق بگرسنگی بدین درجه رسیدند و از طعام باز ایستادند و چشمه های حکمت اندر گرسنگی یافتند و حکایت بسیار است ایشانرا اندرین.
هوش مصنوعی: گرسنگی یکی از ویژگیهای این گروه از مردم است و یکی از ارکان مجاهدت به شمار میآید. کسانی که در این راه گام نهادهاند، به درجهای از گرسنگی رسیدهاند و از غذا خودداری کردهاند. آنها در این حالت، به عمق حکمتهایی دست یافتهاند و در این زمینه داستانها و روایتهای زیادی وجود دارد.
ابن سالم گوید گرسنگی آنست که از عادت خویش کم نکند مگر چندِ گوش گربۀ.
هوش مصنوعی: ابن سالم میگوید گرسنگی به معنای این است که فرد به عادتهای خود ادامه دهد، به جز در مواقعی که فقط چند لقمه از غذا را کم کند.
گویند سهل بن عبداللّه هر پانزده روز یکبار خوردی چون ماه رمضان درآمدی تا ماه ندیدندی طعام نخوردی هر شب روزه بآب تنها گشادی.
هوش مصنوعی: میگویند سهل بن عبداللّه هر پانزده روز یک بار غذا میخورد و زمانی که ماه رمضان میرسید تا زمانی که ماه جدید پیدا نمیشد، هیچ غذایی نمیخورد. او هر شب فقط با آب روزهاش را باز میکرد.
یحیی بن معاذ گوید اگر گرسنگی بفروختندی در بازار، اصحاب آخرت هیچ چیز واجب نکند که خریدندی مگر آنرا.
هوش مصنوعی: یحیی بن معاذ میگوید اگر گرسنگی در بازار به فروش گذاشته میشد، اهل آخرت هیچ چیز واجب و ضروری را جز آن خریداری نمیکردند.
سهلِ عبداللّه گوید چون خدای دنیا را بیافرید معصیت اندر سیری نهاد و جهل و اندر گرسنگی علم وحکمت نهاد.
هوش مصنوعی: سهلبنعبدالله میگوید که وقتی خداوند دنیا را خلق کرد، گناه را در راه زندگی قرار داد و ignorance (جهل) و علم و حکمت را در گرسنگی قرار داد.
یحیی بن معاذ گوید گرسنگی مریدانرا از ریاضت بود و تائبانرا تجربت بود و زاهدانرا سیاست و عارفانرا مکرمت بود.
هوش مصنوعی: یحیی بن معاذ میگوید که گرسنگی برای مریدان ناشی از تمرینات سخت است، برای توبهکنندگان تجربهای است که دارند، برای زاهدان سیاستی محسوب میشود و برای عارفان، فضیلتی بزرگ است.
از استاد ابوعلی شنیدم که یکی از مردان اندر نزدیک پیری شد او را دید که می گریست، گفت چه بودت گفت گرسنه ام گفت چون توئی از گرسنگی بگرید گفت خاموش، ندانی که مراد او از گرسنه داشتن من، گریستن منست.
هوش مصنوعی: از استاد ابوعلی شنیدم که مردی به نزد پیرمردی رفت و او را دید که به شدت گریه میکند. پرسید: چرا گریه میکنی؟ آن مرد پاسخ داد: من گرسنهام. پیر با تعجب گفت: با توجه به وضعیت تو، چرا باید به خاطر گرسنگی چنین گریه کنی؟ و آن مرد در جواب گفت: ساکت باش، نمیدانی که منظور او از گرسنگی من، همچنین گریه کردن من نیز هست.
مخلد گوید حجّاج بن الفُرافِصه با ما بود بِشام بپنجاه شب هیچ آب نخورد و طعام همی خورد.
هوش مصنوعی: مخلد میگوید: حجاج بن الفُرافصه در شام با ما بود و به مدت پنجاه شب هیچ آبی نخورده و تنها غذا میخورده است.
بوتراب نخشبی از بادیۀ بصره بمکّه شد پرسیدند که طعام کجا خوردی گفت از بصره به نباج آمدم طعام خوردم، پس بذات العِرْق و از ذات العرق اینجا، در بادیه دو بار طعام خورده بود.
هوش مصنوعی: بوتراب نخشبی از بیابان بصره به مکه سفر کرد. از او پرسیدند که در کجا غذا خوردهای، و او پاسخ داد که از بصره به نباج آمده و آنجا غذا خورده است. او همچنین اشاره کرد که از ذات العرق، یعنی محلی دیگر، به اینجا آمده و در بیابان دوبار غذا خورده بود.
عبدالعزیزبن عُمَیْر گوید نوعی از مرغان چهل روز گرسنگی کشیدند پس اندر هوا بپریدند پس از چند روز باز آمدند، بوی مشک همی آمد از ایشان.
هوش مصنوعی: عبدالعزیز بن عُمَیْر میگوید: نوعی از پرندگان چهل روز گرسنگی کشیدند و سپس در آسمان پرواز کردند. بعد از چند روز دوباره بازگشتند و بوی مشک از آنها میآمد.
سهل بن عبداللّه چون گرسنه بودی قوی بودی، چون چیزی خوردی ضعیف شدی.
هوش مصنوعی: سهل بن عبداللّه میگفت که وقتی گرسنه است، قوی و توانمند است، اما به محض اینکه غذایی میخورد، احساس ضعف میکند.
ابوعثمان مغربی گفت رَبّانی بچهل روز نخورد وصَمَدانی بهشتاد روز نخورد.
هوش مصنوعی: ابوعثمان مغربی گفت: "رَبّانی به مدت چهل روز غذایی نخورد و صَمَدانی به مدت هشتاد روز از خوردن خودداری کرد."
ابوسلیمان دارانی گفت کلید دنیا سیر خوردن است و کلید آخرت گرسنگی.
هوش مصنوعی: ابوسلیمان دارانی بیان کرد که برای دستیابی به نعمتهای دنیوی، باید به خوردن و استفاده از نعمتها پرداخت، اما برای رسیدن به موفقیت در زندگی پس از مرگ، باید به گرسنگی و سادگی روی آورد.
کسی فرا سهلِ عبداللّه گفت چه گوئی اندر شبانروزی یکبار خوردن، گفت خوردن صدیّقانست گفت دو بار خوردن چه گوئی گفت اکل مؤمنان است گفت سه بار خوردن گفت اهل خویش را بگوی تا علف جائی، بکند ترا.
هوش مصنوعی: کسی از عبداللّه پرسید که درباره خوردن یک بار در شبانهروز چه نظری داری؟ او پاسخ داد که این کار مخصوص صدیقهاست. سپس پرسیده شد که نظرش درباره خوردن دوبار چیست و او گفت که این کار مربوط به مؤمنان است. وقتی درباره خوردن سه بار سوال کردند، پاسخ داد که فقط باید به خانوادهات بگویی تا علفی بیکار نشوند.
یحیی بن معاذ گوید گرسنگی نور بود و سیر خوردن نار و شهوت همچون هیزم، ازو آتش تولّد کند، آن آتش فرو ننشیند تا خداوند ویرا بسوزد.
هوش مصنوعی: یحیی بن معاذ میگوید گرسنگی را میتوان نور دانست، در حالی که پرخوری و تمایلات شهوانی مانند هیزم هستند که آتش ایجاد میکنند. این آتش تا زمانی که خداوند اراده کند، خاموش نمیشود و شخص را میسوزاند.
ابونصر سرَّاج طوسی گوید کسی اندر نزدیک پیری شد طعامی پیش آورد گفت چندست تا هیچ نخوردۀ گفت پنج روز گفت گرسنگی تو گرسنگی بخل بودست، جامه داشتی و گرسنگی بردی این گرسنگیِ درویشی نبوده است.
هوش مصنوعی: ابونصر سرَّاج طوسی میگوید که شخصی به نزد یک پیرمرد رفت و غذایی را به او پیشنهاد کرد. پیرمرد از او پرسید که چند روز است که چیزی نخورده است و او پاسخ داد که پنج روز است. سپس پیرمرد گفت که این گرسنگی ناشی از بخل و خودداری او بوده است، نه از فقر واقعی. او همچنین به او یادآوری کرد که اگرچه لباس مناسبی داشته است، اما با این حال گرسنگیاش نمیتواند واقعاً گرسنگی درویشی باشد.
ابوسلیمان دارانی گوید اگر از شام خویش لقمۀ دست بدارم دوستر دارم از آنک آن شب تا روز قیام کنم.
هوش مصنوعی: ابوسلیمان دارانی میگوید اگر از شام غذا بگیرم، برایم بهتر است تا اینکه شب را تا روز بیدار بمانم.
ابوالقاسم جعفربن احمد الرازی گوید ابوالخیر عَسْقَلانی را ماهی آرزوی همی آمد بچندین سال، چون از جائی پدیدار آمد حلال، دست فرا کرد تا بخورد استخوانی از استخوانهای ماهی بانگشت وی فرا شد بدان سبب دست از وی بداشت، گفت یارب کسی دست بشهوت حلال دراز کند چنین کنی آنک دست بشهوت حرام دراز کند با وی چکنی.
هوش مصنوعی: ابوالقاسم جعفربن احمد الرازی میگوید: ابوالخیر عَسْقَلانی سالها آرزوی خوردن ماهی را داشت. وقتی که روزی ماهی حلال پیدا کرد، دستش را به سوی آن دراز کرد تا بخورد. اما وقتی که دستش به استخوانی از آن ماهی برخورد کرد، از خوردن دست کشید و گفت: پروردگارا، کسی که دستش را به سوی حلال دراز کند و تو اینگونه با او عمل میکنی، پس با کسی که به سوی حرام دست دراز کند، چه برخوردی خواهی داشت؟
استاد ابوبکر فورک گوید رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیْهِ شغل عیال نتیجۀ متابعت شهوت حلال بود، اندر یافتن شهوت حرام چگوئی.
هوش مصنوعی: استاد ابوبکر فورک میگوید که تلاش و کار برای تأمین نیازهای خانواده، ناشی از پیروی از خواستههای مشروع و حلال است و در مورد لذتهای ممنوع، پیشنهاد نمیدهد.
ابوعبداللّهِ خفیف اندر دعوتی بود، یکی از شاگردان او دست دراز کرد بطعامی پیش از شیخ، از آنک فاقه کشیده بود یکی از شاگردان شیخ خواست که بی ادبی او باز نماید که پیش دستی کرد، طعام پیش این درویش به نهاد، درویش دانست که او را مالش می دهد به بی ادبی که کرده بود، نیّت کرد که پانجده روز هیچ چیز نخورد عقوبت خویش را و اظهار توبه را اندر بی ادبی و پیش از آن فاقه کشیده بود.
هوش مصنوعی: ابوعبدالله در دعوت به حق بسیار نرمخو و مهربان بود. یکی از شاگردان او که به خاطر گرسنگی بسیار تحت فشار بود، به طعامی که پیش شیخ بود دست دراز کرد. یکی از دیگر شاگردان شیخ، برای اینکه به این شاگرد بیادب یادآوری کند که این کار ناپسند است، طعام را به درویش تقدیم کرد. درویش متوجه شد که به خاطر بیادبیاش، گرفتار عواقبی خواهد شد. او تصمیم گرفت که به مدت پانزده روز چیزی نخورده و به این ترتیب به خاطر بیادبیاش توبه کند، زیرا قبل از آن هم به دلیل فقر، گرسنگی کشیده بود.
مالک بن دینار گوید هر که بر شهوات دنیا غلبه گیرد دیو از وی بترسد.
هوش مصنوعی: مالک بن دینار میگوید هر کسی که بتواند بر خواستههای نفس و تمایلات دنیوی خود فائق آید، شیطان از او به ترس میآید.
ابوعلی رودباری گوید هرگاه که صوفی پس از پنج روز از گرسنگی گله کند وی را ببازار فرست تا کسب کند.
هوش مصنوعی: ابوعلی رودباری میگوید هرگاه یک صوفی پس از پنج روز گرسنگی شکایت کند، او را به بازار بفرست تا مشغول به کار و کسب درآمد شود.
از استاد ابوعلی رَحِمَهُ اللّهُ شنیدم که حکایت کرد از بعضی مشایخ که گفتند اهل دوزخ آنها اند که شهوت ایشان غلبه کرده است برَحِمْیَت ایشان از بهر آن فضیحت شدند.
هوش مصنوعی: از استاد ابوعلی شنیدم که نقل کردند از برخی بزرگترها که گفتند کسانی که به جهنم میروند، کسانی هستند که شهوت و تمایلات دنیوی بر رحم و محبتشان غلبه کرده است. به همین خاطر، در آن موقعیت ناپسند قرار گرفتند.
و هم از وی شنیدم که که بکسی گفتند هیچ چیز ترا آرزو کند گفت کند ولیکن خویشتن را نگاه دارم.
هوش مصنوعی: و شنیدم که کسی به او گفت هیچ چیز را آرزو نکن. او پاسخ داد که آرزو میکنم، اما خودم را حفظ میکنم.
دیگر را گفتند هیچ چیز آرزوت کند گفت آرزوم آن کند که آرزو باشد و گویند این در معنی تمامتر است.
هوش مصنوعی: دیگران از او پرسیدند که آرزویش چیست، او پاسخ داد که آرزویش، داشتن یک آرزوست. گفته میشود که این پاسخ به نوعی دقیقتر و عمیقتر است.
ابوعبداللّه بن احمد الصغیر گوید ابوعبداللّه خفیف مرا فرمود که هر شب ده دانه میویز نزد من آر، روزه گشادن را، من یک شب شفقت کردم پانجده دانه پیش وی بردم، اندر من نگریست و گفت ترا این که فرموده است آنگاه ده دانه بخورد و باقی بگذاشت.
هوش مصنوعی: ابوعبدالله بن احمد کوچک میگوید: ابوعبدالله خفیف به من گفت هر شب ده دانه میوه خشک بیاور تا افطار کنم. یک شب به خاطر محبت، پانزده دانه برای او آوردم. او به من نگاه کرد و گفت: آنچه از من خواسته بود، همین بود. سپس او ده دانه خورد و بقیه را گذاشت.
ابوتراب نخشبی گوید هرگز تن از من هیچ آرزو نخواست مگر یکبار نان سپید خواست و سپیدۀ مرغ و من در سفر بودم و آهنگ دیهی کردم یکی بیامد و در من آویخت که این با دزدان بوده است، مرا هفتاد چوب بزدند، یکی مرا بازشناخت، گفت این ابوتراب است، از من عذر خواستند، یکی مرا بازخانه برد و نان سپید و سپیدۀ مرغ آورد، نفس خویش را گفتم بخور پس از هفتاد چوب که بخوردی.
هوش مصنوعی: ابوتراب نخشبی میگوید که هیچگاه تمنای خاصی از جسم خود جز یکبار نداشت. آن یک بار، به دنبال نان سفیدی بود و همچنین سپیده مرغ. در آن زمان در سفر بودم و به یک روستا میرفتم. ناگهان یکی را دیدم که به من نزدیک شد و گفت که این شخص با دزدان بوده است. مرا به هفتاد ضربه چوب زدند. سپس یکی مرا شناخت و گفت که این ابوتراب است و از من عذرخواهی کردند. بعد از آن یکی مرا به خانهاش برد و نان سفید و سپیده مرغ برایم آورد. من گفتم که این خوراک را بخر، چرا که بعد از هفتاد چوب، حق دارم.
ابونصر تمّار گوید که شبی بشر حافی بخانۀ من آمد گفتم اَلْحَمْدُللّهِ که خدای تعالی ترا بخانۀ من آورد که مرا در خانه پنبه آورده بودند از خراسان از وجهی حلال و اهل خانه برشتند و بفروختند و از بهاء آن گوشت خریدند، امشب بهم روزه گشائیم، بشر گفت اگر نزدیک کس طعام خوردمی اینجا خوردمی، پس گفت چندین سالست تا مرا آرزوی بادنجان می کند هنوز اتّفاق نیفتاد گفتم درین دیگ بادنجانست حلالی گفت صبر کن تا دوستی بادنجان مرا درست شود آنگاه میخورم.
هوش مصنوعی: ابونصر تمّار نقل میکند که شبی بشر حافی به خانهاش آمد و او با خوشحالی گفت که خداوند او را به خانهاش آورده است. ابونصر توضیح داد که او از خراسان پنبه تهیه کرده و خانوادهاش آن را فروختهاند و از پولش گوشت خریدهاند. او همچنین برنامهریزی کرده بود که امشب روزه بگشایند. بشر گفت اگر قرار بود جایی غذا بخورد، اینجا میخورد. سپس دربارهٔ آرزویش برای بادنجان صحبت کرد و گفت که سالهاست آرزوی آن را دارد اما اتفاق نیفتاده است. ابونصر گفت که در دیگ، بادنجان حلال وجود دارد و بشر جواب داد که صبر کند تا تمایلش به بادنجان بهخوبی شکل بگیرد، سپس آن را خواهد خورد.