باب سیزدهم - در حُزْن
قالَ اللّهُ تَعالی اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذی اَذهَبَ عَنّا الْحَزَنَ. ابوسعید خُدری گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ که از پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّم شنیدم که هیچ چیز نبود کی ببندۀ مؤمن رسد از دردی یا اندوهی یا مصیبتی یا رنجی الّا که بدان ایشانرا کفارتی باشد از گناه. و اندوه دل را پاک کند از پراکندگی و غفلت و حزن از اوصاف اهل سلوک باشد.
از استاد ابوعلی دقّاق شنیدم که اندوهگن در ماهی راه خدای چندان ببرد که بی اندوهی بسالهای بسیار نبرد. و در خبر می آید که خدای تعالی دل اندوهگنان دوست دارد.
واندر تورات است کچون خدای تعالی بندۀ را دوست دارد نوحه گری اندر دلش بپای کند و چون بندۀ را دشمن دارد مطربی اندر دلش بپای کند.
و روایت کنند کی پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّم پیوسته اندوهگن بودی و دائم بفکرت بودی.
بشربن الحارث گوید اندوه پادشاهیست چون جائی قرار گرفت رضا ندهد که هیچ چیز بازو قرار گیرد.
و گفته اند هر دل کی اندر وی اندوه نباشد خراب شود همچون سرائی که اندرو ساکن نباشد خراب شود.
بوسعید قرشی گوید گریستن اندو نابینا کند و گریستن شوق چشم را پوشیده کند ولیکن کور نکند. قالَ اللّهُ تَعالی وَابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الحُزْنِ فَهُوَ کَظیمٌ.
ابن خفیف گوید اندوه بازداشتن نفس است در طلب طرب.
رابعه مردی را دید که همی گفت وا اندوها گفت بگوی ای وا بی اندوها اگر اندوه بودی زهره ات نبودی که نفس بزدی.
سُفیان بن عُیَیْنه گوید اگر اندوهگنی اندر امّتی بگرید بر آن امّت، حق رحمت کند بگریستن او.
داود طائی را غلبۀ حال وی اندوهگنی بودی، شب اندر آمدی گفتی الهی اندوه تو بر همه اندوهها غلبه گرفت و خواب از من ببرد.
و گفتی چگونه تسلّی بود از اندوه آنکس را که اندوهش هر ساعت زیادت میشود.
و گفته اند که اندوه از طعام باز دارد و هم از گناه.
کسی را پرسیدند که چه دلیل بود بر اندوه مرد گفت بسیاری نالۀ مرد.
سرّی سقطی گفت خواهم که هر اندوه که مردمانرا است جمله بر من نهادندی.
و اندر حزن بسیار سخن گفته اند و بیشتر بر آن اند که اندوه آخرت محمود بود اما اندوه دنیا ناستوده بود مگر ابوعثمان حیری که گوید اندوه بهمه رویها فضیلت بود و زیادت، مؤمن را که بسبب معصیتی نبود زیرا که اگر تخصیص نبود تمحیص بود.
و از یکی از پیران همی آید که یکی از شاگردان او بسفر شد، گفت هر جا که اندوهگنی را بینی از من سلام کن.
و از استاد ابوعلی دقّاق شنیدم که یکی از پیران فرا آفتاب همی گفت آنگاه که فرو خواست شد که امروز بر هیچ اندوهگنی تافتی.
و هرگز هیچکس حسن بصری را ندیدی مگر پنداشتی که به نوئی ویرا مصیبتی افتادست.
وکیع گوید که چون فضیل فرمان یافت اندوه از پشت زمین برخاست. کسی از گذشتگان گوید نفیس ترین چیزها که بنده اندر صحیفت خویش یاود از نیکوئیها اندوه بود.
فُضَیْلِ عیاض گوید پیران گفته اند بر هر چیزی زکوة است و زکوة عقل درازی اندوه بود.
ابوالحسین ورّاق گوید از ابوعثمان پرسیدم روزی، از اندوه گفت اندوهگن را پروا نبود که از اندوه خود بپرسد، بکوش تا اندوه بدست آری، آنگاه هرچند که خواهی می پرس.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.