گنجور

بخش ۵ - قبض و بسط

و از آن جمله قبض و بسط است، قبض و بسط دو حال است پس از آنک بنده از حال خوف برگذرد و از حال رجاء، قبض عارف را هم چنان بود که خوف مبتدی را و بسط عارف را بمنزلت رجا بود مبتدی را و فرق میان قبض و خوف و بسط و رجا آن بود که خوف از چیزی بود که خواهد بود، ترسد از فوت دوست یا آمدن بلائی ناگهان و رجاء همچنین بود امید دارد با آمدن دوست یا رستن از بلائی یا کفایت مکروهی اندر مستقبل امّا قبض معنیی را بود اندر وقت حاصل و بسط همچنین، خداوند خوف و رجا دل وی معلّق بود بآنچه خواهد بود و خداوند قبض و بسط وقت وی مستغرق بود بواردی غالب برو اندر حال پس صفت ایشان متفاوتست برحسب تفاوت زیرا که مستوفی نیست احوال ایشان، واردی بود که موجب قبض بود ولیکن اندر خداوند آن چیزهاء دیگر را راه بود نچنانک همگی او فرا گیرد و واردی بود که بازو هیچ چیز را گذر نبود اندر صاحب او زیرا که او را از او فرا گرفته باشد بجملگی چنانک یکی همی گوید اَنارَدْمٌ یعنی اندر من راه نیست هیچ چیز را و مبسوط دو گونه است مبسوط بود ببسطی کی خلق را اندر وی راه بود و مستوحش نگردد از بیشترین چیزها و مبسوطی بود که هیچ چیز اندر وی اثر نکند بهیچ حال از حالها.

از استاد ابوعلی رَحِمَهُ اللّهُ شنیدم که کسی در نزدیک ابوبکر قَحْطَبی شد و ویرا پسری بود، و ببطالت مشغول بودی و اندرین وقت کی این مرد اندر آمد این شغل بر دست داشت و راه این مرد بر این پسر بود و برین حال با گروهی نشسته بود و آن همی ورزید، این مرد گفت مسکین این پیر بنگر که چگونه مبتلا شدست باین پسر و چون بنزدیک بوبکر شد او را چنان یافت کی گوئی که از آن خبر ندارد و از آنچه همی رفت از ملاهی و اباطیل، عجب بماند از آن، گفت فداء آنکس شدم کی اگر کوهها بزرگ برهم کوبد اندر وی اثر نکند و قحطبی گفت ما را آزاد کرده اند از بندگی چیزها اندر ازل.

و از فروترین موجبات قبض یکی آنست کی بر دلی واردی در آید موجب او اشارة فرا عتابی کند یا رمزی بود باستحقاق تأدیبی، ازان لامحاله اندر دل قبض حاصل آید و بود که موجب بعضی از واردات اشارتی بود بنزدیکی یا اقبالی بر وی از لطف اندر دل بسط حاصل آید و اندر جمله قبض هر کسی بر اندازۀ بسط وی بود و بسط وی بر اندازۀ قبض.

و قبضی بود کی بر خداوند وی مشکل بود سبب آن، اندر دل قبض همی یابد موجبش نداند راه او آنست کی تسلیم کند تا آن وقت کی بگذرد که اگر تکلیف کند تا آن برود یا پیش وقت باز شود پیش تا درآید باختیار خویش قبض زیادت شود، و بود که ازو آن بترک ادب شمرند چون بحکم وقت گردن نهد زود بود کی آن قبض زائل شود. وحقّ سُبْحانَهُ همی گوید وَاللّهُ یَقْبِضُ و یَبْسُطُ وَاِلَیْهِ تُرجَعُونَ.

و بسطی بود که ناگاه اندر آید و نابیوسان و صاحب او را نیابد و آنرا سببی نداند نشاط اندر دل او پدید آید و او را از جای برانگیزد، راه او آنست کی آرام گیرد و ادب بجای آرد که او را اندرین وقت اگر چیزی چنین کند مخاطرتی بزرگ بود، از مکر خفی باید ترسیدن.

و یکی گوید وقتی دری از بسط بر من بازگشادند زلّتی کردم از آن مقام بازماندم و از این سبب گفته اند بر بساط بباش و گرد انبساط مگرد. و خداوندان حقیقت قبض و بسط از جملۀ آن دانسته اند کی از وی پناه باید خواست زیرا که قبض و بسط با اضافت با آنچه فوق آنست از استهلاک بنده و اندراج وی در حقیقت درویشی و زیان گاری بود. و از جُنَیْد می آید کی گفت خوف مرا بر قبض همی دارد و رجا بر بسط همی دارد و حقیقت جمع همی کند و حق مرا تفرقه همی کند چون بخوفم بگیرد از خویشتنم فانی کند و چون برجا مبسوطم گرداند مرا باز دهد و چون مرا بحقیقت جمع کند حاضرم گرداند و چون تفرقه کند بحق، مرا از من بپوشد و او اندرین همه حرکاتم آرد و سکون نه، و مستوحش کند و موانست نه ،بحاضر آمدن طعم وجود بچشاند، کاشکی کی مرا از من فانی کردی تا بهره یافتمی یا مرا از من غائب کردی تا براحت افتادمی.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و از آن جمله قبض و بسط است، قبض و بسط دو حال است پس از آنک بنده از حال خوف برگذرد و از حال رجاء، قبض عارف را هم چنان بود که خوف مبتدی را و بسط عارف را بمنزلت رجا بود مبتدی را و فرق میان قبض و خوف و بسط و رجا آن بود که خوف از چیزی بود که خواهد بود، ترسد از فوت دوست یا آمدن بلائی ناگهان و رجاء همچنین بود امید دارد با آمدن دوست یا رستن از بلائی یا کفایت مکروهی اندر مستقبل امّا قبض معنیی را بود اندر وقت حاصل و بسط همچنین، خداوند خوف و رجا دل وی معلّق بود بآنچه خواهد بود و خداوند قبض و بسط وقت وی مستغرق بود بواردی غالب برو اندر حال پس صفت ایشان متفاوتست برحسب تفاوت زیرا که مستوفی نیست احوال ایشان، واردی بود که موجب قبض بود ولیکن اندر خداوند آن چیزهاء دیگر را راه بود نچنانک همگی او فرا گیرد و واردی بود که بازو هیچ چیز را گذر نبود اندر صاحب او زیرا که او را از او فرا گرفته باشد بجملگی چنانک یکی همی گوید اَنارَدْمٌ یعنی اندر من راه نیست هیچ چیز را و مبسوط دو گونه است مبسوط بود ببسطی کی خلق را اندر وی راه بود و مستوحش نگردد از بیشترین چیزها و مبسوطی بود که هیچ چیز اندر وی اثر نکند بهیچ حال از حالها.
هوش مصنوعی: قبض و بسط دو حالت مهم در تجربه عرفانی هستند. وقتی که شخصی از احساس ترس عبور کند و به حالت امیدواری برسد، قبض او شبیه به ترس مبتدیان و بسط او مانند امید مبتدیان خواهد بود. تفاوت میان قبض و بسط با خوف و رجاء در این است که خوف از نگرانی درباره آینده ناشی می‌شود و ترس از دست دادن چیزی یا مواجهه با خطرات ناگهانی را شامل می‌شود، در حالی که رجاء به امید داشتن برای رسیدن به چیزی مثبت مربوط می‌گردد. قبض و بسط در واقع به حالتی اشاره دارند که در آن، فرد به طور واضح در تجربه خود غرق شده است. در این حال، احساسات و وضعیت‌های درونی فرد بر اساس رویدادها و تاثیرات خارجی متفاوت است. در برخی مواقع، فرد در حال قبضست که تاثیری از حوادث بیرونی نمی‌پذیرد و احساس میکند هیچ چیز در او نفوذ ندارد و در مواقعی دیگر، در حال بسطست که به راحتی با ایجاد ارتباطات با دیگران و با دنیای بیرون، در واقعیت تعامل دارد و از آن تاثیر می‌پذیرد.
از استاد ابوعلی رَحِمَهُ اللّهُ شنیدم که کسی در نزدیک ابوبکر قَحْطَبی شد و ویرا پسری بود، و ببطالت مشغول بودی و اندرین وقت کی این مرد اندر آمد این شغل بر دست داشت و راه این مرد بر این پسر بود و برین حال با گروهی نشسته بود و آن همی ورزید، این مرد گفت مسکین این پیر بنگر که چگونه مبتلا شدست باین پسر و چون بنزدیک بوبکر شد او را چنان یافت کی گوئی که از آن خبر ندارد و از آنچه همی رفت از ملاهی و اباطیل، عجب بماند از آن، گفت فداء آنکس شدم کی اگر کوهها بزرگ برهم کوبد اندر وی اثر نکند و قحطبی گفت ما را آزاد کرده اند از بندگی چیزها اندر ازل.
هوش مصنوعی: از استاد ابوعلی شنیدم که شخصی در نزدیکی ابوبکر قحطبی حضور داشت و او پسری داشت که به بیهوده‌گویی مشغول بود. در این حال که مرد وارد شد، آن پسر مشغول کار خود بود و با گروهی نشسته بود. مرد گفت: «مسکین این پیر، نگاه کن که چقدر به این پسر گرفتار شده است.» و وقتی به نزدیکی ابوبکر رسید، او را به گونه‌ای یافت که انگار از همه چیز بی‌خبر است و از آنچه می‌گذشت، یعنی بی‌فکری و احمقانه‌گویی، متعجب ماند. او گفت: «فدای کسی شوم که اگر کوه‌ها بر هم بیفتند، تاثیری بر او نخواهد داشت.» قحطبی افزود: «ما از بندگی چیزها در ازل آزاد شده‌ایم.»
و از فروترین موجبات قبض یکی آنست کی بر دلی واردی در آید موجب او اشارة فرا عتابی کند یا رمزی بود باستحقاق تأدیبی، ازان لامحاله اندر دل قبض حاصل آید و بود که موجب بعضی از واردات اشارتی بود بنزدیکی یا اقبالی بر وی از لطف اندر دل بسط حاصل آید و اندر جمله قبض هر کسی بر اندازۀ بسط وی بود و بسط وی بر اندازۀ قبض.
هوش مصنوعی: یکی از دلایل اصلی احساس تنگی یا انقباض در دل، این است که ممکن است نوعی اشاره یا علامتی به فرد القا شود که نشان‌دهنده عدم رضایت یا تأدیب باشد. در این صورت، طبیعی است که شخص دچار احساس انقباض شود. همچنین، در برخی لحظات ممکن است نشانه‌هایی از نزدیکی یا محبت به فرد برسد که باعث می‌شود دل او گشوده‌تر شود. به‌طور کلی، احساس انقباض هر شخص به میزان گشایش او بستگی دارد و برعکس، گشایشش نیز به میزان انقباضش ارتباط دارد.
و قبضی بود کی بر خداوند وی مشکل بود سبب آن، اندر دل قبض همی یابد موجبش نداند راه او آنست کی تسلیم کند تا آن وقت کی بگذرد که اگر تکلیف کند تا آن برود یا پیش وقت باز شود پیش تا درآید باختیار خویش قبض زیادت شود، و بود که ازو آن بترک ادب شمرند چون بحکم وقت گردن نهد زود بود کی آن قبض زائل شود. وحقّ سُبْحانَهُ همی گوید وَاللّهُ یَقْبِضُ و یَبْسُطُ وَاِلَیْهِ تُرجَعُونَ.
هوش مصنوعی: انسان در زندگی با حالتی از مقید بودن و محدودیت‌هایی روبه‌رو می‌شود که ممکن است برایش دشوار باشد. این حالت در دل او ایجاد می‌شود، اما او به درستی نمی‌تواند دلیل این وضعیت را درک کند. تنها راهی که وجود دارد این است که او تسلیم شود و صبر کند تا زمان بهبود برسد. اگر شرایط او به گونه‌ای باشد که بتواند از این وضعیت خارج شود یا زمانی پیش بیاید که تغییر کند، او می‌تواند به اختیار خود از این محدودیت‌ها رهایی یابد. در برخی مواقع، ممکن است به نظر برسد که ادب و نزاکت او نادیده گرفته می‌شود، اما اگر به وقت مناسب پاسخ دهد، به‌زودی این مشکلات از بین می‌روند. در نهایت، این حقیقت وجود دارد که خداوند است که نعمت‌ها را به ما می‌دهد یا ما را در محدودیت قرار می‌دهد و همه ما در نهایت به سوی او بازمی‌گردیم.
و بسطی بود که ناگاه اندر آید و نابیوسان و صاحب او را نیابد و آنرا سببی نداند نشاط اندر دل او پدید آید و او را از جای برانگیزد، راه او آنست کی آرام گیرد و ادب بجای آرد که او را اندرین وقت اگر چیزی چنین کند مخاطرتی بزرگ بود، از مکر خفی باید ترسیدن.
هوش مصنوعی: ناگهان می‌آیند و کسانی که در وضعیت نابه‌سامانی هستند نمی‌توانند آن را شناسایی کنند و آن را به عنوان یک دلیل برای شادی در دل خود حس می‌کنند، و این احساس آنها را از جای خود بلند می‌کند. راه درست برای آنها این است که آرام شوند و ادب را رعایت کنند، زیرا اگر در این لحظه چیزی شبیه این اتفاق بیفتد، ممکن است خطر بزرگی برایشان پیش آید و باید از ترفندهای پنهانی بترسند.
و یکی گوید وقتی دری از بسط بر من بازگشادند زلّتی کردم از آن مقام بازماندم و از این سبب گفته اند بر بساط بباش و گرد انبساط مگرد. و خداوندان حقیقت قبض و بسط از جملۀ آن دانسته اند کی از وی پناه باید خواست زیرا که قبض و بسط با اضافت با آنچه فوق آنست از استهلاک بنده و اندراج وی در حقیقت درویشی و زیان گاری بود. و از جُنَیْد می آید کی گفت خوف مرا بر قبض همی دارد و رجا بر بسط همی دارد و حقیقت جمع همی کند و حق مرا تفرقه همی کند چون بخوفم بگیرد از خویشتنم فانی کند و چون برجا مبسوطم گرداند مرا باز دهد و چون مرا بحقیقت جمع کند حاضرم گرداند و چون تفرقه کند بحق، مرا از من بپوشد و او اندرین همه حرکاتم آرد و سکون نه، و مستوحش کند و موانست نه ،بحاضر آمدن طعم وجود بچشاند، کاشکی کی مرا از من فانی کردی تا بهره یافتمی یا مرا از من غائب کردی تا براحت افتادمی.
هوش مصنوعی: یکی می‌گوید وقتی دری از گشایش به روی من گشوده شد، اشتباهی کردم و از آن مقام بازماندم. به همین دلیل گفته‌اند که باید در گشایش بمانیم و از تفرقه دوری کنیم. صاحبان حقیقت قبض و بسط را از جمله آن چیزهایی می‌دانند که باید از آن‌ها پناه خواست، زیرا قبض و بسط به طور مستقیم به وجود ما و حقیقت درویشی مربوط است و می‌تواند به ما آسیب برساند. جنید گفته است که او از قبض می‌ترسد و به بسط امید دارد؛ او حقیقت را در جمع می‌بیند، در حالی که حق او را به تفرقه می‌کشاند. می‌گوید که اگر ترسم بگیرد، من را از خودم فانی می‌کند و اگر بر جایم بگذارد، دوباره به من بازمی‌گرداند. وقتی حقیقت جمع می‌شود، من به حضور می‌آیم و زمانی که تفرقه پیش می‌آید، او مرا از خودم پنهان می‌کند. او در تمام حرکت‌ها و سکون‌های من حضور دارد و این احساس را به من می‌دهد که گویی نمی‌توانم به آرامش برسم. کاشکی که مرا کاملاً از خودم فانی می‌کرد تا به حقیقت وجود پی می‌بردم یا اگر مرا از خودم غایب می‌کرد، بتوانم به آرامش برسم.