گنجور

بخش ۲۱ - نَفَسْ

و از آن جمله نَفَسْ است. نفس آسایش دادن دل بود بلطائف غیوب و صاحب انفاس بوصف نازک تر و باریکتر بود از صاحب احوال، صاحب وقت چنانست کی گوئی مبتدی ایست و صاحب نفس منتهی و صاحب احوال میانۀ هر دو، احوال واسطه است و انفاس نهایت علوّ و اوقات اصحاب دلرا بود و احوال خداوندان روح را و انفاس اهل سرّ را.

و گفته اند فاضلترین عبادتها شمردن نفس است با خدای تعالی، و گفته اند خدای تعالی دلها را بیافرید و معدن معرفت خویش کرد و اسرار را بیافرید پس از آن و آنرا محلّ توحید کرد، هر نفسی کی حصول او نه بدلالت معرفت بود و اشارت توحید بر بساط ضرورت او مرده بود و خداوندش را از آن باز پرسند.

از استاد ابوعلی دقّاق شنیدم گفت عارف را نَفَس مسلّم نبود زیرا که با زو مسامحه نرود و مُحِب را از نَفَس چاره نبود که اگر او را نبود ناچیز گردد از بی طاقتی.

بخش ۲۰ - شریعت و حقیقت: و از آن جمله شریعت و حقیقت است شریعت امر بود بالتزام بندگی و حقیقت مشاهدت ربوبیّت بود، هر شریعت کی مؤیّد نباشد بحقیقت پذیرفته نبود و هر حقیقت که بسته نبود بشریعت با هیچ حاصل نیاید و شریعت بتکلیف خلق آمدست و حقیقت خبر دادن است از تصریف حق، شریعت پرستیدن حقست و حقیقت دیدن حق است، شریعت قیام کردن است بآنچه فرمود، و حقیقت دیدن است آنرا که قضا و تقدیر کردست و پنهان و آشکارا کردست.بخش ۲۲ - خواطر: و از آن جمله خَواطر است. خواطر خطابی بود که بر ضمایر درآید، بود که از فریشتۀ بود و بود که از دیو بود و بود که حدیث نفس بود و بود که از قبل حق سبحانه چون از قبل فریشته بود الهام بود و چون از دیو بود وسواس بود و چون از قبل نَفْس بود آنرا هواجس نفس گویند و چون از قبل حق بود آنرا خاطر حق گویند. و جملۀ این از جنس سخن بود آنچه از فریشته بود صدق آنرا بموافقت علم بتوان دانست. و این را گویند که هر خاطر که ظاهر او را گواهی ندهد باطل بود و چون از دیو بود بیشتر ویرا بباطل خواند و معصیت و چون از نفس بود با متابعت هوا و شهوت خواند و کبر آوردن و چیزها که خصایص نفس است.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.