بخش ۱۱ - صحو و سکر
و از آن جمله صَحْو و سُکر است. صحو باز آمدن بود با حال خویش و حس و علم، با جای آمدن پس از غیبت و سُکر غیبتی بود بواردی قوی و سُکر از غیبت زیادة بود از وجهی و آن آن بود کی صاحب سُکر مبسوط بود چون اندر سُکر تمام نبود خطر چیزها از دل وی بیفتد اندر حال سُکر و آن حال تساکر بود کی وارد اندرو تمام نباشد و حس را اندرو گذر باشد و قوی گردد سُکر تا بر غیبت بیفزاید و بسیار بود کی صاحب سُکر اندر غیبت تمامتر بود از صاحب غیبت چون سُکر او قوی بود و باشد که صاحب غیبت اندر غیبت تمامتر بود از صاحب سُکر اندر سُکر چون متساکر گردد و غیبت تمام نباشد و غیبت بندگانرا بدان بود که غلبه گیرد بر دل ایشان چیزی از موجب رغبت و رهبت و خوف و رجا و سُکر نبود الّا خداوندان مواجید را چون بنده را کشف کنند بنعمت جمال، سُکر حاصل آید و طرب روح، و دلش از جای برخیزد و اندرین معنی آورده اند.
شعر
وانشدوا شعر
وانشدوا، شعر
وانشدوا شعر
معنی این دو بیت آنست کی از دو گونه مستم یکی از عشق و دیگر از می و کسی کی ازین دو مست بود کی باهوش آید.
و بدانک صحو براندازۀ سُکر بود هر که سُکرش بحق بود صحوش بحق بود و هرکه سُکرش بحظّ آمیخته باشد صَحْوَش بحظّ پیوسته بود و هرکه اندر حال محق بود اندر سُکر معصوم بود و سُکْر و صحو اشارت کنند بطرفی از تفرقه، چون حقیقت را عَلَم پیدا آید صفت بنده فریاد و قهر بود و اندرین معنی آورده اند
شعر:
قالَ اللّهُ تَعالی فَلَمَّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً و خَرَّ موسی صِعقاً و این کوه بدان سختی و قوت پاره پاره شد و موسی با صلابت رسالت بیفتاد و بیهوش شد، بنده اندر حال سُکر مُشاهِد جمال بود و اندر حال صحو بشرط عِلم بود، آنک او را نگاه داشته بود نه بتکلّف او و اندر صحو نگاه داشته نه بتصرّف او.
و صحو و سُکر پس از ذوق و شرب بود (و از جمله آنک در سخن ایشان رود).
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.