گنجور

بخش ۸ - ابوعبداللّه الحارث بن اسدالمحاسبی

و از ایشان بود ابوعبداللّه الحارث بن اسدالمحاسبی بی همتا بود اندر زمانۀ خویش بعلم و ورع و معامله و حال و بصری بود وفات او ببغداد بود اندر سنه ثلث و اربعین و مأتین.

گویند هفتاد هزار درم از پدرش میراث ماند، دانگی برنگرفت از بهر آنک پدرش قَدَری بود و اندر ورع روا نداشت آن برگرفتن، و گفت روایت درست شده است از پیغمبر صَلَواتُ اللّه وَسَلامُهُ عَلَیْهِ که مسلمان از کافر میراث نیابد.

ابن مسروق گوید کی حارس محاسبی بمرد و بدرمی محتاج بود و از پدرش بسیار ضیاع باز ماند و هیچ چیز زبرنگرفت.

از استاد ابوعلی دقّاق شنیدم که حارث محاسبی چون دست فرا طعامی کردی که اندر وی شبهت بودی رگی بر انگشت وی بجنبیدی و از آن باز ایستادی.

ابوعبداللّه خفیف گوید کی به پنج تن از پیران اقتداء کنید و حال دیگران تسلیم کنید، یکی بحارث بن اسدالمحاسبی و بجنیدبن محمّد و بابومحمّدبن روُیَم، و ابوالعبّاس بن العطاء و عمروبن عثمان المکّی زیرا که ایشان جمع کردند میان علم و حقیقت.

و حارث محاسبی گوید هر که باطن خویش درست کند بمراقبت و اخلاص خدای عزّوجلّ ظاهر او را آراسته گرداند بمجاهده و اتّباع سنّت.

جنید گوید روزی حارث بمن بگذشت اثر گرسنگی دیدم در وی گفتم یا عم اندر سرای رویم تا چیزی خوریم، گفت نیک آمد، اندر سرای شدم و چیزکی طلب کردم تا نزدیک وی برم و اندر شب ما را از عروسی چیزی آورده بودند، فرا نزدیک وی بردم و لقمۀ اندر دهان نهاد و ازین سوی دهان باز آن سو دهان همی برد تا به دیری، پس برخاست و آن لقمه در دهلیز بیفکند و بیرون شد و پس از آن از وی پرسیدم گفت مرا گرسنه بود خواستم که ترا شاد گردانم و دل تو نگاه دارم ولیکن میان من با خدای نشانی است که هیچ طعام که اندر وی شبهت بود بگلوی من فرو نشود و هرچند کوشیدم فرو نتوانستم بردن، آن طعام از کجا بود گفتم از سرای خویشاوندی آورده بودند گفتم امروز اندر سرای شویم اندر شدیم و پارۀ چند نان بود بیاوردم و بخورد گفت چیزی که آری پیش درویشان چنین آر.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و از ایشان بود ابوعبداللّه الحارث بن اسدالمحاسبی بی همتا بود اندر زمانۀ خویش بعلم و ورع و معامله و حال و بصری بود وفات او ببغداد بود اندر سنه ثلث و اربعین و مأتین.
هوش مصنوعی: ابوعبدالله الحارث بن اسدالمحاسبی شخصیتی بی‌نظیر در زمان خود بود. او در علم و دیانت و رفتار اخلاقی سرآمد بود و دیدگاه‌هایی عمیق داشت. او در بغداد در سن 243 هجری قمری درگذشت.
گویند هفتاد هزار درم از پدرش میراث ماند، دانگی برنگرفت از بهر آنک پدرش قَدَری بود و اندر ورع روا نداشت آن برگرفتن، و گفت روایت درست شده است از پیغمبر صَلَواتُ اللّه وَسَلامُهُ عَلَیْهِ که مسلمان از کافر میراث نیابد.
هوش مصنوعی: گفته می‌شود که هفتاد هزار درم از پدرش به او به ارث رسیده است، اما او به خاطر مقام والای پدرش و رعایت موازین دینی، از این ارث چیزی نگرفت. او بیان کرده است که بر اساس روایتی که از پیامبر اسلام (ص) نقل شده است، مسلمان نمی‌تواند از کافر ارث ببرد.
ابن مسروق گوید کی حارس محاسبی بمرد و بدرمی محتاج بود و از پدرش بسیار ضیاع باز ماند و هیچ چیز زبرنگرفت.
هوش مصنوعی: ابن مسروق می‌گوید که حارس محاسبی درگذشت و به دلیل نیاز مالی با مشکلاتی مواجه شد. او همچنین از پدرش ارثی دریافت نکرد و هیچ چیز از او نصیبش نشد.
از استاد ابوعلی دقّاق شنیدم که حارث محاسبی چون دست فرا طعامی کردی که اندر وی شبهت بودی رگی بر انگشت وی بجنبیدی و از آن باز ایستادی.
هوش مصنوعی: از استاد ابوعلی دقّاق شنیدم که حارث محاسبی زمانی که دستش را به سمت غذایی دراز کرد که شبیه آن رگ بود، انگشتش به لرزه درآمد و او از آن دست کشید.
ابوعبداللّه خفیف گوید کی به پنج تن از پیران اقتداء کنید و حال دیگران تسلیم کنید، یکی بحارث بن اسدالمحاسبی و بجنیدبن محمّد و بابومحمّدبن روُیَم، و ابوالعبّاس بن العطاء و عمروبن عثمان المکّی زیرا که ایشان جمع کردند میان علم و حقیقت.
هوش مصنوعی: ابوعبدالله خفیف می‌گوید که باید به پنج نفر از بزرگ‌ترها اقتدا کرد و بقیه را به حال خود رها کرد. این پنج نفر عبارتند از: حارث بن اسد محاسبی، بجنید بن محمد، ابومحمد بن روییم، ابوالعباس بن عطا و عمرو بن عثمان مکی. زیرا این افراد توانسته‌اند بین دانش و حقیقت هماهنگی برقرار کنند.
و حارث محاسبی گوید هر که باطن خویش درست کند بمراقبت و اخلاص خدای عزّوجلّ ظاهر او را آراسته گرداند بمجاهده و اتّباع سنّت.
هوش مصنوعی: حارث محاسبی می‌گوید هر کس به اصلاح باطن خود بپردازد و در این کار دقت و صداقت نسبت به خداوند داشته باشد، خداوند عزّ وجلّ نمای ظاهری او را نیز زیبا و آراسته خواهد کرد. این موضوع به تلاش و پیروی از سنت مربوط می‌شود.
جنید گوید روزی حارث بمن بگذشت اثر گرسنگی دیدم در وی گفتم یا عم اندر سرای رویم تا چیزی خوریم، گفت نیک آمد، اندر سرای شدم و چیزکی طلب کردم تا نزدیک وی برم و اندر شب ما را از عروسی چیزی آورده بودند، فرا نزدیک وی بردم و لقمۀ اندر دهان نهاد و ازین سوی دهان باز آن سو دهان همی برد تا به دیری، پس برخاست و آن لقمه در دهلیز بیفکند و بیرون شد و پس از آن از وی پرسیدم گفت مرا گرسنه بود خواستم که ترا شاد گردانم و دل تو نگاه دارم ولیکن میان من با خدای نشانی است که هیچ طعام که اندر وی شبهت بود بگلوی من فرو نشود و هرچند کوشیدم فرو نتوانستم بردن، آن طعام از کجا بود گفتم از سرای خویشاوندی آورده بودند گفتم امروز اندر سرای شویم اندر شدیم و پارۀ چند نان بود بیاوردم و بخورد گفت چیزی که آری پیش درویشان چنین آر.
هوش مصنوعی: جنید روزی با حارث ملاقات کرد و اثر گرسنگی را در او دید. او به حارث گفت بهتر است به خانه برویم تا چیزی بخوریم. حارث موافقت کرد و به خانه رفتند. آنها غذایی از عروسی دریافت کرده بودند و جنید آن را پیش حارث آورد. او لقمه‌ای برداشت و در دهانش گذاشت ولی نتوانست آن را ببلعد، هر بار که سعی کرد، لقمه را نیاورد. سپس لقمه را در سمت دیوار انداخت و از آنجا خارج شد. وقتی جنید از او پرسید، حارث توضیح داد که به خاطر گرسنگی می‌خواست او را شاد کند و دلش را خوش نگه دارد، اما به دلیل نشانه‌ای از خدا نمی‌توانست غذایی که شبیه به آن بود، بخورد. جنید گفت که غذایی که آورده بودند از خانواده خودشان بود و سپس درخواست کرد که مقداری نان به او بدهند تا بخورد، و تأکید کرد که این غذاها باید قابل پذیرش برای درویشان باشد.