گنجور

بخش ۹ - ابوسلیمان داودبن نصیرالطائی

و از ایشان بود ابوسلیمان داودبن نصیرالطائی حال او بزرگ بود یوسف همی گوید که داود طائی بیست دینار میراث یافت بیست سال همی خورد.

استاد ابوعلی دقّاق گفت سبب توبۀ داود طائی آن بود که روزی اندر بغداد همی رفت ویرا از پیش حمید طوسی براندند باز نگریست حمید را دید داود گفت اُف بر این دنیا که حمید بر تو سابق است بدان در خانه نشست و مجاهدة و عبادت بر دست گرفت.

و دیگر گویند سبب توبۀ وی آن بود که آواز نوحه گری شنید کی همی گفت:

بایِّ خَدّیکَ تَبَدّی البِلّیٰ
وَ اَیُّ عَیْنَیْکَ اِذاً سَالا

معنی چنین بود که بکدام رویت بود کی آن خاک بپوسانید، و کدام چشمت بود که نخست بریخت.

و گویند سبب توبه و زهدش آن بود کی گفت با ابوحنیفه نشسته بودم و ابوحنیفه گفت که یا باسلیمان علم جمع کردی گفتم چه باقی ماندست گفت عمل بدان تنم با من منازعت کرد که عزلت گیر، گفتم با ایشان بنشینم و هیچ سخن نگویم بنشستم یکسال و سخن نگفتم و چون مسئلۀ فرا رسیدی من بسخن تشنه تر بودمی از آنک تشنه بآب و سخن نگفتم آنگاه کارش آنجا رسید کی رسید.

گویند جنید گفت حجّامی داود طائی را حجامت کرد و دیناری بوی داد گفتند این اسراف بود گفت هر که را مروة نبود عبادتش نبود.

و همه شب گفتی یارب اندوه یافتن تو اندوهها از دلم بیرون کرد و خواب را از من جدا کرد.

و چون فرمان یافت یکی از صلحا ویرا بخواب دید که همی دوید گفتند چیست گفت اکنون برسته ام از زندان، مرد بیدار شد بامداد بود، خبر برآمد که داود طائی فرمان یافت.

مردی اندر نزدیک وی شد گفت مرا وصیّتی کن گفت مردگان منتظر تواند.

کسی دیگر اندر نزدیک وی شد سبوئی دید آفتاب بر وی افتاده گفت برنگیری از آن آفتاب چون بنهادم آفتاب نبود از خدای شرم دارم که اندر حظّ نفس خویش سعی کنم. کسی دیگر در نزدیک او شد و بسیار اندر وی همی نگریست، گفت ندانی که بسیار نگریستن کراهیت دارد همچنانک بسیار گفتن.

ابو ربیع واسطی گوید که داود طائی را گفتم مرا وصیّتی کن، گفت از دنیا روزه فرا گیر و مرگ عید خویش کن و از مردمان بگریز چنانک از شیر گریزی.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و از ایشان بود ابوسلیمان داودبن نصیرالطائی حال او بزرگ بود یوسف همی گوید که داود طائی بیست دینار میراث یافت بیست سال همی خورد.
هوش مصنوعی: ابوسلیمان داود بن نصیر الطائی فردی با شخصیت و مقام بزرگ بود. یوسف می‌گوید که داود طائی بیست دینار ارث برداشت و به مدت بیست سال از آن استفاده کرد.
استاد ابوعلی دقّاق گفت سبب توبۀ داود طائی آن بود که روزی اندر بغداد همی رفت ویرا از پیش حمید طوسی براندند باز نگریست حمید را دید داود گفت اُف بر این دنیا که حمید بر تو سابق است بدان در خانه نشست و مجاهدة و عبادت بر دست گرفت.
هوش مصنوعی: استاد ابوعلی دقّاق گفت که دلیل توبه داود طائی این بود که یک روز در بغداد مشغول رفت و آمد بود. در آن لحظه او را از پیش حمید طوسی دور کردند. وقتی داود به حمید نگاه کرد، گفت: "به این دنیا افسوس، که حمید بر تو پیشی گرفته است." بنابراین، داود تصمیم گرفت در خانه بماند و به مجاهده و عبادت بپردازد.
و دیگر گویند سبب توبۀ وی آن بود که آواز نوحه گری شنید کی همی گفت:
هوش مصنوعی: برخی می‌گویند دلیل توبه او این بود که صدای یک نوحه‌خوان را شنید که می‌گفت:
بایِّ خَدّیکَ تَبَدّی البِلّیٰ
وَ اَیُّ عَیْنَیْکَ اِذاً سَالا
هوش مصنوعی: به کدامین گونه از خال‌هایت نشانه درد و اندوه پدیدار شده است و به کدامی از چشمانت، اگر بخواهند، اشک خواهد ریخت؟
معنی چنین بود که بکدام رویت بود کی آن خاک بپوسانید، و کدام چشمت بود که نخست بریخت.
هوش مصنوعی: این گفتار به این معناست که کدامین چهره تو بود که آن خاک را نابود کرد و کدامین چشمت بود که بهترین و اولین اشک را ریزش کرد.
و گویند سبب توبه و زهدش آن بود کی گفت با ابوحنیفه نشسته بودم و ابوحنیفه گفت که یا باسلیمان علم جمع کردی گفتم چه باقی ماندست گفت عمل بدان تنم با من منازعت کرد که عزلت گیر، گفتم با ایشان بنشینم و هیچ سخن نگویم بنشستم یکسال و سخن نگفتم و چون مسئلۀ فرا رسیدی من بسخن تشنه تر بودمی از آنک تشنه بآب و سخن نگفتم آنگاه کارش آنجا رسید کی رسید.
هوش مصنوعی: می‌گویند که او به دلیل نشستن با ابوحنیفه و شنیدن صحبت‌های او به توبه و زهد روی آورد. ابوحنیفه به او گفت که آیا علم را جمع کرده‌ای؟ او جواب داد که چه چیزی باقی مانده است و ابوحنیفه تأکید کرد که باید به عمل بپردازد و از دنیا کناره‌گیری کند. او تصمیم گرفت به جمع دیگران بپیوندد و هیچ حرفی نزند. یک سال در این حالت گذراند و در این مدت هیچ کلامی بر زبان نراند، اما وقتی موضوعی پیش آمد، احساس نیاز شدیدی به گفتگو داشت، مانند کسی که تشنه آب است. در نهایت، او به جایی رسید که نتیجه کارش اینگونه شد.
گویند جنید گفت حجّامی داود طائی را حجامت کرد و دیناری بوی داد گفتند این اسراف بود گفت هر که را مروة نبود عبادتش نبود.
هوش مصنوعی: جنید می‌گوید که حجامت‌چی، داود طائی را حجامت کرد و یک دینار به او داد. برخی گفتند که این اسراف است. او پاسخ داد که هر کس از مروت و شرافت برخوردار نباشد، عبادتش نیز پذیرفته نخواهد بود.
و همه شب گفتی یارب اندوه یافتن تو اندوهها از دلم بیرون کرد و خواب را از من جدا کرد.
هوش مصنوعی: تمام شب تو را می‌خواندم و از خدا می‌خواستم که اندوهم را از وجودم بیرون کند و آنقدر غمگین بودم که خواب از چشمانم رفت.
و چون فرمان یافت یکی از صلحا ویرا بخواب دید که همی دوید گفتند چیست گفت اکنون برسته ام از زندان، مرد بیدار شد بامداد بود، خبر برآمد که داود طائی فرمان یافت.
هوش مصنوعی: یکی از افراد پابرهنه در خواب دید که مشغول دویدن است. وقتی از او دلیل این موضوع را پرسیدند، گفت که اکنون از زندان آزاد شده‌ام. صبح که شد، خبری منتشر شد که داود طائی فرمانی دریافت کرده است.
مردی اندر نزدیک وی شد گفت مرا وصیّتی کن گفت مردگان منتظر تواند.
هوش مصنوعی: مردی به او نزدیک شد و درخواست کرد که برایش وصیت کند. او پاسخ داد که مردگان در انتظار وصیت تو هستند.
کسی دیگر اندر نزدیک وی شد سبوئی دید آفتاب بر وی افتاده گفت برنگیری از آن آفتاب چون بنهادم آفتاب نبود از خدای شرم دارم که اندر حظّ نفس خویش سعی کنم. کسی دیگر در نزدیک او شد و بسیار اندر وی همی نگریست، گفت ندانی که بسیار نگریستن کراهیت دارد همچنانک بسیار گفتن.
هوش مصنوعی: کسی دیگر به او نزدیک شد و گُلخوری را دید که پرتو آفتاب بر آن می‌تابید. او گفت: "آفتاب را از آن برخواه". وقتی او آن را گذاشت، آفتابی در آن نبود. او به خداوند شرم می‌داشت که در پی لذت نفس خود بکوشد. بعد شخص دیگری نزد او آمد و خیلی به او نگاه کرد و گفت: "نمی‌دانی که نگاه کردن زیاد ناپسند است، مانند حرف زدن زیاد."
ابو ربیع واسطی گوید که داود طائی را گفتم مرا وصیّتی کن، گفت از دنیا روزه فرا گیر و مرگ عید خویش کن و از مردمان بگریز چنانک از شیر گریزی.
هوش مصنوعی: ابو ربیع واسطی نقل می‌کند که از داود طائی خواسته است تا او را راهنمایی کند. داود به او گفته است که در زندگی از روزه گرفتن غافل نشود و مرگ را به عنوان عیدی برای خود تلقی کند. همچنین به او توصیه کرده که از مردم دوری کند همان‌طور که از شیر فرار می‌کند.