و از ایشان بود ابوتراب عسکربن الحُصَیْن النَّخشبی صحبت حاتم اصمّ کرده بود و صحبت ابوحاتم عطّار بصری و وفات وی اندر سنۀ خمس و اربعین و مأتین بود.
و گویند ببادیه فرمان یافت و ددگان او را بگریزیدند.
ابن جّلا گوید ششصّد پیر را دیدم و اندر میان ایشان هیچ بزرگتر از چهارتن نبود اوّل ابوتراب نخشبی. و ابوتراب گوید قوت درویش آن بود که یابد و لباس وی آنقدر که عورت بپوشد و هرجای که فرود آید مأوی وی باشد.
ابوتراب گوید چون بندۀ صادق بود اندر عمل حلاوة بیابد پیش از آنکه آن عمل بکند، چون اخلاص بجای آرد اندر آن حلاوة آن بیابد آنوقت که عمل بکند.
اسماعیل بن نُجَیْد گوید ابوتراب نخشبی چون از اصحاب خود چیزی دیدی که کراهیت داشتی اندر مجاهدت افزودی و توبه کردی به نوی و گفتی بشومی من اندرین بلا افتاد زیرا که خدای میگوید اِنَّ اللّهَ لایُغَیِّرُ مابِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بّاَنْفُسِهِمْ.
اسمعیل بن نجید گوید از وی شنیدم گه گفت هر که اندر خانقاهی بنشست سؤال کرد، و هر کی از شما مرقّعی بپوشید سؤال کرد، و هر که از مصحفی قرآن برخواند بدیدار مردمان تا بشنیدند قرآن خواندن او، این همه سؤال بود.
هم از وی روایت کنند کی ابوتراب گفت میان من با خدای عهدی است، آنک چون دست بحرامی دراز کنم از آن باز کشد مرا.
ابوتراب روزی به یکی نگریست از شاگردان خویش دست بخربزه پوستی دراز کرده بود و سه روز گرسنگی کشیده بود، ابوتراب گفت دست بخربزه پوست می دراز کنی تو تصوّف را نشائی تا بازار باید شدن ترا.
یوسف بن الحسین گوید از بوتراب شنیدم که هرگز نفس من هیچ آرزوئی نخواست الاّ یک بار از من نان و خایه خواست و من اندر سفر بودم از راه بتافتم و به دهی (دیهی) رسیدم مردی اندر من آویخت و گفت این بادزدان بوده است و مرا بیو کندند و هفتاد چوب بزدند و مردی ایستاده بود بر زبر سر من، بانگ کرد که این ابوتراب نخشبی است از من بحلی خواستند و عذر خواستند و آن مرد مرا بسرای خویش برد و نان و خایه آورد، گفتم نفس خویش را بخور پس از آنک بدین سبب هفتاد تازیانه خوردی.
ابن جّلا گوید ابوتراب اندر مکّه آمد و خوشروی بود گفتم طعام کجا خوردی گفت خوردنی ببصره. و دیگر به نباج، و دیگر اینجا.
اطلاعات
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
و از ایشان بود ابوتراب عسکربن الحُصَیْن النَّخشبی صحبت حاتم اصمّ کرده بود و صحبت ابوحاتم عطّار بصری و وفات وی اندر سنۀ خمس و اربعین و مأتین بود.
هوش مصنوعی: ابوتراب عسکر بن الحُصَین نخشبی با حاتم اصمّ و همچنین با ابوحاتم عطار بصری گفتگو کرده بود و در سال ۴۵۰ هجری قمری درگذشت.
و گویند ببادیه فرمان یافت و ددگان او را بگریزیدند.
هوش مصنوعی: میگویند که او به بیابان فرمان داد و حیوانات وحشی از او فرار کردند.
ابن جّلا گوید ششصّد پیر را دیدم و اندر میان ایشان هیچ بزرگتر از چهارتن نبود اوّل ابوتراب نخشبی. و ابوتراب گوید قوت درویش آن بود که یابد و لباس وی آنقدر که عورت بپوشد و هرجای که فرود آید مأوی وی باشد.
هوش مصنوعی: ابن جلا میگوید که ششصد پیر را دیده و میان آنها هیچکس بزرگتر از چهار نفر نبوده است. اولین نفر ابوتراب نخشبی است. ابوتراب همچنین بیان میکند که قدرت یک درویش به این است که بتواند آنچه را نیاز دارد پیدا کند و لباسی که دارد به اندازهای باشد که عورتش را بپوشاند و هر جایی که فرود بیاید، آنجا منزلش باشد.
ابوتراب گوید چون بندۀ صادق بود اندر عمل حلاوة بیابد پیش از آنکه آن عمل بکند، چون اخلاص بجای آرد اندر آن حلاوة آن بیابد آنوقت که عمل بکند.
هوش مصنوعی: ابوتراب میگوید هنگامی که کسی در عمل خود نیکو و صادق باشد، طعم شیرینی را قبل از انجام آن عمل حس میکند. وقتی که این شخص با اخلاص در کار خود وارد شود، آن شیرینی را در حین انجام عمل تجربه میکند.
اسماعیل بن نُجَیْد گوید ابوتراب نخشبی چون از اصحاب خود چیزی دیدی که کراهیت داشتی اندر مجاهدت افزودی و توبه کردی به نوی و گفتی بشومی من اندرین بلا افتاد زیرا که خدای میگوید اِنَّ اللّهَ لایُغَیِّرُ مابِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بّاَنْفُسِهِمْ.
هوش مصنوعی: اسماعیل بن نُجَید میگوید ابوتراب نخشبی وقتی چیزی از اصحاب خود را مشاهده کرد که خوشایندش نبود، در تلاش و مجاهدت خود بیشتر تلاش کرد و از آنچه انجام داده بود توبه کرد. او گفت: «من در این معضل گرفتار شدم، زیرا خداوند میفرماید: خداوند آنچه را که در یک قوم است تغییر نمیدهد مگر اینکه آن قوم آنچه را در خودشان است تغییر دهند.»
اسمعیل بن نجید گوید از وی شنیدم گه گفت هر که اندر خانقاهی بنشست سؤال کرد، و هر کی از شما مرقّعی بپوشید سؤال کرد، و هر که از مصحفی قرآن برخواند بدیدار مردمان تا بشنیدند قرآن خواندن او، این همه سؤال بود.
هوش مصنوعی: اسماعیل بن نجید گفته است که شنیدم شخصی میگفت هر کسی که در خانقاهی نشسته باشد و سؤال کند، و هر کسی که از شما مقنعهای به سر کرده باشد سوال بپرسد، و هر کسی که از یک نسخه قرآن تلاوت کند تا مردم صدای او را بشنوند، همه اینها به نوعی سؤال است.
هم از وی روایت کنند کی ابوتراب گفت میان من با خدای عهدی است، آنک چون دست بحرامی دراز کنم از آن باز کشد مرا.
هوش مصنوعی: ابوتراب گفت که میان او و خداوند پیمانی وجود دارد که هرگاه دستش را به سمت شخصی نادرست دراز کند، خدا او را به عقب باز میگرداند.
ابوتراب روزی به یکی نگریست از شاگردان خویش دست بخربزه پوستی دراز کرده بود و سه روز گرسنگی کشیده بود، ابوتراب گفت دست بخربزه پوست می دراز کنی تو تصوّف را نشائی تا بازار باید شدن ترا.
هوش مصنوعی: ابوتراب روزی به یکی از شاگردانش نگاه کرد که دستش را به سمت خربزه دراز کرده و سه روز گرسنگی کشیده بود. ابوتراب به او گفت که این گونه دست به سمت خربزه دراز کردن، نشان میدهد که تو هنوز درک درستی از تصوف نداری و باید تلاش بیشتری کنی تا به بازار معرفت و شناخت برسی.
یوسف بن الحسین گوید از بوتراب شنیدم که هرگز نفس من هیچ آرزوئی نخواست الاّ یک بار از من نان و خایه خواست و من اندر سفر بودم از راه بتافتم و به دهی (دیهی) رسیدم مردی اندر من آویخت و گفت این بادزدان بوده است و مرا بیو کندند و هفتاد چوب بزدند و مردی ایستاده بود بر زبر سر من، بانگ کرد که این ابوتراب نخشبی است از من بحلی خواستند و عذر خواستند و آن مرد مرا بسرای خویش برد و نان و خایه آورد، گفتم نفس خویش را بخور پس از آنک بدین سبب هفتاد تازیانه خوردی.
هوش مصنوعی: یوسف بن الحسین میگوید که از ابوتراب شنیدم که هیچگاه نفسم آرزویی نکرد، مگر یک بار که از من نان و تخممرغ خواست. من در سفر بودم و از راه دوری به دهی رسیدم. مردی به من نزدیک شد و گفت که این یک دزد بوده است و مرا هم به زندان برده و هفتاد ضربه شلاق زدند. مردی هم بالای سرم ایستاده بود و فریاد زد که این ابوتراب نخشبی است و از من درخواست نان کردند و عذرخواهی کردند. آن مرد مرا به خانهاش برد و نان و تخممرغ آورد و من گفتم که از نفس خود بخور، چرا که به خاطر این موضوع هفتادویک ضربه شلاق خورده بودی.
ابن جّلا گوید ابوتراب اندر مکّه آمد و خوشروی بود گفتم طعام کجا خوردی گفت خوردنی ببصره. و دیگر به نباج، و دیگر اینجا.
هوش مصنوعی: ابن جلا میگوید ابوتراب به مکه آمد و چهرهای خوش داشت. وقتی از او پرسیدم که کجا غذا خورده، گفت در بصره خوردهام. سپس افزود که در نباج و همینجا هم غذا خورده است.