و ازین طائفه بود ابوعبدالرّحمن حاتم بن عنوان و گویند حاتم بن یوسف الاصّم از بزرگان و پیران خراسان بود و شاگرد شقیق بود و استاد احمدبن خضرویه و گویند کر نبود ولیکن خویشتن کر ساخت و آن نام برو برفت.
و از استاد ابوعلی شنیدم که وقتی زنی بنزدیک وی آمد تا چیزی از وی بپرسد، اتّفاق چنان افتاد کی اندر آن وقت آوازی از آن زن بیامد خجل شد چون در سخن آمد حاتم گفت آواز بردار و چنان فرا نمود که وی کر است، آن زن شاد شد و آن زن آن خبر شایع کرد که وی نشنود و نام اصمّ بر او برفت.
حامد لفّاف گوید از حاتم اصّم شنیدم که هیچ روز نبود که شیطان گوید مرا چه خوری و چه پوشی و کجا نشینی من گویم مرگ خورم و کفن پوشم و بگور نشینم.
با حاتم گفتند تو را چه آرزوست گفت روزی تا شب عافیت، گفتند نه همه روزها عافیت است گفت عافیت من آنست کی آنروز اندر خدای عاصی نشوم. و از حاتم حکایت کنند، گفت اندر غزا بودم ترکی مرا بگرفت و بیفکند تا بکشد دلم مشغول نشد، منتظر همی بودم تا چه حکم کرده است، وی کاردی همی جست ناگاهان وی را تیری آمد و کشته شد از من باز افتاد و من برخاستم.
اندر حکایة همی آید کی حاتم گفت هرکی اندر این مذهب آید چهار گونه مرگش بباید چشید مَوْتُ الْاَبْیَض، و آن گرسنگی است، ومَوْتُ الْاَسْوَد و آن احتمال بود و بار کشیدن خلق، و مَوْتُ الْاَحْمَر و آن عمل بود و مخالفت هوی، و مَوْتُ الْاَخْضَر وآن مُرَقَّع داشتن یعنی جامۀ پاره پاره بر هم دوخته.
اطلاعات
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
و ازین طائفه بود ابوعبدالرّحمن حاتم بن عنوان و گویند حاتم بن یوسف الاصّم از بزرگان و پیران خراسان بود و شاگرد شقیق بود و استاد احمدبن خضرویه و گویند کر نبود ولیکن خویشتن کر ساخت و آن نام برو برفت.
هوش مصنوعی: ابوعبدالرّحمن حاتم بن عنوان از این گروه بود. گفته میشود که حاتم بن یوسف الاصّم از شخصیتهای بزرگ و سالخوردگان خراسان بود و شاگرد شقیق به شمار میرفت. او استاد احمد بن خضرویه نیز بوده است. میگویند او در واقع کر نبوده، اما خود را کر نشان داده است و این وضعیت برای او شهرت پیدا کرده است.
و از استاد ابوعلی شنیدم که وقتی زنی بنزدیک وی آمد تا چیزی از وی بپرسد، اتّفاق چنان افتاد کی اندر آن وقت آوازی از آن زن بیامد خجل شد چون در سخن آمد حاتم گفت آواز بردار و چنان فرا نمود که وی کر است، آن زن شاد شد و آن زن آن خبر شایع کرد که وی نشنود و نام اصمّ بر او برفت.
هوش مصنوعی: شرط آن بر این بود که وقتی زنی به نزد استاد ابوعلی آمد تا از او چیزی بپرسد، به طور ناگهانی صدایی از آن زن به گوش رسید که او را شرمنده کرد. در حین صحبت، حاتم به او گفت که صدایش را بلند کند و به گونهای برخورد کرد که انگار او ناشنواست. این موضوع باعث خوشحالی آن زن شد و او این خبر را بین مردم پخش کرد که حاتم ناشنوا است و به این ترتیب نام «اصم» بر او گذاشته شد.
حامد لفّاف گوید از حاتم اصّم شنیدم که هیچ روز نبود که شیطان گوید مرا چه خوری و چه پوشی و کجا نشینی من گویم مرگ خورم و کفن پوشم و بگور نشینم.
هوش مصنوعی: حامد لفّاف نقل میکند که از حاتم اصم شنیده است که هیچ روزی نیست که شیطان از او نپرسد که چه میخورد، چه میپوشد و کجا زندگی میکند. او پاسخ میدهد که من مرگ را به عنوان خوراک خود میخورم، کفن را میپوشم و در قبر نشستهام.
با حاتم گفتند تو را چه آرزوست گفت روزی تا شب عافیت، گفتند نه همه روزها عافیت است گفت عافیت من آنست کی آنروز اندر خدای عاصی نشوم. و از حاتم حکایت کنند، گفت اندر غزا بودم ترکی مرا بگرفت و بیفکند تا بکشد دلم مشغول نشد، منتظر همی بودم تا چه حکم کرده است، وی کاردی همی جست ناگاهان وی را تیری آمد و کشته شد از من باز افتاد و من برخاستم.
هوش مصنوعی: حاتم را میپرسیدند آرزویش چیست. او گفت آرزویم این است که یک روز تا شام در آرامش باشم. پرسیدند مگر همه روزها آرامش نیست؟ او پاسخ داد: آرامش من زمانی است که در آن روز در برابر خدا معصیت نکنم. همچنین از حاتم نقل کردهاند که در جنگی گرفتار شد و ترکی او را به زمین انداخت و قصد کشتن او را داشت، اما در آن لحظه حواس او به کار خود نبود و منتظر بود تا ببیند چه حکمی برایش صادر میشود. در همین حال، ناگهان تیری به آن ترکی خورد و او از پای درآمد و حاتم توانست دوباره برخیزد.
اندر حکایة همی آید کی حاتم گفت هرکی اندر این مذهب آید چهار گونه مرگش بباید چشید مَوْتُ الْاَبْیَض، و آن گرسنگی است، ومَوْتُ الْاَسْوَد و آن احتمال بود و بار کشیدن خلق، و مَوْتُ الْاَحْمَر و آن عمل بود و مخالفت هوی، و مَوْتُ الْاَخْضَر وآن مُرَقَّع داشتن یعنی جامۀ پاره پاره بر هم دوخته.
هوش مصنوعی: حاتم میگوید که هر کس به این مذهب وارد شود، باید چهار نوع مرگ را تجربه کند. نخستین نوع مرگ، مرگ سفید است که به معنای گرسنگی است. دومین نوع، مرگ سیاه است که اشاره به تحمل درد و بار فشار زندگی دارد. سومین نوع، مرگ قرمز است که به اعمال نیک و مخالفت با نفس اشاره میکند. و آخرین نوع، مرگ سبز است که به معنای تلاش برای دوختن و ترمیم لباسهای پاره و آسیبدیده است.