گنجور

غزل شمارهٔ ۹۴

خوناب آتشین ز سر من گذشته است
وین سیل آتش از جگر من گذشته است
مرغ هوای خلدم و تا پر گشوده ام
صد تیر غم ز بال و پر من گذشته است
من داده ام به عشق تو دل، در زبان خلق
دایم حکایت از خطر من گذشته است
دل صید گشته، کنون، کار با قضاست
کار از فغان و الحذر من گذشته است
بر عیش تلخ من مبر ای مدعی حسد
سیلاب زهر بر شکن من گذشته است
هر گه که دیده ام گل روی خیال دوست
در رنگ دشمن از نظر من گذشته است
از من کجا به صحبت عرفی سزد که او
عیبش ز پایه ی هنر من گذشته است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوناب آتشین ز سر من گذشته است
وین سیل آتش از جگر من گذشته است
هوش مصنوعی: آتشین شدن احساسات و درد در من به حدی رسیده که دیگر نتوانسته‌ام حسرت و غم را در خود نگه‌دارم، و این خشم و اضطراب مانند سیلی از درونم جاری شده است.
مرغ هوای خلدم و تا پر گشوده ام
صد تیر غم ز بال و پر من گذشته است
هوش مصنوعی: پرنده‌ای هستم که به آرزوی آزادی خود فکر می‌کنم و وقتی بال‌هایم را باز کرده‌ام، احساس می‌کنم که غم‌ها همچون تیرهایی از من عبور کرده‌اند.
من داده ام به عشق تو دل، در زبان خلق
دایم حکایت از خطر من گذشته است
هوش مصنوعی: من به عشق تو دل سپردم و مردم هر روز داستان خطراتی را که برای من پیش آمده می‌گویند.
دل صید گشته، کنون، کار با قضاست
کار از فغان و الحذر من گذشته است
هوش مصنوعی: دل من در دام عشق گرفتار شده و حالا سرنوشت حرف اول را می‌زند. دیگر فریاد زدن و احتیاط کردن برای من فایده‌ای ندارد.
بر عیش تلخ من مبر ای مدعی حسد
سیلاب زهر بر شکن من گذشته است
هوش مصنوعی: ای مدعی، عیش تلخ من را خراب نکن! حسادت تو مثل سیلاب زهر بر زندگی من آمده و آن را تحت تأثیر قرار داده است.
هر گه که دیده ام گل روی خیال دوست
در رنگ دشمن از نظر من گذشته است
هوش مصنوعی: هر زمانی که به زیبایی محبوبم فکر کرده‌ام، آن جمال در ذهنم به شکل رنگ دشمن دیده شده است.
از من کجا به صحبت عرفی سزد که او
عیبش ز پایه ی هنر من گذشته است
هوش مصنوعی: من را چه به سخن گفتن در محضر عرفی، زمانی که او عیب و نقصش فراتر از سطح هنر من است؟