گنجور

غزل شمارهٔ ۹۵

وه که از دوختن، این چاک گریبان رفته است
این شکافی است که تا دامن ایمان رفته است
به حوالی تن از شرم نیاید فردا
جان آن کس که ز هجران تو آسان رفته است
لذتی یافته کام دلم از ناوک او
کز گلوی هوسم چاشنی جان رفته است
رفت آن آفت دین از برم ای هوش بیا
تا ببینم که چه ها بر سر ایمان رفته است
همت آن بود که لب تشنه بمیرد عرفی
ور نه صد بار به سر چشمه ی حیوان رفته است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وه که از دوختن، این چاک گریبان رفته است
این شکافی است که تا دامن ایمان رفته است
هوش مصنوعی: این مشکل از جایی آغاز شده که چاکی در گریبان به وجود آمده است و اکنون این شکاف به عمق ایمان شخص کشیده شده است.
به حوالی تن از شرم نیاید فردا
جان آن کس که ز هجران تو آسان رفته است
هوش مصنوعی: آدمی که به خاطر دلتنگی و دوری از تو، بی‌خیال و راحت زندگی می‌کند، هرگز نمی‌تواند با آرامش به فردا فکر کند و احساس راحتی کند.
لذتی یافته کام دلم از ناوک او
کز گلوی هوسم چاشنی جان رفته است
هوش مصنوعی: دل من از تیر عشق او لذتی عمیق پیدا کرده است، طوری که آرزوهایم رنگ باخته و جانم از شوق او پر شده است.
رفت آن آفت دین از برم ای هوش بیا
تا ببینم که چه ها بر سر ایمان رفته است
هوش مصنوعی: برو به آنجا که دین و ایمان از من دور شده‌اند، بیا و بگذار ببینم چه بر سر اعتقاداتم آمده است.
همت آن بود که لب تشنه بمیرد عرفی
ور نه صد بار به سر چشمه ی حیوان رفته است
هوش مصنوعی: عزمی راسخ داشتم که حتی اگر تشنه بمیرم، باز هم به چشمه حیوان نروم، چرا که بارها به آنجا رفته‌ام و چیزی نیافته‌ام.