گنجور

غزل شمارهٔ ۸

گرفتم آن که شب در خواب کردم پاسبانش را
ادب کی می گذارد تا ببوسم آستانش را
صبا از کوی لیلی گر وزد بر تربت مجنون
کند آتشفشان چون شمع، مغزِ استخوانش را
برآمد جان ز تن ، وان زلف می جوید چنان مرغی
که از دامی شود آزاد و جوید آشیانش را
ز غیرت پیچ و تاب افتاده در رگ های جان من
همانا دست امید کسی دارد عنانش را
ز ننگِ آن ، قَدم هرگز به رویِ آستان ننهد
که ناگه شب نهان بوسیده باشم آستانش را
دلم گم گشت و غمهای جهان، عرفی، طلب کارش
به دنبال غم افتم تا مگر یابم نشانش را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرفتم آن که شب در خواب کردم پاسبانش را
ادب کی می گذارد تا ببوسم آستانش را
هوش مصنوعی: در خواب شب، کسی را دیدم که پاسبانی می‌کرد. حالا می‌خواهم از او خداحافظی کنم و بی‌پروا بخواهم که بگذارید دست به آستان محبوبم بزنم و او را ببوسم.
صبا از کوی لیلی گر وزد بر تربت مجنون
کند آتشفشان چون شمع، مغزِ استخوانش را
هوش مصنوعی: بادی که از کوی لیلی بگذرد، بر قبر مجنون تاثیر عمیقی می‌گذارد و همچون شمع، روح و جان او را به آتش می‌کشد.
برآمد جان ز تن ، وان زلف می جوید چنان مرغی
که از دامی شود آزاد و جوید آشیانش را
هوش مصنوعی: روح از بدن جدا شد و آن زلف (موی) به دنبال آزادی می‌گردد، مانند پرنده‌ای که از دام رهایی یافته و به دنبال آشیانه‌اش می‌گردد.
ز غیرت پیچ و تاب افتاده در رگ های جان من
همانا دست امید کسی دارد عنانش را
هوش مصنوعی: عشق و احساس در من به شدت در حال جریان است و به همین خاطر فقط امید به یک نفر است که می‌تواند زندگی‌ام را در دستانش بگیرد.
ز ننگِ آن ، قَدم هرگز به رویِ آستان ننهد
که ناگه شب نهان بوسیده باشم آستانش را
هوش مصنوعی: به خاطر شرمی که از آن موضوع دارم، هرگز پایم را به آن درگاه نمی‌گذارم، زیرا ممکن است در ناگهانی شب، آستان آن را به بوسه‌های پنهانی سپرده باشم.
دلم گم گشت و غمهای جهان، عرفی، طلب کارش
به دنبال غم افتم تا مگر یابم نشانش را
هوش مصنوعی: دل من به گمراهی رفته و غم‌های دنیا مرا آزار می‌دهد. من به دنبال غم خود می‌گردم، شاید بتوانم نشانه‌ای از آن پیدا کنم.

حاشیه ها

1389/07/06 13:10
کلام قاصر

مصرع"دلم گم گشت و عم های جهان، عرفی، طلب کارش"
به نظر می‌رسد که به صورت:
"دلم گم گشت و غم های جهان، عرفی، طلب کارش"
درست تر باشد.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1390/11/18 16:02
بهمن بنی هاشمی

سلام
مصرع سوم:
"کند آتشفشان چون شمع، استخوانش را"
ایراد وزنی مشاهده می شود خواهشمنداست از روی دیوان بازبینی کنید.

1391/02/06 08:05
رسته

متن غزل از روی نسخۀ انصاری:
گرفتم آن که شب درخواب کردم پاسبانش را
ادب کی می گذارد تا ببوسم آستانش را
صبا از کوی لیلی گر وزد بر تربت مجنون
کند آتشفشان چون شمع مغز استخوانش را
برآمد جان ز تن وان زلف می جوید چنان مرغی
که از دامی شود آزاد و جوید آشیانش را
ز غیرت پیچ و تاب افتاد در رگ های جان من
همانا دست امید کسی دارد عنانش را
ز ننگ آن قدم هرگز به روی آستان ننهد
که ناگه شب نهان بوسیده باشم آستانش را
دلم گم گشت و غمهای جهان عرفی طلب کارش
به دنبال غم افتم تا مگر یابم نشانش را

1397/09/22 22:11
یکی بودم

سلام بیت 2 مصراع 2 از نظر وزنی هجا کم داره لطفا با نسخه ی انصاری جایگزین کند تا مشکل حل بشه :
کند آتش فشان چون شمع مغز استخوانش را

1403/01/04 23:04
سیدمحمد جهانشاهی

گرفتم آن که شب در خواب کردم پاسبانش را

1403/01/04 23:04
سیدمحمد جهانشاهی

کند آتشفشان چون شمع، مغزِ استخوانش را

1403/01/04 23:04
سیدمحمد جهانشاهی

برآمد جان ز تن ، وان زلف می جوید چنان مرغی

1403/01/05 00:04
سیدمحمد جهانشاهی

ز ننگِ آن ، قَدم هرگز به رویِ آستان ننهد

1403/07/13 21:10
Farhad Abbasi

گرفتم اینکه شب در خواب کردم پاسبانشرا