گنجور

غزل شمارهٔ ۷۹

نوشیم شربتی که شکرها درو گم است
داریم عزلتی که سفرها درو گم است
صد روشنی است در تتق تیره روزنم
فیروز شام من که سحرها درو گم است
در طبع صد کرشمه و تحریک جلوه نیست
این نخل خشک بین که ثمرها درو گم است
طالع ببین که بر اثر یاس می رود
این ناله ی حزین که اثرها درو گم است
خیز ای شمال بخت که زورق برون بریم
زین موج خیز فتنه که سرها درو گم است
کی مرد ماست هر که نهد داغ بر جگر
داغی است داغ ما که جگرها درو گم است
عرفی به عیب دوستی ار شهره ای چه غم
عیب است دوستی که هنرها درو گم است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نوشیم شربتی که شکرها درو گم است
داریم عزلتی که سفرها درو گم است
هوش مصنوعی: بیایید نوشیدنی‌ای بنوشیم که در آن قند و شیرینی پنهان است و در آغوش این تنهایی و آرامش، سفرها و دوری‌ها فراموش شده‌اند.
صد روشنی است در تتق تیره روزنم
فیروز شام من که سحرها درو گم است
هوش مصنوعی: در دل شب‌های تار، نورهای زیادی مشاهده می‌شود که در صبح‌های روشنی که در آن‌ها گم شده‌ام، می‌درخشند.
در طبع صد کرشمه و تحریک جلوه نیست
این نخل خشک بین که ثمرها درو گم است
هوش مصنوعی: این درخت خشک نشان می‌دهد که در ذاتش زیبایی و جاذبه‌ای نیست. چون که بار و ثمره‌ای ندارد و همه چیز در آن ناپیداست.
طالع ببین که بر اثر یاس می رود
این ناله ی حزین که اثرها درو گم است
هوش مصنوعی: بنگر که سرنوشت چگونه تحت تأثیر ناامیدی قرار گرفته است، این ناله غم‌انگیز را می‌شنوی که نشان‌ها و آثارش به فراموشی سپرده شده است.
خیز ای شمال بخت که زورق برون بریم
زین موج خیز فتنه که سرها درو گم است
هوش مصنوعی: بیدار شو، ای بخت نیک، که ما باید از این طوفان و اضطراب عبور کنیم، زیرا در این وضعیت، بسیاری از سرها گم شده‌اند و افرادی درگیر مشکلات و آشفتگی‌ها هستند.
کی مرد ماست هر که نهد داغ بر جگر
داغی است داغ ما که جگرها درو گم است
هوش مصنوعی: هر کسی که داغی بر دل خود می‌نهد، به نوعی مردی بزرگ است، زیرا داغ واقعی، درد و رنجی است که در دل‌ها نهفته است و در این میان، کسی نمی‌داند چه غم‌هایی در دل این انسان‌ها وجود دارد.
عرفی به عیب دوستی ار شهره ای چه غم
عیب است دوستی که هنرها درو گم است
هوش مصنوعی: اگر دوستی در شهر معروف به عیب باشد، چه غمی دارد؟ چون در دوستی که صفات و هنرهای خوب وجود ندارد، عیب‌های او هم قابل توجه نیست.