گنجور

غزل شمارهٔ ۷۰

دریا فراخ و کشتی ما بی معلم است
این درد زان زیاده که پایان موسم است
آنان که لاف مرتبه ی قرب می زنند
پهلو تهی کنند ز امکان که ملزم است
مردم اگر چه نقل ز فیض خرد کنند
ما دشمنیم با خرد، اندیشه حاکم است
هر نکته ای که هست به وجهی توان شناخت
تاوان جهل بی خردان بر معلم است
ما خود ز کبر تکیه به همت زدیم، لیک
درویش را معامله با جود منعم است
هر چند شرم دوست خلافش قبول کرد
معلوم شد ز کوشش عرفی که مجرم است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دریا فراخ و کشتی ما بی معلم است
این درد زان زیاده که پایان موسم است
هوش مصنوعی: دریا وسیع و وسیع‌تر از آن است که کشتی ما بدون هدایت‌گر بتواند به مقصد برسد. این احساس ناراحتی بیشتر به خاطر این است که زمان سفر به آخر رسیده است.
آنان که لاف مرتبه ی قرب می زنند
پهلو تهی کنند ز امکان که ملزم است
هوش مصنوعی: افرادی که خود را در جایگاه نزدیک‌ترین به خداوند معرفی می‌کنند، باید از توانایی‌های خود کاسته و خود را به چالش بکشند؛ زیرا این ادعا نیازمند شرایط خاصی است.
مردم اگر چه نقل ز فیض خرد کنند
ما دشمنیم با خرد، اندیشه حاکم است
هوش مصنوعی: مردم ممکن است درباره نعمت خرد و عقل سخن بگویند، اما ما با خرد دشمنیم و تفکر حاکم بر این موضوع است.
هر نکته ای که هست به وجهی توان شناخت
تاوان جهل بی خردان بر معلم است
هوش مصنوعی: هر نکته‌ای که وجود دارد، به نحوی قابل درک است و عواقب نادانی و جهالت افراد نادان بر دوش معلم می‌افتد.
ما خود ز کبر تکیه به همت زدیم، لیک
درویش را معامله با جود منعم است
هوش مصنوعی: ما به خاطر خودبزرگ‌بینی‌امان به تلاش و کوشش تکیه کرده‌ایم، اما شخصی فقیر و نیازمند با بخشندگی و سخاوت من، معامله و ارتباطی خاص دارد.
هر چند شرم دوست خلافش قبول کرد
معلوم شد ز کوشش عرفی که مجرم است
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دوست به کار نادرست خود اعتراف کرد، اما تلاش‌های عرفی نشان داد که او مقصر است.