غزل شمارهٔ ۵۸
هر گاه که از مهر به کین میل تو بیش است
اول نمک سینه ی ما باش که ریش است
معشوق در آغوش و مرا آیینه در کف
از بس که دلم شیفته ی زشتی خویش است
زندان بود آمیزش آن کز ره عادت
در کشمکش صحبت بیگانه و خویش است
دانم که شفیق اند طبیبان همگی، لیک
مرهم که نه معشوق نهد دشمن ریش است
با کعبه روان انس نگیرد دل عرفی
دایم قدمی چند ازین قافله پیش است
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر گاه که از مهر به کین میل تو بیش است
اول نمک سینه ی ما باش که ریش است
هوش مصنوعی: هر وقت احساس میکنی که محبت جای خود را به دشمنی میدهد، بدان که در دل ما زخم عمیقی وجود دارد که باید ابتدا بهخاطر آن به ما توجه کنی.
معشوق در آغوش و مرا آیینه در کف
از بس که دلم شیفته ی زشتی خویش است
هوش مصنوعی: معشوق در آغوشم است و من در دستم آینه دارم، زیرا به خاطر عشق عمیقم به زشتیهای خودم، نتوانستهام از خودم چشم بردارم.
زندان بود آمیزش آن کز ره عادت
در کشمکش صحبت بیگانه و خویش است
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که ارتباط و تعاملات ناشی از عادت، مانند زندانی است که آدمی به آن وابسته میشود. در این حالت، فرد در کشمکش و تناقض میان گفتار و رفتار آشنایان و بیگانگان قرار دارد.
دانم که شفیق اند طبیبان همگی، لیک
مرهم که نه معشوق نهد دشمن ریش است
هوش مصنوعی: میدانم که پزشکان همه دلسوز هستند، اما هیچ دارویی نمیتواند جراحتی را التیام بخشد که عشق به ما زده باشد.
با کعبه روان انس نگیرد دل عرفی
دایم قدمی چند ازین قافله پیش است
هوش مصنوعی: دل عرفی با کعبه ارتباطی برقرار نمیکند و همیشه چند قدم جلوتر از این قافله است.