گنجور

غزل شمارهٔ ۵۵

جنگ آتش، آشتی آتش، مدارا آتش است
خوش سر و کاری از آن بدخو مرا با آتش است
باده خواهی باش تا از خم برون آرم، که من
آن چه در جام و سبو دارم، مهیا، آتش است
با که گویم سر این معنی که نور حسن دوست
با دماغ ما گل و در چشم موسی آتش است
هم سمندر باش و هم ماهی که در جیحون عشق
روی دریا سلسبیل و قعر دریا آتش است
دوست را محکوم کس دیدن بود جانسوزتر
ور نه در جان زلیخا، شرم و سودا، آتش است
حسن جنسی نیست کانرا سیم و زر باشد بها
خان و مان کاروانی از این جا آتش است
عرفی از اندیشه ی بیهوده باز آ ، چاره نیست
سر نوشت ما بهشت جاودان یا آتش است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جنگ آتش، آشتی آتش، مدارا آتش است
خوش سر و کاری از آن بدخو مرا با آتش است
هوش مصنوعی: جنگ و نزاع، باعث آتش و حرارت می‌شود، و آشتی و مدارا نیز در دل خود شعله‌ای از آتش دارد. خوشی و رفاه من از کار و گرفتاری‌هایی است که با آتش مرتبط است.
باده خواهی باش تا از خم برون آرم، که من
آن چه در جام و سبو دارم، مهیا، آتش است
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی شراب بنوشی، باید کمی صبر کنی تا من آنچه در ظرف و جام دارم را برایت آماده کنم، زیرا این شراب نه تنها طعم لذیذی دارد، بلکه به مثابه آتشی سوزان است.
با که گویم سر این معنی که نور حسن دوست
با دماغ ما گل و در چشم موسی آتش است
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و حقیقت عشق اشاره دارد. در اینجا، شاعر می‌گوید که نمی‌داند با چه کسی باید دربارهٔ زیبایی عشق صحبت کند. عشق مثل نوری است که انسان را سرشار از زیبایی و احساس می‌کند، مانند گلی که عطر خود را به مشام می‌رساند و یا مانند آتش روشنی که در چشم موسی مشاهده شده است. این عنصرهای طبیعی نشان‌دهندهٔ زیبایی و شدت احساسات هستند.
هم سمندر باش و هم ماهی که در جیحون عشق
روی دریا سلسبیل و قعر دریا آتش است
هوش مصنوعی: هم مانند سمندر و هم مانند ماهی باش؛ زیرا در این مسیر عشق، دریا پر از شیرینی و لذت است و در عمق آن آتش وجود دارد.
دوست را محکوم کس دیدن بود جانسوزتر
ور نه در جان زلیخا، شرم و سودا، آتش است
هوش مصنوعی: جایز نیست که دوست را محاکمه کنیم، چرا که این کار بیشتر از هر چیزی موجب درد و آتش سوزاننده‌ای می‌شود. چرا که در جان زلیخا نیز، شرم و عشق و آتش وجود دارد.
حسن جنسی نیست کانرا سیم و زر باشد بها
خان و مان کاروانی از این جا آتش است
هوش مصنوعی: زیبایی حقیقی به جنس و مال وابسته نیست، زیرا ارزش او همچون سرب و طلا نیست. خانه و زندگی انسان‌ها به مانند کاروانی است که از این مکان دور می‌شود و تنها از آتش و درد باقی می‌ماند.
عرفی از اندیشه ی بیهوده باز آ ، چاره نیست
سر نوشت ما بهشت جاودان یا آتش است
هوش مصنوعی: ای عرفی، از فکرهای بی‌فایده دست بردار؛ چون سرنوشت ما یا بهشت جاودان است یا آتش جهنم و راهی جز این نیست.

حاشیه ها

بیت ششم مصرع دوم پس از کلمه ی "کاروانی" یک "را " نیاز است که گویا در تایپ از قلم افتاده است .