گنجور

غزل شمارهٔ ۵۱۹

خوش آن ساعت که می رفتی و طاقت می رمید از من
تغافل از تو می بارید و حسرت می چکید ازمن
خوش آن ساعت که هرگز بر مراد ما نبود، اما
نصیحت های بی تابانه گاهی می شنید از من
خوش آن غیرت که می افزود بیدادش اگر گاهی
حدیث شکوه آمیزی به گوشش می رسید از من
ز ذوق کشتن ما گرم خون گشتی و می دانم
که ممنونند فردای قیامت صد شهید از من
دلا امشب کجا بودی که محرم بودم و عرفی
چه زهرآلود نشترها به جانش می خلید از من

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوش آن ساعت که می رفتی و طاقت می رمید از من
تغافل از تو می بارید و حسرت می چکید ازمن
هوش مصنوعی: ساعت خوشی بود وقتی که تو می‌رفتی و من توانایی تحمل نداشتم. در این لحظه، بی‌توجهی تو برایم درد و حسرت به همراه داشت.
خوش آن ساعت که هرگز بر مراد ما نبود، اما
نصیحت های بی تابانه گاهی می شنید از من
هوش مصنوعی: ساعت خوشی که هرگز به خواسته‌های ما نمی‌رسید، اما گاهی از من نصیحت‌هایی را می‌شنید.
خوش آن غیرت که می افزود بیدادش اگر گاهی
حدیث شکوه آمیزی به گوشش می رسید از من
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که غیرتش بیشتر می‌شود و به دردسر می‌افتد، اگر گاهی از شکواییه‌ای که درباره‌اش می‌شنود، ناراحت شود.
ز ذوق کشتن ما گرم خون گشتی و می دانم
که ممنونند فردای قیامت صد شهید از من
هوش مصنوعی: از شادی کشتن ما، خونت به جوش آمد و می‌دانم که در روز قیامت، صد شهید به خاطر من از تو تشکر خواهند کرد.
دلا امشب کجا بودی که محرم بودم و عرفی
چه زهرآلود نشترها به جانش می خلید از من
هوش مصنوعی: عزیزم، امشب کجا بودی که من در دل راز و نیاز بودم؟ عرفی، چه زهرآلود و عذاب‌آور این دردها به جانم نفوذ می‌کرد.