گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰۰

از گریه های بیهده سر تا به پا ترم
هر چند بیش گریه کنم بی صفاترم
با آن که عمرهاست که بیگانه با منست
هر لحظه با کرشمهٔ او آشناترم
رضوان چگونه گوش به دستان من کند
کز بلبلان گلشن او خوش نواترم
خود را چه سان فروشم و کس چون خرد مرا
کز گوهر طبیعت خود بی بهاترم
نتوان دم از قبول بدین مایه زد، که من
از صوفیان گوشه نشین بی ریاترم
ای کام بخش غمزه اگر بینوا کُشی
اول مرا، که از دل خود بی نواترم
بی مهری تو دم به دم افزون تر است و من
از مهربانی تو محبت فزاترم
از شیوه های عشق تو که سرکش کسی نیافت
از نیش غمزهٔ تو به دل آشناترم
یک روز غم به شب نرساندم که غم نگفت
صد شکر کامشب از همه شب فتنه زاترم
گر در زمانه یار وفا کیش دیدمی
معلوم او شدی که از او با وفاترم
عرفی بتاز بر اثر نور دانشم
کز ماه و آفتاب تو را رهنماترم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از گریه های بیهده سر تا به پا ترم
هر چند بیش گریه کنم بی صفاترم
هوش مصنوعی: من از سر تا پا به خاطر گریه‌های بی‌فایده‌ام خیس شده‌ام، هرچقدر هم که بیشتر بگریم، از لحاظ روحی خالی‌تر و بی‌صفت‌تر می‌شوم.
با آن که عمرهاست که بیگانه با منست
هر لحظه با کرشمهٔ او آشناترم
هوش مصنوعی: با اینکه مدت زیادی است که با او بیگانه‌ام، اما هر لحظه با ناز و عشوه‌اش بیشتر آشنا می‌شوم.
رضوان چگونه گوش به دستان من کند
کز بلبلان گلشن او خوش نواترم
هوش مصنوعی: رضوان چگونه می‌تواند به من توجه کند در حالی که صدای زیبای من از بلبلان گلستان او شنیدنی‌تر است؟
خود را چه سان فروشم و کس چون خرد مرا
کز گوهر طبیعت خود بی بهاترم
هوش مصنوعی: من چگونه می‌توانم خود را بفروشم، در حالی که هیچ‌کس مانند خرد من را ندارد و من از گوهر طبیعی خود بی‌نظیرترم؟
نتوان دم از قبول بدین مایه زد، که من
از صوفیان گوشه نشین بی ریاترم
هوش مصنوعی: نمی‌توانم به این سادگی بپذیرم که این میزان از شناخت کافی است، زیرا من از صوفیان زهد پیشه‌ای هستم که بدون خودنمایی و ریا زندگی می‌کنم.
ای کام بخش غمزه اگر بینوا کُشی
اول مرا، که از دل خود بی نواترم
هوش مصنوعی: ای محبوب کمند چشم، اگر قرار است کسی را به نابودی بکشی، ابتدا من را بکش، چون من از درون خود دیگر ناله‌ای ندارم.
بی مهری تو دم به دم افزون تر است و من
از مهربانی تو محبت فزاترم
هوش مصنوعی: هر لحظه که می‌گذرد، بی‌توجهی و سردی تو بیشتر می‌شود و من در عوض از محبت و مهربانی تو پرتر و سرشارتر می‌شوم.
از شیوه های عشق تو که سرکش کسی نیافت
از نیش غمزهٔ تو به دل آشناترم
هوش مصنوعی: از طرز عشق تو که هیچ‌کس نتوانسته آن را درک کند، من بیشتر به درد و دردسرهای ناشی از نگاه‌های نیش‌دار تو آشنا شده‌ام.
یک روز غم به شب نرساندم که غم نگفت
صد شکر کامشب از همه شب فتنه زاترم
هوش مصنوعی: یک روز نتوانستم غم را به شب ببرم و غم در دل نگذاشت که شب خوشحال شدم از اینکه امشب از همه شب‌ها بیشتر دلم شاد است.
گر در زمانه یار وفا کیش دیدمی
معلوم او شدی که از او با وفاترم
هوش مصنوعی: اگر در این دوران، یاری با وفا و درستکار می‌دیده‌ام، می‌دانستم که او نیز به اندازه من وفادار است.
عرفی بتاز بر اثر نور دانشم
کز ماه و آفتاب تو را رهنماترم
هوش مصنوعی: ای عرفی! با علم و دانش خود به من راهنمایی کن، زیرا من از نور دانش تو بهتر از نور ماه و آفتاب بهره‌مند می‌شوم.