گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹۸

می‌فروشم راحت و عشق ستمگر می‌خرم
می‌دهم روز خوش و آسیب اختر می‌خرم
ای که باز افکنده‌ای در تیغ کاه رغبتم
گر متاع غم بود بگشا که اکثر می‌خرم
در سرشت من قبول شیوهٔ انکار نیست
ساده‌لوحم هر جه بفروشند یک سر می‌خرم
ترک جان تلخ کام است و شکر خواب عدم
جام زهری می‌فشانم تنگ شِکّر می‌خرم
او به خونم گرم و من زین شادمان کز شکر قتل
صد ره از وی خون خود در روز محشر می‌خرم
نیست غم کز درد هجران شهپرم بر خاک ریخت
اینک از جبریل شوقت باز شهپر می‌خرم
هر متاعی کز نگاهش می‌خرم در روز وصل
می‌نشینم گوشه‌ای وز خود مکرر می‌خرم
عرفی آوردم متاعی کو ترازو غم کجاست
آن متاعی کس مَخَرَّد با جان برابر می‌خرم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می‌فروشم راحت و عشق ستمگر می‌خرم
می‌دهم روز خوش و آسیب اختر می‌خرم
هوش مصنوعی: من دلم را به راحتی می‌فروشم و در عوض عشق کسی را می‌گیرم که به من ستم می‌کند. به جای روزهای خوش، زحمت و مشکلات زندگی را می‌پذیرم.
ای که باز افکنده‌ای در تیغ کاه رغبتم
گر متاع غم بود بگشا که اکثر می‌خرم
هوش مصنوعی: ای کسی که با زرنگی و ترفندهای خود جاذبه‌هایی به من نشان داده‌ای، اگر کالا و چیزی برای من باعث غم و اندوه است، آن را به من نشان بده، زیرا من از این نوع کالا به‌وفور می‌خرم و به آن تمایل دارم.
در سرشت من قبول شیوهٔ انکار نیست
ساده‌لوحم هر جه بفروشند یک سر می‌خرم
هوش مصنوعی: من به طور طبیعی از شیوهٔ انکار و رد کردن مطالب دورم. آدم ساده‌لوحی هستم و هر چیزی که به من پیشنهاد دهند، به راحتی می‌پذیرم و قبول می‌کنم.
ترک جان تلخ کام است و شکر خواب عدم
جام زهری می‌فشانم تنگ شِکّر می‌خرم
هوش مصنوعی: ترک کردن چیزی که روح را آزار می‌دهد، سخت و تلخ است. من در حال حاضر در دنیای بی‌حوصلگی و واقعیت‌های ناخوشایند هستم و برای فرار از این حالت، به دنبال چیزهایی می‌گردم که موقتا خوشحالم کند، حتی اگر بهای آن سنگین باشد.
او به خونم گرم و من زین شادمان کز شکر قتل
صد ره از وی خون خود در روز محشر می‌خرم
هوش مصنوعی: او با مرگ من خوشحال است و من نیز از این وضعیت خوشحالم که به خاطر عشقش، در قیامت شکرگزار خون خودم می‌شوم.
نیست غم کز درد هجران شهپرم بر خاک ریخت
اینک از جبریل شوقت باز شهپر می‌خرم
هوش مصنوعی: غم و اندوهی نیست که از درد جدایی محبوبم بر زمین بریزد. اکنون به خاطر عشق و شوق او، دوباره بال و پر می‌گیرم.
هر متاعی کز نگاهش می‌خرم در روز وصل
می‌نشینم گوشه‌ای وز خود مکرر می‌خرم
هوش مصنوعی: هر چیزی را که از دقت و توجه او به دست می‌آورم، در روز وصال در جایی نشسته و مدام از خودم آن را بار دیگر می‌خرم.
عرفی آوردم متاعی کو ترازو غم کجاست
آن متاعی کس مَخَرَّد با جان برابر می‌خرم
هوش مصنوعی: من کالایی به تو آورده‌ام، اما غم و اندوه خود را نمی‌دانم کجا بگذارم. این کالا را با جانم برابری می‌کنم و آن را می‌خرم.

حاشیه ها

1395/04/10 01:07
شهرزاد چنگلوایی

مصرع پیش از آخر گمانم این‌گونه باشد: عرفی آوردم متاعی٬ کو ترازو٬ غم کجاست