غزل شمارهٔ ۴۹۱
تا کی به حرم تشنه لب و مضمحل افتم
کو دیر محبت که به دریای دل افتم
کو معرکهٔ عشق که از بوی شهادت
بی خود شده در لجهٔ خون به حل افتم
آخر که مرا گفت که از باغچهٔ قدس
بی فایده در دامگه آب و گل افتم
مستی ز من آموز که چون شعلهٔ مرهم
از داغ جگر خیزم و در خون دل افتم
کو انجمن قرب که تا بال گشایم
پر سوخته پیرامن شمع چگل افتم
عرفی که گمان داشت که از وادی اسلام
باز آیم و در سجدهٔ بت منفعل افتم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا کی به حرم تشنه لب و مضمحل افتم
کو دیر محبت که به دریای دل افتم
هوش مصنوعی: تا کی باید در همین حال بیتاب و تشنه بمانم، در حالی که مدتهاست عشق و محبت را به درستی درک نکردهام و غرق در دریای احساسات قلبیام نشوم؟
کو معرکهٔ عشق که از بوی شهادت
بی خود شده در لجهٔ خون به حل افتم
هوش مصنوعی: کجا میتوانم جایی را پیدا کنم که در آن عشق باشد و من در میان بوی شهادت و جوش و خروش آن احساس مستی و شیدایی کنم و در عمق خون غرق شوم؟
آخر که مرا گفت که از باغچهٔ قدس
بی فایده در دامگه آب و گل افتم
هوش مصنوعی: در نهایت، او به من گفت که بیهوده در دامن آب و گل به سر میبرم، در حالی که از باغچهٔ بهشتی هستم.
مستی ز من آموز که چون شعلهٔ مرهم
از داغ جگر خیزم و در خون دل افتم
هوش مصنوعی: مرا در حالتی بیاموز که مانند شعلهٔ آتش که از زخم دل برمیخیزد، از درد خود سرپا میشوم و در درونم غرق در احساسات میگردم.
کو انجمن قرب که تا بال گشایم
پر سوخته پیرامن شمع چگل افتم
هوش مصنوعی: در جستجوی محفل و جمعی هستم که بتوانم پرواز کنم و از سوختگی دل خود بکاهم. در کنار شمع، مانند مگسی مینشینم و به سایههای اطراف مینگرم.
عرفی که گمان داشت که از وادی اسلام
باز آیم و در سجدهٔ بت منفعل افتم
هوش مصنوعی: شاعر به این موضوع اشاره میکند که تصور میکرده پس از تجربهای که در دنیای اسلام داشته، دوباره به سوی بتپرستی و سرسپردگی به چیزهایی غیر از خدا میرود و در وضعیت ضعف و انفعال قرار میگیرد.