گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹۰

بس که درد عالمی در عشق تنها می کشم
نالهٔ امروز را از ضعف فردا می کشم
خار خار راحتم ره می زند ای ساربان
گرم ران محمل که ناگه خاری از پا می کشم
چون به مرگ خود بمیرم رحم کن خونم بریز
کز شهیدان تو فردا سرزنشها می کشم
عشق را در کف متاعی بود، گفتم چیست، گفت
نیل بد نامیست بر روی زلیخا می کشم
تا مرا پا هست و خواهد بود، عرفی، سایه وش
خویشتن را از پی خوبان رعنا می کشم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بس که درد عالمی در عشق تنها می کشم
نالهٔ امروز را از ضعف فردا می کشم
هوش مصنوعی: من به خاطر دردها و رنج‌های عشق به شدت آسیب می‌زنم و ناله‌های امروز را از روی ترس و ضعف فردا برمی‌دارم.
خار خار راحتم ره می زند ای ساربان
گرم ران محمل که ناگه خاری از پا می کشم
هوش مصنوعی: سوارکار، مراقب باش که در این مسیر سخت، خارها و موانع آزارم می‌دهند. پس لطفاً به آرامی راننده‌ای و مراقب باش، چون ممکن است ناگهان خاری از پاهای من بیرون بیاید و درد شود.
چون به مرگ خود بمیرم رحم کن خونم بریز
کز شهیدان تو فردا سرزنشها می کشم
هوش مصنوعی: وقتی که به مرگ خود می‌رسم، مهربان باش و خونم را بریز، زیرا فردا از جانب شهیدان تو مورد سرزنش قرار می‌گیرم.
عشق را در کف متاعی بود، گفتم چیست، گفت
نیل بد نامیست بر روی زلیخا می کشم
هوش مصنوعی: عشق، چیزی باارزش و گرانبهایی است که در دست شخصی قرار دارد. وقتی از او پرسیدم که این چیست، پاسخ داد که رنگ نیل به عنوان یک صفت بد در بین مردم شناخته می‌شود و من این رنگ را بر چهره زلیخا می‌آورم.
تا مرا پا هست و خواهد بود، عرفی، سایه وش
خویشتن را از پی خوبان رعنا می کشم
هوش مصنوعی: تا زمانی که پا در راه دارم، عرفی، سایه خود را همیشه دنبال زیبایان دلربا می‌کنم.