گنجور

غزل شمارهٔ ۴۸۹

نشسته بر سر گنج به فقر مشهورم
نهفته در ته دامن چراغ بی نورم
مسیح تا دم آخر فسون دمید و هنوز
به صد جراحت روز نخست رنجورم
چنان به خواهش دیدار رفته ام شب وصل
که شوق هم به تقاضا ندیده در طورم
گمان مبر که دلم را توان تسلی داد
که نا رسیده تر از زخم های ناسورم
مکن به صورت دیوار نسبتم، عرفی
که من کتابهٔ محراب بیت معمورم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نشسته بر سر گنج به فقر مشهورم
نهفته در ته دامن چراغ بی نورم
هوش مصنوعی: من در حالی که بر ثروتی بزرگ نشسته‌ام، اما به فقر معروف هستم و در زیر دامنم، چراغی که هیچ نوری ندارد، پنهان است.
مسیح تا دم آخر فسون دمید و هنوز
به صد جراحت روز نخست رنجورم
هوش مصنوعی: مسیح تا لحظه آخر سعی کرد که معجزه‌ای کند و هنوز هم با صد زخم و جراحت از روز اول، احساس درد می‌کنم.
چنان به خواهش دیدار رفته ام شب وصل
که شوق هم به تقاضا ندیده در طورم
هوش مصنوعی: من آنقدر برای دیدار تو مشتاق هستم که حتی شوق و عطشم هم به انتظار نشسته و درخواست نمی‌کند که برسم به تو.
گمان مبر که دلم را توان تسلی داد
که نا رسیده تر از زخم های ناسورم
هوش مصنوعی: به خودت گمان نکن که می‌توانی دلم را آرام کنی؛ چون جراحت‌هایم به قدری عمیق و شدید است که هنوز بهبود نیافته‌اند.
مکن به صورت دیوار نسبتم، عرفی
که من کتابهٔ محراب بیت معمورم
هوش مصنوعی: به این معنی است که به ظاهرم نگاه نکن و فقط به ظواهر بسنده نکن، چرا که در واقع، من همانند کتابی معنوی و پر از اطلاعات هستم که درون یک مکان مقدس قرار دارد.