گنجور

غزل شمارهٔ ۴۸۶

از دل غم او دریغ داریم
این می ز سبو دریغ داریم
تا در سر کوی تو بلغزند
پای از لب جو دریغ داریم
دوزیم ز چاک سینه مرهم
زین رخنه رفو دریغ داریم
خود چیست متاع دین که آن را
از روی نکو دریغ داریم
سیراب و معززیم، شاید
آب از سگ کو دریغ داریم
عالم همه ریش و آن مه ما
یک خنده از او دریغ داریم
تو گل به جهان فشانی و ما
سنگش ز سبو دریغ داریم
عرفی بد ما مگو که اسرار
از بیهده گو دریغ داریم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از دل غم او دریغ داریم
این می ز سبو دریغ داریم
هوش مصنوعی: از دل برای غم او افسوس می‌خوریم و این را که می باید از سبو بنوشیم، بی‌نصیب می‌گذاریم.
تا در سر کوی تو بلغزند
پای از لب جو دریغ داریم
هوش مصنوعی: ما از اینکه پاهای‌مان بر لب جوی در محله‌ی تو بلغزد، بسیار ناراحت و افسرده‌ایم.
دوزیم ز چاک سینه مرهم
زین رخنه رفو دریغ داریم
هوش مصنوعی: از جراحت دل، برای درمان غم و درد زخم‌های زندگی، احساس کمبود و تاسف داریم.
خود چیست متاع دین که آن را
از روی نکو دریغ داریم
هوش مصنوعی: مسلمان واقعی چه چیز با ارزشی است که بخواهد از آن به خاطر خوبی یا زیبایی چشم‌پوشی کند؟
سیراب و معززیم، شاید
آب از سگ کو دریغ داریم
هوش مصنوعی: ما سیراب و محترم هستیم و ممکن است از کمبود آب و شرافت هم دوری کنیم.
عالم همه ریش و آن مه ما
یک خنده از او دریغ داریم
هوش مصنوعی: در دنیا همه افراد با تجربۀ زیاد و موهای سفید هستند، اما ما که به آن زیبایی شباهت داریم، حتی یک خنده هم از او دریغ می‌کنیم.
تو گل به جهان فشانی و ما
سنگش ز سبو دریغ داریم
هوش مصنوعی: تو زیبایی را به جهان هدیه می‌دهی، اما ما از سادگی و بی‌ارزشی آنچه داریم، دریغ نمی‌کنیم.
عرفی بد ما مگو که اسرار
از بیهده گو دریغ داریم
هوش مصنوعی: بدی‌های ما را نگو، چرا که رازها را از حرف‌های بی‌مورد دور نگه می‌داریم.