گنجور

غزل شمارهٔ ۴۶۵

با دل چو گویم حرف او، طوفان فریادش کنم
تاب نفاقم نیست هم، کز دل نهان یادش کنم
شیرین به خسرو بست دل، عشق از ره ناموس گفت
آن به که زخم تیشه ای در کار فرهادش کنم
از رنگ و بو دورم ولی، در روضه بهر باغبان
با یاسمن ورزم ادب، تعظیم شمشادش کنم
هر کس به دل دستی زند تا یابد آسایش ز غم
من دست غم بر دل نهم کز راحت آزادش کنم
از بهر افسون دلم، عیسی نه ای آگه، که من
این مشت خاک سوخته، در دامن بادش کنم
بیم است که از باران شید، از هم بریزد صومعه
از خشت خم وز درد می، تعمیر بنیادش کنم
ز آمیزش غم با دلت، خوش می گذارد بی غمی
عرفی بمیر از ذوق غم، تا زین خبر شادش کنم

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با دل چو گویم حرف او، طوفان فریادش کنم
تاب نفاقم نیست هم، کز دل نهان یادش کنم
هوش مصنوعی: اگر با دل خود از او صحبت کنم، فریادی از طوفان به گوش می‌رسد. من توان تحمل نفاق را ندارم، زیرا یاد او در دل پنهان است.
شیرین به خسرو بست دل، عشق از ره ناموس گفت
آن به که زخم تیشه ای در کار فرهادش کنم
هوش مصنوعی: شیرین به خسرو علاقمند شد و عشق به او گفت که بهتر این است که زخم و آسیب جدی‌ای به سرنوشت فرهاد بزنم.
از رنگ و بو دورم ولی، در روضه بهر باغبان
با یاسمن ورزم ادب، تعظیم شمشادش کنم
هوش مصنوعی: هرچند از زیبایی و عطر گل و گیاه دور هستم، اما در باغی که باغبانش مشغول کار است، با گل یاسمن به احترام شمشاد ادب می‌ورزم و احترام می‌گذارم.
هر کس به دل دستی زند تا یابد آسایش ز غم
من دست غم بر دل نهم کز راحت آزادش کنم
هوش مصنوعی: هر کسی سعی می‌کند که با دل خود به آرامش برسد، اما من از دل غم گرفته‌ام و می‌خواهم او را از اندوهش رها کنم تا به راحتی برسد.
از بهر افسون دلم، عیسی نه ای آگه، که من
این مشت خاک سوخته، در دامن بادش کنم
هوش مصنوعی: من در جستجوی عشق و جذابیتی هستم که تو از آن بی‌خبری، زیرا من این تکه خاک سوزان را در آغوش باد رها می‌کنم.
بیم است که از باران شید، از هم بریزد صومعه
از خشت خم وز درد می، تعمیر بنیادش کنم
هوش مصنوعی: نگرانی من این است که باران باعث شود صومعه از خشت‌های خمیده‌اش فرو بریزد و من باید از درد شراب، بنیان آن را دوباره ترمیم کنم.
ز آمیزش غم با دلت، خوش می گذارد بی غمی
عرفی بمیر از ذوق غم، تا زین خبر شادش کنم
هوش مصنوعی: از ترکیب غم با دلت، خوشی و شادی بی‌غمی را تجربه می‌کنی. عرفی، برای شادی او از عمق غم بمیری تا از این خبر او را شاد کنم.