گنجور

غزل شمارهٔ ۴۲

صد فوج عشوه از نظر من گذشته است
تا شهسوار عشوه گر من گذشته است
چون نگذرد به جور که از راه تجربه
بر ناله های بی اثر من گذشته است
بیچاره عافیت که ز وی تا بریده ام
عمرش به جستن خبر من گذشته است
شادی به دستگیری من آمد، مرا نیافت
صد تیره آب غم ز سر من گذشته است
هر جا که بگذرم به طلب نقش پای غم
کان فتنه خوی بر اثر من گذشته است
عرفی ببزم قدس بر آن نظم گوهرش
کانجا حکایت از نظر من گذشته است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صد فوج عشوه از نظر من گذشته است
تا شهسوار عشوه گر من گذشته است
هوش مصنوعی: بسیاری از زیبایی‌ها و جذابیت‌ها از مقابل چشمانم عبور کرده‌اند، اما تنها کسی که توجه مرا به‌خود جلب کرده و عاشقش هستم، همان فردی است که به‌نوعی به من عشق ورزی می‌کند.
چون نگذرد به جور که از راه تجربه
بر ناله های بی اثر من گذشته است
هوش مصنوعی: زمانی که از ظلم و ستم بگذرد و من با تجربه‌ای که دارم، ناله‌ها و گله‌های بی‌فایده‌ام را پشت سر بگذارم.
بیچاره عافیت که ز وی تا بریده ام
عمرش به جستن خبر من گذشته است
هوش مصنوعی: عافیت بیچاره شده، چون من از او دور افتاده‌ام و در این مدت، عمرش صرف جستجوی خبری از من شده است.
شادی به دستگیری من آمد، مرا نیافت
صد تیره آب غم ز سر من گذشته است
هوش مصنوعی: شادی برای کمک به من آمد، اما مرا نیافت؛ زیرا غم‌های بسیار از سر من رفته و دیگر در دسترس نیستند.
هر جا که بگذرم به طلب نقش پای غم
کان فتنه خوی بر اثر من گذشته است
هوش مصنوعی: هر جایی که می‌روم، دنبال اثر غم خودم هستم، چون تاثیر فتنه و آشفتگی در من، باقی مانده است.
عرفی ببزم قدس بر آن نظم گوهرش
کانجا حکایت از نظر من گذشته است
هوش مصنوعی: عرفی در این بیت به زیبایی و شکوه جهان آفرینش اشاره می‌کند و می‌گوید که در سرزمین قدس، جاهایی وجود دارد که داستان‌ها و تجربیات او در آن‌ها شکل گرفته است. اینجا به نوعی تأکید بر ارزش و معنای خاص آن مکان‌ها در زندگی اوست.

حاشیه ها

1389/08/11 01:11
منصور محمدزاده

از بیت دوم تا آخر غزل، در پایان هر بیت، کلمه "گذشت" به "گذشته" تبدیل شود