گنجور

غزل شمارهٔ ۴۰

غزلی گفته‌ام آن باعث گفتار کجاست
نوگلی چیده‌ام آن گوشهٔ دستار کجاست
یک سبو می به در صومعه آرم که دگر
می‌فروشان بستانند که بازار کجاست
خرمن آن ده دنیا به جوی گو بفروش
آن که داند که سر کوچهٔ خمار کجاست
گام اول به سرت بر نهم اندر طلبش
گر بدانم که گشایندهٔ اسرار کجاست
عرفی از پرده برون شو که جهان گلزار است
این تماشا به سراپردهٔ پندار کجاست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غزلی گفته‌ام آن باعث گفتار کجاست
نوگلی چیده‌ام آن گوشهٔ دستار کجاست
هوش مصنوعی: من غزلی سروده‌ام، اما نمی‌دانم که آن ریشه و دلیل گفتن آن کجاست. همچنین، گلی چیده‌ام که نمی‌دانم در کجای من تا یا دستار قرار دارد.
یک سبو می به در صومعه آرم که دگر
می‌فروشان بستانند که بازار کجاست
هوش مصنوعی: یک ظرف شراب را به صومعه می‌برم تا دیگران برای خرید شراب نیایند، چون نمی‌دانند بازار کجاست.
خرمن آن ده دنیا به جوی گو بفروش
آن که داند که سر کوچهٔ خمار کجاست
هوش مصنوعی: محصولات و دارایی‌های دنیوی را به کسی بفروش که بداند در کجای کوچهٔ پُر از خمار و لذت، باید بایستد.
گام اول به سرت بر نهم اندر طلبش
گر بدانم که گشایندهٔ اسرار کجاست
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به جستجوی او بروی، باید قدم اول را برداری و به دنبالش بروی؛ اگر می‌دانستم که رازهای این جستجو کجا باز می‌شود، تلاش بیشتری می‌کردم تا او را بیابم.
عرفی از پرده برون شو که جهان گلزار است
این تماشا به سراپردهٔ پندار کجاست
هوش مصنوعی: ای عرفی، از حجاب و پرده بیرون بیا، زیرا جهان همچون باغی پر از گل و زیبایی است. این تماشا و زیبایی در فضای خیالات و تصورات تو کجا می‌تواند وجود داشته باشد؟