گنجور

غزل شمارهٔ ۴

به گاه جلوه از آن ماه روی زیبا را
که جان ز شرم نماید ز آستین ما را
نظر به حال دل آن پر غرود نگشاید
که سیر دیده نبیند متاع یغما را
امید مغفرتت بس مرا که هم امروز
که می کشد غمت انتقام فردا را
به این جمال چو آیی برون به معجز عشق
ز کام خلق برم لذت تماشا را
لبت به خنده مرا می کشد، چه بد بختم
که داده خوی اجل، بخت من مسیحا را
چو یوسفم گذرد در بهشت بر صف حور
نشان دهم به تو هر گام صد زلیخا را
اگر اجازت عرفی اشاره فرماید
تهی کنم ز گهر گنج رمز ایما را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1391/02/06 07:05
رسته

متن عزل از روی نسخۀ انصاری:
به گاه جلوه از آن تافت روی زیبا را
که جان ز شرم بماند در آستین ما را
نظر به جان و دل آن پر غرور نگشاید
که سیر دیده نبیند متاع یغما را
امید مغفرت این بس مرا که هم امروز
ز من کشید غمت انتقام فردا را
به این جمال چو آیی برون به معجز عشق
ز کام خلق بری لذت تماشا را
لبت به خنده مرا می کشد، چه بد بختم
که داده خوی اجل بخت من مسیحا را
چو یوسفم گذرد در بهشت بر صف حور
نشان دهم به تو هر گام صد زلیخا را
اگر اجازت عرفی اشاره فرماید
تهی کنم ز گهر گنج رمز ایما را

1397/09/22 21:11
یکی بودم

بیت 2. مصراع 2 غرود اشتباهه از نظر لغوی اصلا چنین لغتی نداریم , لفظ درست غرور لطفا تصحیح کنید شکل درست مصراع :
نظر به جان و دل آن پر غرور نگشاید