گنجور

غزل شمارهٔ ۳۸

نعره زد عشق دین ما بگریخت
کفر نیز از کمین ما بگریخت
بسکه شد ابر گریه آتشبار
تخم عیش از زمین ما بگریخت
در دم نزع یار غم گردیم
نفس واپسین ما بگریخت
باز کردیم دیده بر رخ دوست
نگه شرمگین ما بگریخت
زآتش دل چراغ بر کردیم
سایه از همنشین ما بگریخت
شوق دیدار حمله ای آورد
ادب از آستین ما بگریخت
دستی از آستین برون کردیم
نام آز از نگین ما بگریخت
دست عرفی نقاب راز گشود
خرد تیزبین ما بگریخت

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نعره زد عشق دین ما بگریخت
کفر نیز از کمین ما بگریخت
هوش مصنوعی: عشق ما چنان بلند و قدرتمند است که حتی کفر هم از ترس به فرار می‌رود.
بسکه شد ابر گریه آتشبار
تخم عیش از زمین ما بگریخت
هوش مصنوعی: به علت بارش شدید و مداوم باران، زندگی و شادی از خاک ما فرار کرد.
در دم نزع یار غم گردیم
نفس واپسین ما بگریخت
هوش مصنوعی: زمانی که یار در حال وداع است، ما نیز غمگین و افسرده می‌شویم و نفس آخر ما به سرعت فرار می‌کند.
باز کردیم دیده بر رخ دوست
نگه شرمگین ما بگریخت
هوش مصنوعی: چشم خود را به چهره محبوب گشودیم، اما نگاه شرمگین ما باعث شد که او از دیدن ما فرار کند.
زآتش دل چراغ بر کردیم
سایه از همنشین ما بگریخت
هوش مصنوعی: از آتش دل، روشنایی‌ای به وجود آوردیم و سایه‌ی همنشین ما از کنار ما دور شد.
شوق دیدار حمله ای آورد
ادب از آستین ما بگریخت
هوش مصنوعی: اشتیاق دیدار به حدی شدید بود که ادب و نزاکت از ما دور شد.
دستی از آستین برون کردیم
نام آز از نگین ما بگریخت
هوش مصنوعی: دست خود را بیرون آوردیم و نام "آز" از انگشتر ما فرار کرد.
دست عرفی نقاب راز گشود
خرد تیزبین ما بگریخت
هوش مصنوعی: عرفی به زیبایی و بصیرت خاصی دست یافته است که رازها را روشن می‌کند، اما عقل تیزبین او مانند یک سایه فرار کرده و نمی‌تواند به راحتی به دست آید.