غزل شمارهٔ ۳۴
دل چو به غم شاد زیست، مهر و وفا از او طلب
غم چو گو ۰۰۰ رفت، برگ و نوا از او طلب
یا به دعا غیر درد، از در ایزدی مخواه
یا به طلب اگر خوشی، برگ و نوا از او طلب
جون روش عهد ما، کرده فلک واژگون
تشنه رسی چو خضر، زهر فنا از او طلب
آن که کشید یک شراب، زو مطلب درد و صاف
وآنکه خورد نوش زهر، درد و دوا از او طلب
از چه روی به نزد شیخ، جانب عرفیم شتاب
مطلب اگر های و هوی است، خیز و بیا از او طلب
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل چو به غم شاد زیست، مهر و وفا از او طلب
غم چو گو ۰۰۰ رفت، برگ و نوا از او طلب
هوش مصنوعی: دل وقتی که در غم شاد باشد، مهر و محبت را از او بخواه. وقتی غم از دل رفت، زیبایی و خوشنوازی را از او جستوجو کن.
یا به دعا غیر درد، از در ایزدی مخواه
یا به طلب اگر خوشی، برگ و نوا از او طلب
هوش مصنوعی: یا برای رفع درد و رنج، از خدا چیزی نخواه؛ یا اگر میخواهی خوشی و شادمانی را، باید از او طلب کنی.
جون روش عهد ما، کرده فلک واژگون
تشنه رسی چو خضر، زهر فنا از او طلب
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این مفهوم میپردازد که به دلیل پیمانی که ما با یکدیگر داریم، اوضاع و احوال به شدت تغییر کرده است. همچنان که او همچون خضر (شخصیتی در داستانها که زندگی ابدی دارد و دانای رازها است) با عطش نجات، به دنبال رهایی از زهر فنا و نابودی است. در واقع، این اشارات به تلاش برای یافتن زندگی و ابدیت در شرایط سخت و بیثباتی نشان میدهد.
آن که کشید یک شراب، زو مطلب درد و صاف
وآنکه خورد نوش زهر، درد و دوا از او طلب
هوش مصنوعی: کسی که تنها یک جرعه از شراب را نوشید، به حقیقت و آرامش دست یافت، اما کسی که زهر را نوشیده، در پی درمان و آرامش میگردد.
از چه روی به نزد شیخ، جانب عرفیم شتاب
مطلب اگر های و هوی است، خیز و بیا از او طلب
هوش مصنوعی: چرا به دیدار عارف میرویم، در حالی که اگر زندگی پر از سر و صداست، بهتر است بلند شویم و از او یاری بخواهیم؟
حاشیه ها
1397/09/23 22:11
یکی بودم
این شعر پر از اشتباهه چون میدونم تصحیح نمیشه رمق نوشتن ندارم!
1399/05/07 08:08
منصور
به جای "از او" بگذارید "زو"
1399/05/07 08:08
منصور
ایزدی = ایزد
به نزد شیخ = نزد شیخ
عرفیم = عرفی
1403/07/14 20:10
Farhad Abbasi
این رو از روی نسخ وجدی گذاشتم
دل چو بغم شاد زیست مهرو وفا زوطلب
غم چو گوارا فتاد برگ و نوا زوطلب
یا بدعا غیر درد از در یزدان مخواه
یا بطلب گر خوشی ترک دعا زوطلب
چون روش عهدما کرده فلک واژگون
تشنه رسی چون بخضر زهر فنا زوطلب
آنکه کشد یکشراب زو مطلب درد صاف
وآنکه خورد نوش زهر درد و دوا زوطلب
از چه روی نزد شیخ جانب عرفی شتاب
مطلب اگر های و هوست خیزو بیا زوطلب