شمارهٔ ۹ - در تعزیت ابوالفتح و تهنیت خانخانان
زآسمان و زمین مژده ناگهان آمد
که آفتاب زمین ماه آسمان آمد
لوای فوج حکومت بقبله گاه رسید
همای اوج سعادت بآشیان آمد
دوجنبش است که از غایت جلالت قدر
لباب جمله تواریخ درجهان آمد
نخست هجرت سلطان دین که از کعبه
سوی مدینه بتکمیل انس و جان آمد
دوم مراجعت فخر دهر و مر کز ملک
بتختگاه شهنشاه کامران آمد
بحد مملکت شاه رفت و عالم گفت
که صدر مسند دنیا بآسمان آمد
چوباز گشت زاقصای ملک دوران گفت
که روزگار بسر رفته در میان آمد
سپهر گفت بهل مدح روزگار و بگو
که آفتاب سوی ناف آسمان آمد
جهان بگفت که نی نی بگو که جان جهان
بلب رسید و دگر در تن جهان آمد
من این شنیدم وگفتم که گر غرض مدح است
همین نه بس که بگویی خدایگان آمد
بگو خلاصه این عصر خانخان است
که خاکبوس شهنشاه انس و جان آمد
بهر قدم که همی زد زمین، زمان را گفت
که بختم آمد و فرخنده و جوان آمد
بهر دیار که آمد زمان ، زمین را گفت
که تاجم آمد و بر فرق فرقدان آمد
درون دایره آسمان زآمدنش
بعرش و فرش بگویم که آسمان آمد
زهی بلندی نامت که تاج و تارک نظم
چو ویحک و زهی و حبذا و هان آمد
بیا بیا که زاقبالت ای بهشت نهم
زمانه برتر از امید کامران آمد
اگر هوای چمن داشت نوبهار رسید
وگر امید ثمر داشت بوستان آمد
قلم بنان توسنجیده و نه فلک را گفت
خوشا هلال که هم شکل این بنان آمد
فلک عنان تو بوسید و شش جهت راگفت
خوشا زمانه که در تحت این عنان آمد
حریم روضه جاه ترا بود چمنی
که آفتاب در او شکل اقحوان آمد
تویی که در ازل اندیشه ات بفکر قضا
گذشت بر اثرش امرکن فکان آمد
مگر ثنای تو از طبع میکند شبگیر
که گوش بر در دروازه دهان آمد
مگر دعای تو جوشد زدل که حسن قبول
شکافت برقع و تا سر حد زبان آمد
فلک بلجه هستی بعکس فرمانت
دو غوطه زد بته عمر جاودان آمد
امید ابر اثر نقش پای احسانت
دو گام زد بسر گنج شایگان آمد
زعجز دم زدم اندیشه لب گزید و بگفت
که راز سینه اندیشه بر زبان آمد
فلک بمدح تو دوشینه کرد تحریکم
چنانکه نطق بنزدیک آستان آمد
خدایگانا راز دلم تو میدانی
چه گویمت که دلم چون زغم گران آمد
چه احتیاج که گویم که رفت و عرفی را
چه برسر از هوس مرگ ناگهان آمد
در این مصیبت عظمی که دهر سنگین دل
ز گریه هر سر موچشم خونفشان آمد
چنان فریفت مرا گریه های روحانی
که چشم از هوس قطره ای بجان آمد
که رهبرش بعدم شد که مرگ در مرگش
سیاه پوش تر از عمر جاودان آمد
برفت و لطف تو بر من گذاشت وین بدلی است
بنزد عقل که تاوان آن زیان آمد
ولی بنسبت اوصاف وحدت ارواح
همان که رفت بنزدیک من همان آمد
توآگهی که مرا از غروب آن خورشید
چه گنجهای سعادت زیان جان آمد
من آگهم که گر آن شب چراغ گم کردم
چه گوهرم بتلافی آن زیان آمد
بهار باغ مرا گر قضا بجنت برد
بهار باغ بهشتم ببوستان آمد
هرآن عروس که در نوحه شد زحجله نطق
ز راه تهنیت اینک به آستان آمد
همیشه تا رسد از آسمان بگوش اینقول
که عهد دولت بهمان شد و فلان آمد
ز دوره تو نکو باد آسمان تا حشر
که دور حشمت این رفت و دور آن آمد
شمارهٔ ۸ - در مدح حکیم ابوالفتح: زهر گلی که هوای دلم نقاب گشادشمارهٔ ۱۰ - در مدح حکیم ابوالفتح: صاحبا عید بر تو میمون باد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زآسمان و زمین مژده ناگهان آمد
که آفتاب زمین ماه آسمان آمد
هوش مصنوعی: از آسمان و زمین ناگهان خبری خوش رسید که خورشید زمین، ماه آسمان را به پیشواز آمده است.
لوای فوج حکومت بقبله گاه رسید
همای اوج سعادت بآشیان آمد
هوش مصنوعی: پرچم دستهای از حکومت به سمت قبله رسید و پرندهای که نماد اوج سعادت است، به آشیانهاش آمد.
دوجنبش است که از غایت جلالت قدر
لباب جمله تواریخ درجهان آمد
هوش مصنوعی: این دو حرکت از شدت عظمت و بزرگی خود، باعث شدهاند که تمامی تاریخها در جهان به جوهره و حقیقت خود نزدیک شوند.
نخست هجرت سلطان دین که از کعبه
سوی مدینه بتکمیل انس و جان آمد
هوش مصنوعی: در ابتدا، رهسپاری پیشوای دین، از کعبه به مدینه بود که با کمال محبت و ارتباط عمیق میان روح و جان انجام گرفت.
دوم مراجعت فخر دهر و مر کز ملک
بتختگاه شهنشاه کامران آمد
هوش مصنوعی: دومین بازگشت افتخار زمان و مرگ، از سلطنت به تخت شاهی خوشبخت آمد.
بحد مملکت شاه رفت و عالم گفت
که صدر مسند دنیا بآسمان آمد
هوش مصنوعی: شاه به اوج قدرت و عظمت خود رسید و همه عالم اعلام کردند که مقام و کرسی او به آسمانها رسیده است.
چوباز گشت زاقصای ملک دوران گفت
که روزگار بسر رفته در میان آمد
هوش مصنوعی: زاقصای ملک دوران پس از بازگشت میگوید که زمان جوانی و خوشیها به پایان رسیده و واقعیتها آشکار شدهاند.
سپهر گفت بهل مدح روزگار و بگو
که آفتاب سوی ناف آسمان آمد
هوش مصنوعی: آسمان گفت که بگذار از مدح روزگار بگوییم و بگو که خورشید به سمت مرکز آسمان رسیده است.
جهان بگفت که نی نی بگو که جان جهان
بلب رسید و دگر در تن جهان آمد
هوش مصنوعی: جهان میگوید که نه، بگو که جان جهان به پایان رسیده و دیگر در وجود جهانی وجود ندارد.
من این شنیدم وگفتم که گر غرض مدح است
همین نه بس که بگویی خدایگان آمد
هوش مصنوعی: من این را شنیدم و گفتم که اگر هدف ستایش است، همین کافی است که بگویی بزرگترین خداوند آمده است.
بگو خلاصه این عصر خانخان است
که خاکبوس شهنشاه انس و جان آمد
هوش مصنوعی: بگو این زمان، زمان بزرگمنشی و قدرت است که در آن، خاکنشینان و فقرا نیز به مقام و منزلت انسانی دست یافتهاند و دلها و جانها به آرامش میرسند.
بهر قدم که همی زد زمین، زمان را گفت
که بختم آمد و فرخنده و جوان آمد
هوش مصنوعی: هر بار که او قدمی برمیداشت، به زمان میگفت که خوشبختی و شادابی به سراغش آمده است.
بهر دیار که آمد زمان ، زمین را گفت
که تاجم آمد و بر فرق فرقدان آمد
هوش مصنوعی: زمانی که به دیاری میروم، به زمین میگویم که به من احترام بگذارد و مانند تاجی بر سرم گذاشته شود، همانطور که بر سر ستارههای فاخر مینشیند.
درون دایره آسمان زآمدنش
بعرش و فرش بگویم که آسمان آمد
هوش مصنوعی: درون فضای آسمان، به خاطر ورودش، از زمین تا آسمان میگویم که آسمان پدیدار شد.
زهی بلندی نامت که تاج و تارک نظم
چو ویحک و زهی و حبذا و هان آمد
هوش مصنوعی: نام تو چنان بلند و با ارزش است که مانند تاجی بر سر شعر و نظم میدرخشد. تو را به خوبی میستایم و از وجودت خوشنودم.
بیا بیا که زاقبالت ای بهشت نهم
زمانه برتر از امید کامران آمد
هوش مصنوعی: بیا و به پیشواز روزگاری خوش بیا که از امیدی بهتر و پربارتر از بهشت برخوردار خواهی شد.
اگر هوای چمن داشت نوبهار رسید
وگر امید ثمر داشت بوستان آمد
هوش مصنوعی: اگر در دل فردی آرزوی زیبایی طبیعت باشد، فصل بهار با خود تازگی و زندگی را خواهد آورد. و اگر امید به ثمر و میوه در دل داشته باشد، باغ و بوستان به او نعمتهای خود را میدهد.
قلم بنان توسنجیده و نه فلک را گفت
خوشا هلال که هم شکل این بنان آمد
هوش مصنوعی: قلم نرم و خوشدست، استوار و دقیق است و با آن میتوان زیباییها را به تصویر کشید و این نکته را به آسمان میگوید که خوشا به حال هلال ماه که به لحاظ شکل و زیبایی، شبیه به این قلم است.
فلک عنان تو بوسید و شش جهت راگفت
خوشا زمانه که در تحت این عنان آمد
هوش مصنوعی: آسمان بر تو دست نوازش گذاشت و به شش سمت (جهات) گفت خوش به حال این زمانه که زیر سایه و کنترل تو قرار دارد.
حریم روضه جاه ترا بود چمنی
که آفتاب در او شکل اقحوان آمد
هوش مصنوعی: حریم روضه تو مانند چمنی است که در آن آفتاب به شکل گل اقحوان در میآید.
تویی که در ازل اندیشه ات بفکر قضا
گذشت بر اثرش امرکن فکان آمد
هوش مصنوعی: تو هستی که از ابتدا، اندیشهات به فکر سرنوشت گذشت و بر اساس آن، فرمانی صادر کردی که به وقوع پیوست.
مگر ثنای تو از طبع میکند شبگیر
که گوش بر در دروازه دهان آمد
هوش مصنوعی: آیا ستایش تو به طور طبیعی در دل شب شکل میگیرد، که گوش به دروازه دهان میسپارد؟
مگر دعای تو جوشد زدل که حسن قبول
شکافت برقع و تا سر حد زبان آمد
هوش مصنوعی: آیا خداوند به خاطر دعای تو، پردهها را کنار نمیزند و خوشی را به سرعت به وجود نمیآورد؟ تا حدی که آن خوشی و زیبایی بر زبان جاری شود.
فلک بلجه هستی بعکس فرمانت
دو غوطه زد بته عمر جاودان آمد
هوش مصنوعی: جهان به خلاف اراده تو به طرز شگفتانگیزی در حال حرکت است و در این روند، عمر جاودان به وجود آمده است.
امید ابر اثر نقش پای احسانت
دو گام زد بسر گنج شایگان آمد
هوش مصنوعی: به امید باران، دو قدم به سمت گنجینههای ارزشمند حرکت کردم که تأثیر خوب کارهای تو در آن حس میشود.
زعجز دم زدم اندیشه لب گزید و بگفت
که راز سینه اندیشه بر زبان آمد
هوش مصنوعی: از شدت غم و ناراحتی، نتوانستم چیزی بگویم و فقط لب گزیدم. ولی بعد از مدتی، رازهایی که در دل داشتم، ناگهان بر زبانم آمد.
فلک بمدح تو دوشینه کرد تحریکم
چنانکه نطق بنزدیک آستان آمد
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر تو به تحرک درآمد و به قدری تحت تأثیر قرار گرفتم که زبانم به نزدیک درگاه آمد.
خدایگانا راز دلم تو میدانی
چه گویمت که دلم چون زغم گران آمد
هوش مصنوعی: ای خداوند، تو از راز دل من باخبری. میخواهم به تو بگویم که دلم به خاطر غمهایم سنگین و پر درد شده است.
چه احتیاج که گویم که رفت و عرفی را
چه برسر از هوس مرگ ناگهان آمد
هوش مصنوعی: چه نیازی است که بگویم عرفی چه بر سرش آمده است، وقتی که ناگهان از هوس مرگ به سوی تاریکی رفت.
در این مصیبت عظمی که دهر سنگین دل
ز گریه هر سر موچشم خونفشان آمد
هوش مصنوعی: در این فاجعه بزرگ، زمانهای که دلش سنگین است، به قدری گریان شده که از هر مو بر سر، خون جاری میشود.
چنان فریفت مرا گریه های روحانی
که چشم از هوس قطره ای بجان آمد
هوش مصنوعی: به قدری گریههای روحانی مرا تحت تأثیر قرار داد که دیگر نتوانستم به خواستهها و آرزوهایم فکر کنم.
که رهبرش بعدم شد که مرگ در مرگش
سیاه پوش تر از عمر جاودان آمد
هوش مصنوعی: رهبر او بعد از مرگش به گونهای شد که مرگش تاریکتر و غمانگیزتر از زندگی ابدی به نظر میرسید.
برفت و لطف تو بر من گذاشت وین بدلی است
بنزد عقل که تاوان آن زیان آمد
هوش مصنوعی: او رفت و محبت تو را برای من باقی گذاشت، و این برای عقل به عنوان یک معماست، که تاوان آن زیان بود.
ولی بنسبت اوصاف وحدت ارواح
همان که رفت بنزدیک من همان آمد
هوش مصنوعی: اما در مورد ویژگیهای وحدت ارواح، همان چیزی که به نزد من آمد، همان است که قبلاً ذکر شد.
توآگهی که مرا از غروب آن خورشید
چه گنجهای سعادت زیان جان آمد
هوش مصنوعی: اگر بدانی که من از غروب آن خورشید چه گنجینههای خوشبختی و سعادت را از دست دادهام، متوجه عمق غمم خواهی شد.
من آگهم که گر آن شب چراغ گم کردم
چه گوهرم بتلافی آن زیان آمد
هوش مصنوعی: من میدانم که اگر در آن شب چراغ را گم کردهام، نمیتوانم آن زیان را با چیزی جبران کنم.
بهار باغ مرا گر قضا بجنت برد
بهار باغ بهشتم ببوستان آمد
هوش مصنوعی: اگر بهار باغ من به قضا به بهشت برود، پس بهار این باغ بهشت به بوستان آمده است.
هرآن عروس که در نوحه شد زحجله نطق
ز راه تهنیت اینک به آستان آمد
هوش مصنوعی: هر عروسی که در غم و اندوه به سر میبرد و از شادی دور شده، حالا به درگاه شما آمده است تا تبریک بگوید.
همیشه تا رسد از آسمان بگوش اینقول
که عهد دولت بهمان شد و فلان آمد
هوش مصنوعی: همیشه انتظار میرود که از آسمان خبری به گوش برسد مبنی بر اینکه زمان یا شرایط خاصی فرا رسیده و تغییراتی اتفاق افتاده است.
ز دوره تو نکو باد آسمان تا حشر
که دور حشمت این رفت و دور آن آمد
هوش مصنوعی: از زمانه تو آسمان به خوبی باشد تا روز قیامت، چرا که در این دوران، زمان شکوه و عزت این رفت و زمان آن آمد.