شمارهٔ ۷ - در مدح میر ابوالفتح
عشق کو، تا خرد بر اندازد
عود شوقی به مجمر اندازد
درد را در دلم بپالاید
عافیت را به بستر اندازد
مرغ جان را ؛ برد، بباغ گلی
که اگر پر زند پراندازد
صید دل را کشد ببند کسی
که اگر سر کشد؛ سر اندازد
آنکه از ناز و غمزه بر جانم
گه سنان ، گاه خنجر اندازد
وز متاع وفا بجیب دلم
نااقل و نه اکثر اندازد
شاهدی کو که یک نفس گوشی
بدل درد پرور اندازد
هر شکستی که از دلم بخرد
بدو زلف معنبر اندازد
آسمان رنگ شیشه ای طلبد
کآفتابی بساغر اندازد
در شراب افکند دل گرمم
دوزخی را بکوثر اندازد
خنده جام جم بگریاند
گریه شیشه خون بر اندازد
نور خورشید می؛ پرند شفق
بر سر خاک اغبر اندازد
باده روشنی که لمعه آن
نور از چشم اختر اندازد
قهقهه شیشه ، طبل کوچ زند
هوش را خیمه بر سر اندازد
کو مغنی که اضطراب دلم
همه در نبض مزمر اندازد
زخمه از باد گوشه دامن
موج در نغمه تر اندازد
از رگ و ریشه دلم بکشد
رعشه در جان غم در اندازد
بهر سامان بزم گر نظری
جانب فرش گستر اندازد
چمن جنت آورد رضوان
جای فرشش بمنظر اندازد
مایه انتعاش مظلومان
گر بدامان صرصر اندازد
آشیانه خراب کرده باز
پیش برج کبوتر اندازد
روز هیجا که بر کشد شمشیر
نام رستم بخون در اندازد
خامه هنگام ثبت هیبت او
لرزه در نقش مسطر اندازد
در مصاف قیامت آشوبش
که رو آرو بلشکر اندازد
نعره در تازیانه فعل کند
حمله را باد در سر اندازد
نعره سیلی برآفتاب زند
صدمه سد سکندر اندازد
دشنه بر سینه فلک شکند
نیزه در ناف اختر اندازد
زهره آهنگ رزم بردارد
وز برون چنگ و مزمر اندازد
ترکتاز از کرشمه وام کند
طلبد خود و معجر اندازد
حله مطربانه چاک زند
ز ره زلف در بر اندازد
تیغ سیمابگون درآمد و شد
سرو دست دو پیکر اندازد
آفتاب از گشاد ناوک او
جوشن حوت بر سر اندازد
بگریزد بزیر ماهی گاو
گرز، را چون بمغز اندازد
باد آتش نهاد حمله او
بحر را تشنه در بر اندازد
علت رعشه بسکه عام شود
چون بمیدان تکاور اندازد
رمح فولاد عرض موج زند
تیغ الماس جوهر اندازد
تا بسنجد متاع بازویش
آنکه زین پس جدل در اندازد
سر خاقان بتیغ بازویش
در ترازوی قیصر اندازد
نی غلط گفتم این نه گردابی است
کز، ویم کس بمعبر اندازد
کشتیم در میان بحر شکست
که بدریا شناور اندازد
هر که دنیا نشیمنش باشد
فرش در کام اژدر اندازد
مردم از شرم ، چند گمرهیم
عقده در کار رهبر اندازد
دست توفیق کو که شمشیری
برسر نفس کافر اندازد
حسن معنی که دارد آنکه بمهر
در ره دشمنان سر اندازد
یوسف آنکس بود که از حسدش
گر برادر بچه در اندازد
او عبیر لباس خود خواهد
که بجیب برادر اندازد
واعظم کشت سنگ مستی کو
که شکستی بمنبر اندازد
ذوق و عظم نماند و میخواهم
که سخن طرح دیگر اندازد
سر بسر شکوه ستم گردد
رسم شرم از جهان بر اندازد
خویشتن را زتنگنای دلم
بطربگاه دلبر اندازد
گوید ای بیوفا کرشمه تو
شور تا کی بهر سر اندازد
نقش را کج مباز با عرفی
مهره تا کی بششدر اندازد
کاشکی آن شکیب هم میداشت
که شکایت بمحشر اندازد
رو بدلجوئیش مباد آن مست
زهر آفت بساغر اندازد
رو که آن تشنه بهانه مدح
ترسمش عقل در سر اندازد
که شکایت بخون بپالاید
بدر گوش داور انداز
میرابوالفتح کز سیاست او
غمزه زهره خنجر اندازد
گر ضمیرش کند نثار قبول
آسمان مهر انور اندازد
نافه صحرای چین شود هرگاه
قلمش نافه تر اندازد
دانه از کشت جودش ارمرغی
چیندو در گلو در اندازد
همچو سیمرغ آسمان هر روز
بر زمین بیضه زر اندازد
ایکه خشمت در آزمودن تیغ
سر بهرام صفدر اندازد
گر کشد باز هیبت تو صفیر
مرغ تصویر شهپر اندازد
حلمت از سایه بر فلک فکند
سینه بر روی محور اندازد
گر قضا قدرتت بدست آرد
بی عرض طرح جوهر اندازد
عطری از جیب خلقت ار گردون
در گریبان خاور اندازد
جای نور آفتاب چون سایه
بر جهان فرش عنبر اندازد
با تو گر حاتم از ره دعوی
طرح داد و ستد در اندازد
تو مطالب فشانی و حاتم
آرزو در برابر اندازد
دشمنت بسکه هست بخل سرشت
بلغات ار نظر در اندازد
فعل از و اشتقاق نتوان کرد
چون نظر سوی مصدر اندازد
شقه مردی تو گر مریم
معجر آسا بسر در اندازد
مایه نشئه انوثیت
باز در بطن ما در اندازد
داورا لحن مدح گستر تو
رقص در مسمع کر اندازد
خرد از غور کنه خلق توام
در ته جیب عنبر اندازد
حور گر خاک فطرتم یابد
در لباس معطر اندازد
زیب حور خیالم از سنجد
لیلی از شرم زیور اندازد
بوی جودت شنیده ز آن قلمم
هر دم از عطسه گوهر اندازد
گرچه طبعم ز شرم مدحت تو
سر ببالین چو عبهر اندازد
عرشیان برسر کلاه زنند
مرغ فکرم اگر پر اندازد
نیک دارو مرنج گر عرفی
در ثنایت عنان در اندازد
چه کند طوطی گرسنه ، بگو
گرنه خود را به شکر اندازد
ور به تنگی بشوق مدح ، بگو
کش بدل سایه کمتر اندازد
بهر تسکین شوق مدحت تو
نظم رنگین بدفتر اندازد
چون زلیخا که در تسلی شوق
طرح کار مصور اندازد
انوری عاجز است و من عاجز
طرح مدحت که در خور اندازد
گو بذهنت که معنی لایق
در زبان ثناگر اندازد
گو کجا مدحت آتش افروزد
تا ضمیرم سمندر اندازد
آب گشتم ز شرم تحسینت
به که مرغ سخن پر اندازد
تا فلک دلق اشهب و ادهم
روز و شب را ببر در اندازد
روز خصم تو شب لباسش باد
نه لباسی که از بر اندازد
شمارهٔ ۶ - در مدح جلال الدین اکبرشاه: ای دل معنی سرشتت راز دان آفتابشمارهٔ ۸ - در مدح حکیم ابوالفتح: زهر گلی که هوای دلم نقاب گشاد
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق کو، تا خرد بر اندازد
عود شوقی به مجمر اندازد
هوش مصنوعی: عشق کجاست که بتواند عقل را از یاد ببرد و شوق را مانند بویی خوش در مشعل عشق روشن کند؟
درد را در دلم بپالاید
عافیت را به بستر اندازد
هوش مصنوعی: درد در دل من باعث میشود که آرامش و عافیت را کنار بزنم و به فراموشی بسپارم.
مرغ جان را ؛ برد، بباغ گلی
که اگر پر زند پراندازد
هوش مصنوعی: پرندهی جان را به باغ گلی میبرد که اگر پرواز کند، دیگر نمیتواند برگردد.
صید دل را کشد ببند کسی
که اگر سر کشد؛ سر اندازد
هوش مصنوعی: اگر کسی دل را به خود جذب کند، باید مراقب باشد که اگر از حد خود فراتر برود، ممکن است دچار ناراحتی و آسیب شود.
آنکه از ناز و غمزه بر جانم
گه سنان ، گاه خنجر اندازد
هوش مصنوعی: کسی که با ناز و جذابیتش دل مرا میبرد، گاه به آرامی محبت میکند و گاه طعنه و زخم میزند.
وز متاع وفا بجیب دلم
نااقل و نه اکثر اندازد
هوش مصنوعی: از علاقه و وفای درون دلم چیزی بسیار کم و نه زیاد دارم.
شاهدی کو که یک نفس گوشی
بدل درد پرور اندازد
هوش مصنوعی: شاهدی هست که با یک کلام میتواند گوش دل را به درد و اشک بکشاند و احساسات را تحریک کند.
هر شکستی که از دلم بخرد
بدو زلف معنبر اندازد
هوش مصنوعی: هر بار که دلم را بشکنی، او با زلفهایش درد و غم من را پنهان میکند.
آسمان رنگ شیشه ای طلبد
کآفتابی بساغر اندازد
هوش مصنوعی: آسمان، رنگی شبیه شیشه میخواهد تا خورشید در آن بتابد و نورش را به نمایش بگذارد.
در شراب افکند دل گرمم
دوزخی را بکوثر اندازد
هوش مصنوعی: دل گرمم در می نوشی غرق شده، گویی که دوزخی را به باغی از نعمتها و خوشیها پرتاب کردهاند.
خنده جام جم بگریاند
گریه شیشه خون بر اندازد
هوش مصنوعی: خندهی جام جم میتواند اشک بهمنشینی بیاورد و گریهی شیشه هم میتواند خون را براندازد.
نور خورشید می؛ پرند شفق
بر سر خاک اغبر اندازد
هوش مصنوعی: نور خورشید که بر میتابد، رنگ زیبای شفق را بر روی خاک خاکی میپاشد.
باده روشنی که لمعه آن
نور از چشم اختر اندازد
هوش مصنوعی: شرابی روشن که نور آن از چشم ستارهها میتابد.
قهقهه شیشه ، طبل کوچ زند
هوش را خیمه بر سر اندازد
هوش مصنوعی: صدا و هیاهوی شیشه، مانند طبل کوچک به گوش میرسد و ذهن را به تلاطم و شادی وا میدارد.
کو مغنی که اضطراب دلم
همه در نبض مزمر اندازد
هوش مصنوعی: کسی را پیدا کن که با صدای دلنشینش، اضطراب و نگرانیهای مرا تسکین دهد و آرام کند.
زخمه از باد گوشه دامن
موج در نغمه تر اندازد
هوش مصنوعی: نسیم ملایمی هنگام وزش، گوشه دامن دریا را به نغمهای موزون درمیآورد.
از رگ و ریشه دلم بکشد
رعشه در جان غم در اندازد
هوش مصنوعی: از اعماق وجودم احساس لرز و تردید به من دست میدهد و غم و اندوهی عمیق را در زندگیام مینشاند.
بهر سامان بزم گر نظری
جانب فرش گستر اندازد
هوش مصنوعی: برای زیبایی و نظم مهمانی، اگر نگاهی به فرش بیندازد، به آن زیبایی میبخشد.
چمن جنت آورد رضوان
جای فرشش بمنظر اندازد
هوش مصنوعی: چمن بهشت را رضوان برپا کرده و مکان نشیمنش را به تماشا بگذارید.
مایه انتعاش مظلومان
گر بدامان صرصر اندازد
هوش مصنوعی: اگر بادی تند و سرد بر سر مظلومان بوزد، سبب زندگی و نشاط آنها خواهد شد.
آشیانه خراب کرده باز
پیش برج کبوتر اندازد
هوش مصنوعی: پرندهای که آشیانهاش را ویران کرده، دوباره به جایگاه قبلیاش برمیگردد و تلاش میکند تا در آنجا آشیانه بسازد.
روز هیجا که بر کشد شمشیر
نام رستم بخون در اندازد
هوش مصنوعی: روزی خواهد آمد که نام رستم با شمشیرش به میدان خواهد آمد و خونها خواهد ریخت.
خامه هنگام ثبت هیبت او
لرزه در نقش مسطر اندازد
هوش مصنوعی: زمانی که میخواهند زیبایی و بزرگایی او را بنویسند، قلم به قدری تحت تأثیر قرار میگیرد که خود را در نقش کاغذ میلرزد.
در مصاف قیامت آشوبش
که رو آرو بلشکر اندازد
هوش مصنوعی: در روز قیامت، هنگامی که وضعیت به شدت نابسامان میشود و به قشونش حمله میکند.
نعره در تازیانه فعل کند
حمله را باد در سر اندازد
هوش مصنوعی: صدای نعره و ضربههای تازیانه به شدت بر عمل و حرکت تأثیر میگذارد، مانند بادی که در سر میوزد و به جلو میچرخاند.
نعره سیلی برآفتاب زند
صدمه سد سکندر اندازد
هوش مصنوعی: صدای سیل میتواند به آفتاب آسیب برساند، همانطور که سد سکندر میتواند بر مشکلات غلبه کند.
دشنه بر سینه فلک شکند
نیزه در ناف اختر اندازد
هوش مصنوعی: ستارهها تحت فشار و مشکلات قرار دارند، بهگونهای که بر اثر این فشار، آسمان دچار آسیب میشود و حتی تیرگیهای بیشتری بر آن وارد میشود.
زهره آهنگ رزم بردارد
وز برون چنگ و مزمر اندازد
هوش مصنوعی: زهره به میدان جنگ میرود و از بیرون ساز و طبل به صدا درمیآورد.
ترکتاز از کرشمه وام کند
طلبد خود و معجر اندازد
هوش مصنوعی: شخصی با اشارت و حرکات زیبای خود، دیگران را به خود جلب میکند و از آنها طلب کمک میکند، در حالی که خود را با زیبایی و جلوهای خاص آراسته است.
حله مطربانه چاک زند
ز ره زلف در بر اندازد
هوش مصنوعی: نوازنده با شور و هیجان در کنار زیباییهای مو میرقصد و جلوهگری میکند.
تیغ سیمابگون درآمد و شد
سرو دست دو پیکر اندازد
هوش مصنوعی: تیغ نقرهای از غلاف بیرون آمد و مانند سرو، به زیبایی دو شکل را در هم میآمیزد.
آفتاب از گشاد ناوک او
جوشن حوت بر سر اندازد
هوش مصنوعی: خورشید از سمت دلفین (حوت) نور خود را میتاباند و منجر به روشنایی و زیبایی در آسمان میشود.
بگریزد بزیر ماهی گاو
گرز، را چون بمغز اندازد
هوش مصنوعی: در زیر نور ماه، گاوی که با چوب سنگینی میتازد، اگر این چوب به مغز کسی برخورد کند، او را به زودی از پای در خواهد آورد.
باد آتش نهاد حمله او
بحر را تشنه در بر اندازد
هوش مصنوعی: باد مانند آتش، به شدت حملهور میشود و دریا را تشنه و بیوقفه به سوی خود میکشاند.
علت رعشه بسکه عام شود
چون بمیدان تکاور اندازد
هوش مصنوعی: علت لرزش و اضطراب به این دلیل است که وقتی موضوعی برای عموم افراد شناخته و عادی میشود، برخورد با آن مشکلتر و دشوارتر میشود.
رمح فولاد عرض موج زند
تیغ الماس جوهر اندازد
هوش مصنوعی: تیغی از فولاد به مانند موجی بزرگ و قدرتمند حرکت میکند و تیغ الماس، قطرات جواهر را به زمین میریزد.
تا بسنجد متاع بازویش
آنکه زین پس جدل در اندازد
هوش مصنوعی: آن که از این پس در جدل و دعوا شرکت میکند، باید با توان و قدرت خود، ارزش و قیمت تلاشش را بسنجد.
سر خاقان بتیغ بازویش
در ترازوی قیصر اندازد
هوش مصنوعی: او سر فرمانروایان را با مشت خود در ترازوی قدرت قیصر میگذارد.
نی غلط گفتم این نه گردابی است
کز، ویم کس بمعبر اندازد
هوش مصنوعی: من اشتباه گفتم، اینجا نه دوری است که کسی بتواند ما را به عمق آن بیندازد.
کشتیم در میان بحر شکست
که بدریا شناور اندازد
هوش مصنوعی: در وسط دریا به خاطر شکست احساساتی را به وجود آوردیم که بتوانند ما را به سوی آبهای عمیق و ناشناخته ببرند.
هر که دنیا نشیمنش باشد
فرش در کام اژدر اندازد
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنیای مادی وابسته باشد، به راحتی خود را در معرض خطرات و چالشهای بزرگ قرار میدهد.
مردم از شرم ، چند گمرهیم
عقده در کار رهبر اندازد
هوش مصنوعی: مردم به خاطر شرم و خجالت، در کار رهبر دچار سوءتفاهم و مشکل هستند.
دست توفیق کو که شمشیری
برسر نفس کافر اندازد
هوش مصنوعی: دست توفیق کیست که بتواند شمشیری بر سر نفسانیت بیندازد و آن را متوقف کند؟
حسن معنی که دارد آنکه بمهر
در ره دشمنان سر اندازد
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیتی که یک فرد دارد، زمانی ارزشمندتر میشود که او با مهربانی و عشق به دشمنانش نیز برخورد کند.
یوسف آنکس بود که از حسدش
گر برادر بچه در اندازد
هوش مصنوعی: یوسف کسی است که به خاطر حسد، برادرش او را به چاه میافکند.
او عبیر لباس خود خواهد
که بجیب برادر اندازد
هوش مصنوعی: او عطر و بوی خوش لباس خود را به برادرش میدهد.
واعظم کشت سنگ مستی کو
که شکستی بمنبر اندازد
هوش مصنوعی: سنگی که به خاطر مستیهایش بر زمین افتاده، بسیار بزرگ و با اهمیت است؛ زیرا همان سنگ میتواند دوباره بر سر منبر بیفتد و قدرت خود را نشان دهد.
ذوق و عظم نماند و میخواهم
که سخن طرح دیگر اندازد
هوش مصنوعی: شور و شوق و عظمت دیگر وجود ندارد و میخواهم که حرفی جدید مطرح شود.
سر بسر شکوه ستم گردد
رسم شرم از جهان بر اندازد
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و ستم، همه جا شکایت و ناله بلند میشود و این وضعیت باعث میشود که شرم و حیا از دنیا برچیده شود.
خویشتن را زتنگنای دلم
بطربگاه دلبر اندازد
هوش مصنوعی: دل من از تنگناها و سختیها آزاد میشود و به سوی دلبر و محبوبم پرواز میکند.
گوید ای بیوفا کرشمه تو
شور تا کی بهر سر اندازد
هوش مصنوعی: میگوید ای بیوفا، زیبایی تو چقدر میتواند دلربا باشد، تا کی میخواهی با عشوه و ناز، دلها را به درد و درمانهای بینتیجه واگذاری؟
نقش را کج مباز با عرفی
مهره تا کی بششدر اندازد
هوش مصنوعی: نقش را به درستی از بین نبر و با محبت آن را از دست نده، زیرا تا کی میتوانی در این بازی کلاهبرداری کنی؟
کاشکی آن شکیب هم میداشت
که شکایت بمحشر اندازد
هوش مصنوعی: ای کاش او نیز صبر و شکیبایی داشت تا بتواند گلایههایش را در روز قیامت مطرح کند.
رو بدلجوئیش مباد آن مست
زهر آفت بساغر اندازد
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن عشق و دلخواه کسی، نباید از آن فرد دوری جست و خود را از محبت او خالی کرد. عشق واقعی به سادگی به دست نمیآید و باید تلاش کرد تا دل دیگران را به خود جلب کرد.
رو که آن تشنه بهانه مدح
ترسمش عقل در سر اندازد
هوش مصنوعی: من نگرانم که اگر آن کسی که به دنبال بهانهای برای ستایش است، به عقل خود بیفتد، دچار ناامیدی شود.
که شکایت بخون بپالاید
بدر گوش داور انداز
هوش مصنوعی: شکایت را به صورت خونین به داور برسان و او را از آن آگاه کن.
میرابوالفتح کز سیاست او
غمزه زهره خنجر اندازد
هوش مصنوعی: میرابوالفتح که با ناز و زیبایی خود، مانند زهره به دیگران آسیب میزند و نقشههای شوم میکشد.
گر ضمیرش کند نثار قبول
آسمان مهر انور اندازد
هوش مصنوعی: اگر قلب او آماده پذیرش باشد، آسمان به او نور مهر و محبت خواهد بخشید.
نافه صحرای چین شود هرگاه
قلمش نافه تر اندازد
هوش مصنوعی: هرگاه قلمش به نرمی و زیبایی بنویسد، میتواند زیباییهای بینظیری را به تصویر بکشد و همچون بوی خوشی در فضای شعر و ادبیات پراکنده میشود.
دانه از کشت جودش ارمرغی
چیندو در گلو در اندازد
هوش مصنوعی: اگر دانهای که او با سخاوت کاشته است، به دست مرغی بیفتد و در گلو بگذارد، نتیجهاش چه خواهد شد؟
همچو سیمرغ آسمان هر روز
بر زمین بیضه زر اندازد
هوش مصنوعی: همانند پرنده افسانهای سیمرغ که در آسمان زندگی میکند، هر روز بر زمین طلا میافکند.
ایکه خشمت در آزمودن تیغ
سر بهرام صفدر اندازد
هوش مصنوعی: اگر خشمت را در امتحان کردن به کار ببری، میتواند مانند تیغی باشد که بر سر سپاهی نیرومند فرود میآید.
گر کشد باز هیبت تو صفیر
مرغ تصویر شهپر اندازد
هوش مصنوعی: اگر جلوه تو دوباره نمایان شود، پرندهای که تصویر تو را میکشد، پرواز میکند و به جلو میآید.
حلمت از سایه بر فلک فکند
سینه بر روی محور اندازد
هوش مصنوعی: صبر و بردباری تو مانند سایهای است که بر آسمان گسترده شده و سینهات بر محور زمین قرار میگیرد.
گر قضا قدرتت بدست آرد
بی عرض طرح جوهر اندازد
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت بر تو تسلط یابد، بیفایده است که نقشهای برای خود طراحی کنی، زیرا آنچه که در درونت هست را به نمایش میگذارد.
عطری از جیب خلقت ار گردون
در گریبان خاور اندازد
هوش مصنوعی: اگر بویی از خلقت به سمت شرق رها شود، در واقع زیبایی و لطافت ممکن است از عالم بالا به زمین بیفتد.
جای نور آفتاب چون سایه
بر جهان فرش عنبر اندازد
هوش مصنوعی: وقتی که نور خورشید در آسمان پخش میشود، مانند سایهای که بر زمین میافتد، زیبایی و لطافتی را به جهان میبخشد.
با تو گر حاتم از ره دعوی
طرح داد و ستد در اندازد
هوش مصنوعی: اگر حاتم، بخشنده مشهور، بخواهد با تو در مورد داد و ستد صحبت کند و تقاضای کمک کند، من هم آمادهام تا در این مورد همکاری کنم.
تو مطالب فشانی و حاتم
آرزو در برابر اندازد
هوش مصنوعی: تو آنقدر سخاوتمند و گویای مطالب هستی که حتی حاتم طایی هم در مقابل تو کم میآورد.
دشمنت بسکه هست بخل سرشت
بلغات ار نظر در اندازد
هوش مصنوعی: دشمنت چنان به خساست و تنگنظری شناخته شده است که اگر فقط به او نگاه کنی، این ویژگیاش را به وضوح میبینی.
فعل از و اشتقاق نتوان کرد
چون نظر سوی مصدر اندازد
هوش مصنوعی: عمل و عکسالعمل را نمیتوان از هم جدا کرد، زیرا هر عمل وابسته به منبع و دلیلی است که آن را به وجود آورده است.
شقه مردی تو گر مریم
معجر آسا بسر در اندازد
هوش مصنوعی: اگر مریم با حجاب زیبایش بر سر مردی بیفتد، او به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد.
مایه نشئه انوثیت
باز در بطن ما در اندازد
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی زنانه دوباره در دل ما زنده میشود.
داورا لحن مدح گستر تو
رقص در مسمع کر اندازد
هوش مصنوعی: داور، صدای نیکو و زیبا تو به قدری جذاب است که شنوندهها را به وجد میآورد و دلشان را شاد میکند.
خرد از غور کنه خلق توام
در ته جیب عنبر اندازد
هوش مصنوعی: خرد به دلایلی که در وجود تو نهفته است، میتواند ارزشمندیهای زیادی را به دنبال داشته باشد.
حور گر خاک فطرتم یابد
در لباس معطر اندازد
هوش مصنوعی: اگر موجودات بهشتی (حور) بدن خاکی من را پیدا کنند، آن را در لباسی خوشبو قرار میدهند.
زیب حور خیالم از سنجد
لیلی از شرم زیور اندازد
هوش مصنوعی: زیبایی خیال حوریام به اندازه سنجد است و لیلی از شدت شرم، خود را به زیور میآراید.
بوی جودت شنیده ز آن قلمم
هر دم از عطسه گوهر اندازد
هوش مصنوعی: بوی generosity تو هر لحظه از قلم من به مشام میرسد و مانند عطسهای که جواهر میریزد، سخنانم را پر از ارزش و زیبایی میکند.
گرچه طبعم ز شرم مدحت تو
سر ببالین چو عبهر اندازد
هوش مصنوعی: هرچند که به خاطر تو، طبیعت من از شرم خیلی خجالت زده است و در برابر تو سر به زیر میاندازد.
عرشیان برسر کلاه زنند
مرغ فکرم اگر پر اندازد
هوش مصنوعی: اگر فکر من به پرواز درآید، فرشتگان بر سر من کلاهی میگذارند.
نیک دارو مرنج گر عرفی
در ثنایت عنان در اندازد
هوش مصنوعی: اگر کسی در مدح و ستایش تو زیادهروی کند و از حد بگذرد، ناراحت نشو، چرا که این نوع تحسین میتواند به اندازه یک دارو خوب باشد.
چه کند طوطی گرسنه ، بگو
گرنه خود را به شکر اندازد
هوش مصنوعی: طوطی گرسنه چه کار میتواند بکند؟ بگو اگر نمیتواند، حداقل خود را به شکر راضی کند.
ور به تنگی بشوق مدح ، بگو
کش بدل سایه کمتر اندازد
هوش مصنوعی: اگر در تنگدستی و شوق به مدح هستی، بگو که او که در دلش سایه روشناندازی میکند، کمتر سایه افراز میسازد.
بهر تسکین شوق مدحت تو
نظم رنگین بدفتر اندازد
هوش مصنوعی: برای آرامش بخشیدن به شوق ستایش تو، شعرهای زیبا را در دفتر مینویسم.
چون زلیخا که در تسلی شوق
طرح کار مصور اندازد
هوش مصنوعی: مانند زلیخا که در خیال و اشتیاق، تصاویری زیبا و دلنشین میسازد.
انوری عاجز است و من عاجز
طرح مدحت که در خور اندازد
هوش مصنوعی: انوری احساس ناتوانی میکند و نمیتواند ستایشی را بسازد که شایسته و مناسب باشد.
گو بذهنت که معنی لایق
در زبان ثناگر اندازد
هوش مصنوعی: به ذهنت بگو که معنای شایستهای را در کلمات ستایشگرانه درونی کند.
گو کجا مدحت آتش افروزد
تا ضمیرم سمندر اندازد
هوش مصنوعی: بگو کجا میتوانم آتش ستایش را برافروزم تا درونم مانند سمندری شعلهور شود.
آب گشتم ز شرم تحسینت
به که مرغ سخن پر اندازد
هوش مصنوعی: من از شرم تحسین تو به آب شدم، زیرا که چه خوب است مرغ سخن را به پرواز درآوردن.
تا فلک دلق اشهب و ادهم
روز و شب را ببر در اندازد
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان، لباسهای خاکستری و سیاه خود را بر تن میکند، روز و شب را به هم میزند و درهم میآمیزد.
روز خصم تو شب لباسش باد
نه لباسی که از بر اندازد
هوش مصنوعی: در روزی که دشمن تو به میدان میآید، شب قبلش لباسش را به باد میسپارد و نمیگذارد لباسش را بر تن کند.