شمارهٔ ۶ - در مدح جلال الدین اکبرشاه
ای دل معنی سرشتت راز دان آفتاب
تا ابد بر خوان دولت میهمان آفتاب
بر کمال دولتت هر کس که بیند بنگرد
از شراب تربیت رطل گران آفتاب
دولت جمشید همدوشی کند با دولتت
گر تواند سایه بودن هم عنان آفتاب
طوطی نطقم چو در مدحت شکرخائی کند
آب گرم از ذوق گردد در دهان آفتاب
تا لوای دولتت را نگذراند از اوج عرش
اهل معنی را نشد معلوم شان آفتاب
کاروان سالارشاهان آفتاب آمد ولی
چون تو ناید یوسفی در کاروان آفتاب
دهر سر کش رام شد در زیر ران دولتت
چون سمند آسمان در زیر ران آفتاب
هم چو شمعی کان بر افروزند از شمع دگر
از یکی نور است جان شاه و جان آفتاب
فیض می تابد زرویت چون نتابد کز ازل
گوهرت را پرورش داد است کان آفتاب
سجده گاه هفت اقلیم است مسند گاه تو
قبله هفت آسمان است آسمان آفتاب
بسکه عکس آفتاب دیده در دل آسمان
کرده نام سینه اش آئینه دان آفتاب
هر کجا آماج گاه طلعتت آماده کرد
می جهد تیر سعادت از کمان آفتاب
گر همای آفتاب آرامگه می داشتی
جای اکبر شاه بودی آشیان آفتاب
وصف شاه از بی کس چون من کجا لایق شود
هر چه کردم نقل کردم از زبان آفتاب
گرچه سیر آفتاب اندر جهان ظاهر است
باطن شاه است در معنی زبان آفتاب
گر پس از قرنی بود سعدین را با هم قران
چون بود هر صبحدم باشد قران آفتاب
حکم خورشید است و حکم شه که در معنی یکیست
روزگار دولت شاه و زمان آفتاب
دمبدم چون ماه نو نور رخش افزون شود
هر که پیشانی نهد بر آستان آفتاب
دیده از عینک چنان نظاره اشیا کند
همچنان بیند دلت راز نهان آفتاب
مدح خورشید و ثنای شه کند عرفی مدام
کز مریدان شه است و عاشقان آفتاب
در مزین رشته گوهر طرازان وجود
گوهر ذات تو آذین دکان آفتاب
هر که مهر آفتابش جوشد از سرتا قدم
نور بارد از سراپایش بسان آفتاب
تا کند گردش عیان راز نهان آسمان
تا دهد زیب جهان حسن عیان آفتاب
وقف دولت باد سر لایزال آسمان
نور چشمت باد حسن جاودان آفتاب
مایه اخلاص من خاطر نشان شاه باد
همچنان کاخلاص شه خاطر نشان آفتاب
بر سر شه سایه افکن چون شود بال هما
چون پر خفاش گردد سایه بان آفتاب
گر بدان غایت که شه بشناسدش باید شناخت
از مسیحا هم مجو نام و نشان آفتاب
آسمان داند که چون شاه جهان هرگز نبود
قدردان آفتاب اندر زمان آفتاب
شمارهٔ ۵ - در مدح حکیم ابوالفتح: مرحبا ای شاهد ایام را عهد شبابشمارهٔ ۷ - در مدح میر ابوالفتح: عشق کو، تا خرد بر اندازد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دل معنی سرشتت راز دان آفتاب
تا ابد بر خوان دولت میهمان آفتاب
هوش مصنوعی: ای دل، معنای وجود و سرشت خود را بشناس، زیرا که آفتاب همیشه بر سفرهی نعمت حاضر است و مهمان توست.
بر کمال دولتت هر کس که بیند بنگرد
از شراب تربیت رطل گران آفتاب
هوش مصنوعی: هر کسی که به کمال و زیبایی تو نگاه کند، از شادی و سرور مانند شراب غلیظی که در آفتاب تابان نور میگیرد، تحت تأثیر قرار میگیرد.
دولت جمشید همدوشی کند با دولتت
گر تواند سایه بودن هم عنان آفتاب
هوش مصنوعی: اگر دولت و قدرت جمشید بتواند همپایه با قدرت تو باشد، باید همچون سایهای در کنار آفتاب حضور داشته باشد.
طوطی نطقم چو در مدحت شکرخائی کند
آب گرم از ذوق گردد در دهان آفتاب
هوش مصنوعی: وقتی طوطی من دربارهی شیرینیهای تو سخن میگوید، دهانش پر از ذوق و لذت میشود و انگار که آب گرم در دهانش جریان پیدا کرده، همانند روشنایی خورشید.
تا لوای دولتت را نگذراند از اوج عرش
اهل معنی را نشد معلوم شان آفتاب
هوش مصنوعی: تا زمانی که پرچم حکومت تو از عرش آسمان عبور نکرده، مقام والای اهل معنویت برای کسی مشخص نمیشود.
کاروان سالارشاهان آفتاب آمد ولی
چون تو ناید یوسفی در کاروان آفتاب
هوش مصنوعی: کاروانی از چهرههای درخشان آمدهاند، اما به دلیل نبودن تو همچون یوسف در این جمع، حضور آنها کامل نیست.
دهر سر کش رام شد در زیر ران دولتت
چون سمند آسمان در زیر ران آفتاب
هوش مصنوعی: دنیا در مقابل قدرت و عظمت تو رام و تسلیم شده است، مانند اینکه سمند آسمان زیر پاهای نور خورشید قرار گرفته است.
هم چو شمعی کان بر افروزند از شمع دگر
از یکی نور است جان شاه و جان آفتاب
هوش مصنوعی: چون شمعی که از شمع دیگری روشن میشود، جان پادشاه و جان آفتاب نیز از یک منبع نورانی نشأت میگیرد.
فیض می تابد زرویت چون نتابد کز ازل
گوهرت را پرورش داد است کان آفتاب
هوش مصنوعی: نَور و زیبایی از چهرهات میتابد، چرا که نمیتواند به خاطر نداشتهات باشد؛ چون از همیشه، گوهر وجود تو را نورانی کرده است، مانند آن آفتاب که درخششاش از ازل بوده است.
سجده گاه هفت اقلیم است مسند گاه تو
قبله هفت آسمان است آسمان آفتاب
هوش مصنوعی: سجدهگاه تمامی سرزمینها بهحساب میآید و جایگاه تو نقطهنظر الهی در آسمانهاست. آسمان، مانند خورشید، نور و روشنی میآورد.
بسکه عکس آفتاب دیده در دل آسمان
کرده نام سینه اش آئینه دان آفتاب
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی به تصویر کشیده است که چقدر دل آسمان از تابش نور خورشید پر شده است، تا جایی که مانند یک آئینه، نور خورشید را در خود منعکس کرده است. به بیان دیگر، دل آسمان به قدری روشن و درخشان است که میتوان آن را به عنوان نمادی از تابش خورشید دانست.
هر کجا آماج گاه طلعتت آماده کرد
می جهد تیر سعادت از کمان آفتاب
هوش مصنوعی: هر جا که چهره زیبایت را به نمایش بگذاری، خوشبختی با سرعت از کمان آفتاب پرتاب میشود.
گر همای آفتاب آرامگه می داشتی
جای اکبر شاه بودی آشیان آفتاب
هوش مصنوعی: اگر پرندهای همچون همای آفتاب، مکانی آرامی برای خود داشتی، حتماً میتوانستی همچون اکبر شاه، منزلگاه آفتاب باشی.
وصف شاه از بی کس چون من کجا لایق شود
هر چه کردم نقل کردم از زبان آفتاب
هوش مصنوعی: توصیف و ستایش شاه از کسی مانند من که بیکس و تنهاست، چه معنایی دارد؟ هر چه که گفتم، تنها از زبان آفتاب و روشنایی نقل کردهام.
گرچه سیر آفتاب اندر جهان ظاهر است
باطن شاه است در معنی زبان آفتاب
هوش مصنوعی: هرچند که خورشید در جهان بهطور ظاهری درخشانی دارد و دیده میشود، اما حقیقت و باطن آن به معنای عمیقتر، همان مقام و سلطنتی است که مفهوم، مانند زبان آشکار میکند.
گر پس از قرنی بود سعدین را با هم قران
چون بود هر صبحدم باشد قران آفتاب
هوش مصنوعی: اگر بعد از گذشت یک قرن، دو خوشبختی (سعدین) با هم ملاقات کنند، مثل این است که هر صبح، مانند طلوع آفتاب، نوید و روشنایی تازهای به همراه دارد.
حکم خورشید است و حکم شه که در معنی یکیست
روزگار دولت شاه و زمان آفتاب
هوش مصنوعی: حکم خورشید و حکم پادشاه هر دو به یک معنا هستند؛ روزگاری که در آن حکومت شاه در اوج خود قرار دارد، مانند زمان درخشش آفتاب است.
دمبدم چون ماه نو نور رخش افزون شود
هر که پیشانی نهد بر آستان آفتاب
هوش مصنوعی: هر لحظه که ماه نو پدیدار میشود، نور چهرهاش بیشتر میشود. هر کسی که پیشانیاش را به آستان خورشید بگذارد، از این نور بهرهمند خواهد شد.
دیده از عینک چنان نظاره اشیا کند
همچنان بیند دلت راز نهان آفتاب
هوش مصنوعی: چشم مانند عینکی که اشیا را میبیند، میتواند دل را نیز ببیند و رازهای پنهان آن را همانطور آشکار کند که آفتاب روشنایی میبخشد.
مدح خورشید و ثنای شه کند عرفی مدام
کز مریدان شه است و عاشقان آفتاب
هوش مصنوعی: عرفی به طور مداوم از خورشید و صفات نیک آن ستایش میکند، زیرا او از پیروان و عاشقان این آفتاب است.
در مزین رشته گوهر طرازان وجود
گوهر ذات تو آذین دکان آفتاب
هوش مصنوعی: وجود تو چون گوهری درخشان است که زندگی و زیبایی را به نمایش میگذارد، و مانند فروشگاهی است که تابش آفتاب را به خود جذب میکند.
هر که مهر آفتابش جوشد از سرتا قدم
نور بارد از سراپایش بسان آفتاب
هوش مصنوعی: هر کس که عشق و محبت خورشید را در وجود خود احساس کند، تمام وجود او پر از نور و روشنی خواهد بود، درست مانند تابش خورشید که از همه جا منتشر میشود.
تا کند گردش عیان راز نهان آسمان
تا دهد زیب جهان حسن عیان آفتاب
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان به چرخش ادامه میدهد، رازهای پنهان آشکار میشود و زیباییهای جهان به واسطه تابش آفتاب به نمایش در میآید.
وقف دولت باد سر لایزال آسمان
نور چشمت باد حسن جاودان آفتاب
هوش مصنوعی: به امید این که سرنوشت خوب و ماندگاری به همراه داشته باشی، مانند نور آسمان که همیشه درخشان است و چشمانت از زیبایی همیشگی مانند خورشید پر نور باشد.
مایه اخلاص من خاطر نشان شاه باد
همچنان کاخلاص شه خاطر نشان آفتاب
هوش مصنوعی: مایهی صداقت و حقیقت من، یاد و خاطرهی شاه است؛ همانطور که صادقانه بودن پادشاه به آفتاب اشاره دارد.
بر سر شه سایه افکن چون شود بال هما
چون پر خفاش گردد سایه بان آفتاب
هوش مصنوعی: وقتی که همه توجهات و نیروی حمایت بر کسی تمرکز مییابد، آن فرد همچون پرندهای که در آسمان پرواز میکند، در اوج قرار میگیرد و قدرت و عظمتش به دیگران سایه میافکند، اما اگر شرایط تغییر کند و مثل خفاش دور از نور آفتاب بماند، آن سایه و تأثیرگذاریاش نیز کمرنگ میشود.
گر بدان غایت که شه بشناسدش باید شناخت
از مسیحا هم مجو نام و نشان آفتاب
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به اوج و قلهی شخصیت یک رهبری بزرگ پی ببری، باید فراتر از نام و نشانهای ظاهری او نگاه کنی و ویژگیهای درونیاش را بشناسی، همانطور که باید از شخصیت مسیحا فراتر از نامش عبور کنی و عظمت او را با حقیقت وجودش بسنجی.
آسمان داند که چون شاه جهان هرگز نبود
قدردان آفتاب اندر زمان آفتاب
هوش مصنوعی: آسمان میداند که پادشاه جهان هیچگاه قدردان نور خورشید نبوده است.