گنجور

شمارهٔ ۵ - در مدح حکیم ابوالفتح

مرحبا ای شاهد ایام را عهد شباب
وی بهین تو باوه باغ دعای مستجاب
مرحبا ای اوج بخش در حضیض افتادگان
کز تو در بازوی عصفوراست شهبال عقاب
مرحبا ای نوشدار مزاج روزگار
کز تو در کام حسود است افعی غم را لعاب
مرحبا ای کز لیاقت یافت تجدید نزول
آیت جاهت بدون نسخ چون ام الکتاب
در حضور و غیبت از فیض تو عالم مستفید
مدح و ذم را من ندانم آفتابی آفتاب
آفتابت گفتم و مهر از شعف بی هوش گشت
از خوی گل عارضانت بردماغش ،زن گلاب
کی عروس بخت اعدای تو گردد حامله
کز سفیدی داشت در گهواره گیسویش خضاب
در محیط عصمتت گر شستشو باید شود
دامن آلوده عصیان مصلای ثواب
نغمه ای از ارغنون بزم احباب تو عیش
نشئه ای از کو کنار بخت اعدای تو خواب
منشأ فخر عقولی چون کمال مستدام
مظهر حسن قبولی چون دعای مستجاب
معتبر در ذات تو دولت چو هستی در قدم
تعبیه در طبع تو همت چو مستی در شراب
بره ای از آهوان مرتع جاهت حمل
ترکه ای از سرخ بید روضه قهرت شهاب
نام عدلت چون برم معمور گردد جان لفظ
وصف خشمت چون کنم گردد دل معنی خراب
پرچم رمح تو درآشوب گاه معرکه
لیله القدری است در هنگامه روز حساب
می کنند از گلشن خلقت عروسان بهشت
سنبل اندر جیب زلف و گل بدامان نقاب
خیمه جاهت کجا و تنگنای لامکان
در فضای قدر خود میکش طناب اندر طناب
درد یاری کش بود نظم امور از عفو تو
معصیت را کفش دوزند از دوال اجتناب
نو عروسی دان دل اعدای جاهت کش بود
اشک زلف نیم تاب و مرگ چشم نیم خواب
رشته نورش دمی دیگر نماند بر زمین
بسکه دارد آفتاب از رشک رایت پیچ و تاب
ماهتاب از شوق پابوست دل خود میخورد
تا زبهر نقره خنگت آورد زرین رکاب
چون درآید همت مطلب شکافت درسؤال
تر زبانی چون تمنا خشک ماند در جواب
آسمان از زیر بامت گوید ای عالی مکان
جوهر کل زآستانت گوید ای عالی جناب
طوف گاخت کان خیال آمد مرا حج قبول
سهورایت کان محال آمد مرا رای صواب
گفته ام در گوشه زندان حرمان قطعه ای
در حضورت خوانم اما غائبم دان در خطاب
این منم محرومی اندوز از همای موکبت
پنجه محروم از عنان و دیده مهجور از رکاب
گرنه سیر آسمانها از نظام افتاده است
از چه رو بینم عطارد را جدا از آفتاب
جوهر خود را عطارد خواندم و دیدم که خصم
زهر خندش بر لب از بار حسد ریزد لعاب
ای حسودان گر عطارد نیستم پس کیستم
آسمان در زیر ران و در بغل دارم کتاب
صفه فرهنگم از ایوان فطرت تخت گاه
شاه بیت طبعم از دیوان فکرت انتخاب
نغمه مستانه ام ترک فلک را مست کرد
هندو کلک مرا یارب که دادست این شراب
هان مکش عرفی عنان مستانه مدح خود مسنج
ترکتازی ها مسلم ، لاف سنجی ها صواب
زین نوای تلخ لب در چشمه کوثر بشوی
پس ادا کن قطعه ای کز وی تراود شهد ناب
لا مکان سیر، آفتابا؛ عالم آرا نیزا
ایکه باغ گیتی از فیض تو گیرد آب و تاب
اندر آن فرصت که از آرایش کون و مکان
از ره صورت معطل داشتی رای صواب
جاهل و عالم شدند از بهر این سر فال گیر
این یک از کنز الجهالت و آن یک از علم الکتاب
دیده ور حکمت شناس و بی بصر دهری قیاس
نقش این بر لوح سنگ و طرح آن بر سطح آب
من که حکم انداز علمم ناو کی بستم بزه
کز کمان نگشاده صید مدعا کردم کباب
گفتم این نادان و دانا ذره و خفاش کیست
هم ز عرفی کشف سر آفتاب آمد صواب
آفتاب این شیوه دارد اندرین حکمت بسی است
گو در آید در حجاب و باز نگشاید نقاب
این مثل هم باعوام الناس کوته بین زدم
ورنه حسن آفتاب عالم آرا و حجاب؟
آن مهندس کش نظر دائم محیط عالم است
داند اینمعنی که شب هم در طلوع است آفتاب
گر نگفتم نام ممدوح اندرین مدح ای حسود
جای آن دارد مزن خود را چو بخت خود بخواب
جمله دانند و تو هم دانی که این فرخنده مدح
مختصر مصداق باشد وان نگنجد در کتاب
ورتجاهل میکنم هم فاش میگویم که کیست
میر ابوالفتح آفتاب جهل سور و علم تاب
دشمنان را کشتم و احباب را دادم حیات
این زمان رفتم بترتیب دعای مستجاب
تا فنا مطلق رود در ترکتاز انقراض
تا بقا رونق برد از کارگاه انقلاب
عمر اعدای تو شبگیر فنا را هم‌عنان
عهد اقبال تو توفیق بقا را هم‌رکاب
عیش میران جاودان کاندر زرنگستان هند
داری اسباب تنعم بر سر لب لباب
مجلست را ، زهره قوال و مگس رانت زحل
آبدارت ابر نیسان و خواصت آفتاب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرحبا ای شاهد ایام را عهد شباب
وی بهین تو باوه باغ دعای مستجاب
هوش مصنوعی: سلام و درود بر تو ای شاهد روزهای زندگی جوانی! تو بهترین و عالی‌ترین بهانه برای دعاهایی هستی که به سرعت مستجاب می‌شوند.
مرحبا ای اوج بخش در حضیض افتادگان
کز تو در بازوی عصفوراست شهبال عقاب
هوش مصنوعی: سلام بر تو ای کسی که بالا می‌بری آنهایی را که در پستی و زبونی هستند. زیرا از تو، نیرویی در بازوی پرنده‌ای کوچک مانند عصفور وجود دارد که به او قدرت پرواز مانند عقاب را می‌بخشد.
مرحبا ای نوشدار مزاج روزگار
کز تو در کام حسود است افعی غم را لعاب
هوش مصنوعی: سلام بر تو ای داروی خوش مزه زندگی، که از تو در دل حسود، زهر غم به شادی بدل می‌شود.
مرحبا ای کز لیاقت یافت تجدید نزول
آیت جاهت بدون نسخ چون ام الکتاب
هوش مصنوعی: سلام و درود بر تو که به خاطر شایستگیت، بار دیگر شاهد نازل شدن آیت عظمتت هستیم، بی‌آنکه از اصل و اساس آن کاسته شود، همچون مادر کتاب.
در حضور و غیبت از فیض تو عالم مستفید
مدح و ذم را من ندانم آفتابی آفتاب
هوش مصنوعی: در هر زمان و مکان، وجود تو سبب بهره‌مندی دنیا است. من نه در ستایش دارم و نه در نکوهش، زیرا تو خود همچون خورشیدی درخشان هستی.
آفتابت گفتم و مهر از شعف بی هوش گشت
از خوی گل عارضانت بردماغش ،زن گلاب
هوش مصنوعی: به آفتاب گفتم و دیدم که خورشید به خاطر شادی و سرخوشی از زیبایی چهره‌ات بی‌هوش شد. بویی مشابه گلاب را از چهره‌ات احساس کردم.
کی عروس بخت اعدای تو گردد حامله
کز سفیدی داشت در گهواره گیسویش خضاب
هوش مصنوعی: چه زمانی بخت تو مانند عروسی خواهد شد که در گهواره، موهایش به رنگی زیبا آراسته باشد و از آن سفیدتر، باردار شود؟
در محیط عصمتت گر شستشو باید شود
دامن آلوده عصیان مصلای ثواب
هوش مصنوعی: اگر در جایگاه پاکی‌ات نیاز به شستشو باشد، باید دامن آلوده به گناه را از ثواب دور کنی.
نغمه ای از ارغنون بزم احباب تو عیش
نشئه ای از کو کنار بخت اعدای تو خواب
هوش مصنوعی: آوایی از ساز در محفل دوستانت به گوش می‌رسد و شادی ناشی از آن حالتی سرمستی را ایجاد کرده است، در کنار بختت، خواب و آرامشی به سراغت آمده است.
منشأ فخر عقولی چون کمال مستدام
مظهر حسن قبولی چون دعای مستجاب
هوش مصنوعی: منبع افتخار انسان‌های دانا و کامل، همیشه نمایانگر زیبایی و محبت است، مانند دعایی که به یقین پذیرفته می‌شود.
معتبر در ذات تو دولت چو هستی در قدم
تعبیه در طبع تو همت چو مستی در شراب
هوش مصنوعی: وقتی که در وجود تو قدرت و جایگاه بالایی وجود دارد، این نشان دهنده این است که در خودت استعداد و قابلیت های زیادی نهفته است. مانند این که وقتی در شراب مست می‌شوی، روح و همت تو نیز به اوج می‌رسد.
بره ای از آهوان مرتع جاهت حمل
ترکه ای از سرخ بید روضه قهرت شهاب
هوش مصنوعی: در دشت زیبای تو، بره‌ای از گله‌ی آهوان در حال گشت و گذار است و بار سنگینی از شاخساره‌های درختان سرخ بید، یادآور خشم و عصبانیت تو، بر دوش دارد.
نام عدلت چون برم معمور گردد جان لفظ
وصف خشمت چون کنم گردد دل معنی خراب
هوش مصنوعی: وقتی که نام عدالت تو بر زبان می‌آید، روح و جانم سرشار از زندگی می‌شود؛ اما در برابر وصف خشم تو، دلم خراب و ویران می‌شود.
پرچم رمح تو درآشوب گاه معرکه
لیله القدری است در هنگامه روز حساب
هوش مصنوعی: پرچم تو در زمان درگیری‌ها و هیجان‌ها به مانند پرچم فخری است که در شب معراج و در روز حساب و جزا برافراشته می‌شود.
می کنند از گلشن خلقت عروسان بهشت
سنبل اندر جیب زلف و گل بدامان نقاب
هوش مصنوعی: در این دنیا، عروس‌هایی همچون بهشت را می‌سازند که در زلف‌هایشان سنبل و در دامن‌هایشان گل دارند.
خیمه جاهت کجا و تنگنای لامکان
در فضای قدر خود میکش طناب اندر طناب
هوش مصنوعی: جایگاه عظمت و جلال تو کجاست، در حالی که در محدودیت‌های ناشناخته و نامعلوم قرار داری. با تمام توان و تلاش خود، به ادامه کوشش بپرداز.
درد یاری کش بود نظم امور از عفو تو
معصیت را کفش دوزند از دوال اجتناب
هوش مصنوعی: درد و رنج یاری و محبت سبب نظم یافتن کارها می‌شود، و در نتیجه، با بخشش تو، گناهان شبیه به دوختن کفش از بین می‌روند و از آن پرهیز می‌شود.
نو عروسی دان دل اعدای جاهت کش بود
اشک زلف نیم تاب و مرگ چشم نیم خواب
هوش مصنوعی: دل دشمنان تو همچون عروسی نو است که با مشاهده زیبایی‌های تو به شدت تحت تاثیر قرار گرفته‌اند. اشک‌هایی که از زلف‌های تو می‌ریزد و نگاهی که به خواب نیمه‌ور می‌زند، باعث می‌شود که این دل‌ها همواره در حسرت و اندوه باشند.
رشته نورش دمی دیگر نماند بر زمین
بسکه دارد آفتاب از رشک رایت پیچ و تاب
هوش مصنوعی: نور او لحظه‌ای دیگر بر زمین نخواهد ماند؛ زیرا آفتاب به خاطر زیبایی و شکوهش دچار حسادت شده و تابش روشنایی او را به خود جلب کرده است.
ماهتاب از شوق پابوست دل خود میخورد
تا زبهر نقره خنگت آورد زرین رکاب
هوش مصنوعی: ماهتاب به خاطر عشقش به تو، دلش را می‌خورد تا برایت با زحمت و تلاش، زیبایی و ارزش بیاورد.
چون درآید همت مطلب شکافت درسؤال
تر زبانی چون تمنا خشک ماند در جواب
هوش مصنوعی: هنگامی که هدف و اراده‌ام به موضوعی برسد، در آن زمان سوالات بیشتری به وجود می‌آید. اما وقتی تمنا و درخواست وجود داشته باشد، پاسخ‌ها گنگ و ناکامل می‌مانند.
آسمان از زیر بامت گوید ای عالی مکان
جوهر کل زآستانت گوید ای عالی جناب
هوش مصنوعی: آسمان بالای سر تو می‌گوید ای جایگاه بلند، جوهر عّلم و حقیقت از دروازه‌ات ندا می‌دهد، ای بزرگوار.
طوف گاخت کان خیال آمد مرا حج قبول
سهورایت کان محال آمد مرا رای صواب
هوش مصنوعی: خود را درگیر خیالاتی کردم که به من الهام می‌کند اینطور به نظر می‌رسد که قبول شدن در مراسمی بزرگ و معنوی برایم ناممکن است.
گفته ام در گوشه زندان حرمان قطعه ای
در حضورت خوانم اما غائبم دان در خطاب
هوش مصنوعی: گفته‌ام که حتی در تنهایی زندان نیز، بخشی از شعرم را به عشق تو می‌خوانم، اما تو از من دوری و من نمی‌توانم مستقیم با تو صحبت کنم.
این منم محرومی اندوز از همای موکبت
پنجه محروم از عنان و دیده مهجور از رکاب
هوش مصنوعی: این من هستم که از خوشی‌ها و نعمت‌های تو بی‌بهره‌ام، مانند پرنده‌ای که از بال پروازش محروم مانده و چشم‌هایم از دیدن تو بی‌خبر هستند.
گرنه سیر آسمانها از نظام افتاده است
از چه رو بینم عطارد را جدا از آفتاب
هوش مصنوعی: اگر نظام آسمانی به هم ریخته باشد، چرا من عطارد را از آفتاب جدا می‌بینم؟
جوهر خود را عطارد خواندم و دیدم که خصم
زهر خندش بر لب از بار حسد ریزد لعاب
هوش مصنوعی: من جوهر خود را مانند عطارد (جیوه) نامیدم و متوجه شدم که دشمن با لبخندی زهرآلود، حسادتش را به رخ می‌کشد و از آن ریختن زهرش مانند لعاب می‌باشد.
ای حسودان گر عطارد نیستم پس کیستم
آسمان در زیر ران و در بغل دارم کتاب
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به حسادت و تناقض‌هایی که در نظر دیگران وجود دارد می‌پردازد. شاعر می‌گوید اگر من مثل عطارد (سیاره‌ای خوشبخت و شناخته شده) نیستم، پس چگونه هستم؟ او با افتخار بیان می‌کند که آسمان را زیر پا و در کنار خود کتابی دارد، که نشان‌دهنده دانش و مقام اوست. این به معنای آن است که ارزش او تنها به شرایط ظاهری‌اش نیست، بلکه به عمق اندیشه و علمش وابسته است.
صفه فرهنگم از ایوان فطرت تخت گاه
شاه بیت طبعم از دیوان فکرت انتخاب
هوش مصنوعی: در دنیای فرهنگی من، از جایی که طبیعت به عنوان پادشاهی نشسته است، بهترین و والاترین افکار و آثار را از مجموعه فکری‌ام برگزیده‌ام.
نغمه مستانه ام ترک فلک را مست کرد
هندو کلک مرا یارب که دادست این شراب
هوش مصنوعی: آوازی شاد و سرمست از من برخاسته و فضایی را که در آن هستم، تحت تأثیر قرار داده است. ای خدای بزرگ، چه نعمتی به من داده‌ای که از آن نوشیدنی سکرآور استفاده کنم!
هان مکش عرفی عنان مستانه مدح خود مسنج
ترکتازی ها مسلم ، لاف سنجی ها صواب
هوش مصنوعی: بیدار باش و نگذار که در حین مستی خود را ستایش کنی، چون تو در حال دویدن نیستی و فقط در حال لاف زدن هستی که این کار درست نیست.
زین نوای تلخ لب در چشمه کوثر بشوی
پس ادا کن قطعه ای کز وی تراود شهد ناب
هوش مصنوعی: از این صدای تلخ لب، خود را در چشمه کوثر شست‌وشو کن و سپس قطعه‌ای بگو که از آن، عسل ناب تراوش کند.
لا مکان سیر، آفتابا؛ عالم آرا نیزا
ایکه باغ گیتی از فیض تو گیرد آب و تاب
هوش مصنوعی: ای تابناک، در جایی سیر کن؛ زیرا که جهان زیبا و سرسبز، از نعمت تو بهره‌مند می‌شود و زنده می‌گردد.
اندر آن فرصت که از آرایش کون و مکان
از ره صورت معطل داشتی رای صواب
هوش مصنوعی: در زمانی که به زیبایی ظاهر و محیط مشغول بودی و در نتیجه نتوانستی به تصمیم درستی برسی.
جاهل و عالم شدند از بهر این سر فال گیر
این یک از کنز الجهالت و آن یک از علم الکتاب
هوش مصنوعی: نابخردان و دانشمندان به خاطر همین موضوع به سراغ فال و طالع‌بینی می‌روند. یکی از این دو گروه به جهل و نادانی و دیگری به دانش و علم آگاهی دارد.
دیده ور حکمت شناس و بی بصر دهری قیاس
نقش این بر لوح سنگ و طرح آن بر سطح آب
هوش مصنوعی: چشمی که به عمق حکمت آگاه باشد، قادر است تفاوت‌های ظاهری را درک کند، در حالی که کسی که از دید بصیرت محروم است، نمی‌تواند حتی تصویری ساده را بر روی سنگ یا آب تشخیص دهد.
من که حکم انداز علمم ناو کی بستم بزه
کز کمان نگشاده صید مدعا کردم کباب
هوش مصنوعی: من که با دانش و حكمت خود، معادله‌ای را حل نمی‌کنم، زیرا بدون اینکه تیر را پرتاب کنم، به هدفی دست یافتم که به دنبال آن بودم و آن را به نوعی به دست آوردم.
گفتم این نادان و دانا ذره و خفاش کیست
هم ز عرفی کشف سر آفتاب آمد صواب
هوش مصنوعی: در این بیت، گوینده درباره تفاوت نادانی و دانایی صحبت می‌کند و به این نکته اشاره دارد که برخی افراد مانند ذره یا خفاش تنها در دنیای محدود خودشان زندگی می‌کنند و درک درستی از واقعیت ندارند. اما کسانی که از علم و معرفت بهره‌مندند، می‌توانند حقیقت را روشن‌تر ببینند و به درک درستی از امور دست یابند. در اینجا، اشاره به عرفان نیز نشان‌دهنده این است که آن‌هایی که به درک عمیق‌تری از حقیقت رسیده‌اند، می‌توانند به روشنی از آفتاب یعنی نور دانش و آگاهی بهره‌مند شوند.
آفتاب این شیوه دارد اندرین حکمت بسی است
گو در آید در حجاب و باز نگشاید نقاب
هوش مصنوعی: خورشید همیشه همین طور است؛ در این عالم معرفت، چه بسیار حقایق وجود دارد که در ظاهر پنهان‌اند. گاهی این حقیقت‌ها در حجاب و پرده‌ای هستند و هرگز پوشش خود را برنمی‌دارند.
این مثل هم باعوام الناس کوته بین زدم
ورنه حسن آفتاب عالم آرا و حجاب؟
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که اگرچه برخی از مردم با دیدگاهی سطحی و محدود به قضاوت می‌پردازند، اما در واقع زیبایی و درخشش واقعی مثل خورشید است که هر کسی قادر به درک آن نیست. در حقیقت، آنچه که به نظر می‌رسد شاید فقط یک حجاب باشد که مانع از دیدن حقیقت و زیبایی واقعی می‌شود.
آن مهندس کش نظر دائم محیط عالم است
داند اینمعنی که شب هم در طلوع است آفتاب
هوش مصنوعی: این فرد فرزانه و توانمند، همیشه در حال بررسی و نظارت بر جهان است و می‌داند که صبح یعنی طلوع آفتاب، در واقع نشانه‌ای از آغاز تازه و روشنایی است، حتی در دل شب.
گر نگفتم نام ممدوح اندرین مدح ای حسود
جای آن دارد مزن خود را چو بخت خود بخواب
هوش مصنوعی: اگر در این مدح نام کسی را ذکر نکردم، ای حسود، جای ناراحتی ندارد؛ بهتر است خودت را به خواب بزنی مثل بختی که از دست رفته است.
جمله دانند و تو هم دانی که این فرخنده مدح
مختصر مصداق باشد وان نگنجد در کتاب
هوش مصنوعی: همه می‌دانند و تو نیز آگاهی که این تمجید کوتاه، مصداقی خاص است و در کتاب‌ها نمی‌گنجد.
ورتجاهل میکنم هم فاش میگویم که کیست
میر ابوالفتح آفتاب جهل سور و علم تاب
هوش مصنوعی: من تظاهر به نادانی می‌کنم، اما به وضوح می‌گویم که میرا بوالفتح، خورشید جهل و علم است.
دشمنان را کشتم و احباب را دادم حیات
این زمان رفتم بترتیب دعای مستجاب
هوش مصنوعی: من دشمنانم را از بین بردم و دوستانم را به زندگی باز گرداندم. در این زمان، به دعا و درخواست‌های خود به شکل منظمی پرداختم که مورد قبول واقع شد.
تا فنا مطلق رود در ترکتاز انقراض
تا بقا رونق برد از کارگاه انقلاب
هوش مصنوعی: تا زمانی که نابودی کامل (فنا مطلق) از حوزه فعالیت‌ها برود و به زوال و پایان زندگی (ترکتاز انقراض) دست یابد، تا اینکه وجود و حیات (بقا) رونق و شکوه خود را از کارگاه تغییر و تحولات (انقلاب) به دست آورد.
عمر اعدای تو شبگیر فنا را هم‌عنان
عهد اقبال تو توفیق بقا را هم‌رکاب
هوش مصنوعی: زندگی دشمنان تو در شب تار فنا همراهی می‌کند با زمانه‌ای که تو به خوشبختی دست یابی و موفقیت در بقا را در کنارت دارد.
عیش میران جاودان کاندر زرنگستان هند
داری اسباب تنعم بر سر لب لباب
هوش مصنوعی: زندگی لذت‌بخش و ابدی در هند است، جایی که نعمت‌ها و امکانات رفاه در دسترس است.
مجلست را ، زهره قوال و مگس رانت زحل
آبدارت ابر نیسان و خواصت آفتاب
هوش مصنوعی: در این مجلس، زهره می‌رقصد و مگس در پی نعمتی است که از زحل به دست می‌آید؛ زمانی که آسمان او را با ابرهای پربارش پوشانده و خاصیت‌های او مانند خورشید درخشنده است.