گنجور

شمارهٔ ۶۰ - پند و اندرز

شکست رنگ شباب و هنوز رعنایی
در آن دیار که زادی هنوز آنجایی
بحیرتم که چه دارو رهاندت زین درد
که عین جهلی و داری گمان که دانایی
خراب کرده جهلی و فارغ از دانش
عظیم دردی داری و بس شکیبایی
اگر در آینه بینی ز شرم زشتی خویش
بچاه ویل در افتی چو دیده بگشایی
زمانه بهر تو تابوت میدهد سامان
تو خود ز گوشه مسند فرو نمیآیی
هزار مغلطه داری در آستین پنهان
کلاه گوشه دانش بعرش اگر سایی
شکسته اندودواشان همین شکستگی است
تو تندرستی و بر مومیایی افزایی
مگو که جوهر الماسم و مصون از سنگ
که دهر سنگ بکف حاضر و تو مینایی
سپهر بیضه عنقا بود، کنون دریاب
که تو بدعوی هستی چه ژاژ میخایی
بتلخی غم اگر آشنا کنی کامت
گمان برم که به از بیغمان بیاسایی
سپیده موی شدی ای عروس طبع و هنوز
بطالع من بد روز فتنه میزایی
همه بهشت مجو قرب دوست هم چیزی است
قدم فراز ترک نه چو گرم سودایی
بکودکی شده مویت سپید و بیخردی
از آن ز بطن هوس در بهشت میزایی
مبصران همه تن چشم در حریم وصال
تو جمله دست و شکم پیش من و سلوایی
از آن حساب تو هر دم تفاوتی دارد
که قد سرو نبینی و سایه پیمایی
بزیر جامه نهان کرده ای برص لیکن
بچشم اهل بصارت برهنه میآیی
چگونه شاهد عصمت ز تو نپرهیزد
که در شکستن ناموس ناشکیبایی
چه عذرهای موجه نهی معاصی را
بچش لعاب دهانت که قند میخایی
تمام عرصه محشر مگس فرو گیرد
اگر چنین بقیامت شکر فروش آیی
سبک عنان شو و خود را بملک علم رسان
ازین چه سود که انگشت جهل میخایی
جنون ز سر بنه و دست عقل گیر و بیا
کزین بهانه مسلم نه ای که شیدایی
عصا بکف نه و تکبیر فتح خوان و برو
که نشنود ز تو همت که ناتوانایی
دو شیوه داری و در هر دو عرفی از توبه است
که ترهات فروشی و عمر فرسایی
سخن دراز شد افسانه تا بکی خوانم
اگر سخن شنوی بس همینکه خودرایی
گرت هواست که گویم چگونه میباشی
بگویمت بنگر واژگونه می‌آیی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شکست رنگ شباب و هنوز رعنایی
در آن دیار که زادی هنوز آنجایی
هوش مصنوعی: جوانی و زیبایی به پایان رسیده، اما هنوز آثار جذابیت و زیبایی در آن سرزمین وجود دارد که همچنان در آنجا زندگی می‌کند.
بحیرتم که چه دارو رهاندت زین درد
که عین جهلی و داری گمان که دانایی
هوش مصنوعی: من در حیرت هستم که چه چیزی می‌تواند تو را از این درد نجات دهد، در حالی که تو به وضوح نادانی و همچنان گمان می‌کنی که دانا هستی.
خراب کرده جهلی و فارغ از دانش
عظیم دردی داری و بس شکیبایی
هوش مصنوعی: تو با نادانی خود، زندگی‌ات را به هم ریخته و از دانش بالایی بی‌بهره‌ای. تنها دردی که داری، صبر کردن است و بس.
اگر در آینه بینی ز شرم زشتی خویش
بچاه ویل در افتی چو دیده بگشایی
هوش مصنوعی: اگر در آینه به صورت خود نگاه کنی و از زشت‌رویی‌ات خجالت بکشی، به شدت دچار ناراحتی خواهی شد و به عمق ناامیدی خواهی افتاد، وقتی که چشمانت را باز کنی.
زمانه بهر تو تابوت میدهد سامان
تو خود ز گوشه مسند فرو نمیآیی
هوش مصنوعی: دنیا برای تو ترتیب و تدارک مرگ را فراهم می‌کند، اما تو خودت از مقام و جایگاهت پایین نمی‌آیی.
هزار مغلطه داری در آستین پنهان
کلاه گوشه دانش بعرش اگر سایی
هوش مصنوعی: تو در دل خود هزاران فریب و نیرنگ داری و در گوشه‌ای از علم و دانش خود، اگر برابری با حقیقت را نشان دهی، سایه‌ای از آن را به نمایش می‌گذاری.
شکسته اندودواشان همین شکستگی است
تو تندرستی و بر مومیایی افزایی
هوش مصنوعی: شکستگی‌های دیگران همچنان وجود دارد، ولی تو سالمی و بر زندگی‌ات می‌افزایی.
مگو که جوهر الماسم و مصون از سنگ
که دهر سنگ بکف حاضر و تو مینایی
هوش مصنوعی: نگو که تو مانند شیشه‌ای هستی که از سنگ در امان است، زیرا زمانه سنگ را در دست دارد و تو تنها نیکو و زیبا هستی.
سپهر بیضه عنقا بود، کنون دریاب
که تو بدعوی هستی چه ژاژ میخایی
هوش مصنوعی: آسمان به شکل تخم مرغی شبیه به پرنده‌ای افسانه‌ای است، حالا متوجه شو که تو در ادعاهای خود چه قدر بیهوده و بی‌پایه حرف می‌زنی.
بتلخی غم اگر آشنا کنی کامت
گمان برم که به از بیغمان بیاسایی
هوش مصنوعی: اگر چشیدن تلخی غم را برای کسی آشنا کنی، ممکن است فکر کنم که از آرامش بدون غم بهتر است.
سپیده موی شدی ای عروس طبع و هنوز
بطالع من بد روز فتنه میزایی
هوش مصنوعی: ای عروس زیبا که موهایت سپید شده، هنوز در زندگی من، روزهای سخت و پرهیاهو فرا نمی‌رسند.
همه بهشت مجو قرب دوست هم چیزی است
قدم فراز ترک نه چو گرم سودایی
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر می‌گوید که همه‌ی خوشی‌ها و زیبایی‌ها در دنیا چیزی جز نزدیکی به دوست (خدا) نیستند. او به ما توصیه می‌کند که به دنبال لذت‌های دنیوی نباشیم و از چیزهایی که ما را از دوست دور می‌کنند، فاصله بگیریم. اگر کسی شور و شوقی برای دستیابی به هدف‌های عالی دارد، باید از وسوسه‌های دنیوی دوری کند و به جستجوی معانی بالاتر بپردازد.
بکودکی شده مویت سپید و بیخردی
از آن ز بطن هوس در بهشت میزایی
هوش مصنوعی: در کودکی موهایت سفید شده و نادانی تو ناشی از هوس‌هایی است که در بهشت به آن دچار شده‌ای.
مبصران همه تن چشم در حریم وصال
تو جمله دست و شکم پیش من و سلوایی
هوش مصنوعی: نگران و مراقب همه هستند که به وصال تو برسند، اما من تنها به خواسته‌ها و نیازهای خود توجه دارم.
از آن حساب تو هر دم تفاوتی دارد
که قد سرو نبینی و سایه پیمایی
هوش مصنوعی: به خاطر آن حساب که هر لحظه تغییری می‌کند، ممکن است قد بلندی همچون سرو را نبینی و سایه‌اش را نیز احساس نکنی.
بزیر جامه نهان کرده ای برص لیکن
بچشم اهل بصارت برهنه میآیی
هوش مصنوعی: تو بر اثر خیال و آرزوهایت مشکلات و عیوب خود را پنهان کرده‌ای، اما انسان‌های دانا و بصیر می‌توانند حقیقت تو را ببینند و متوجه عیب‌هایت شوند.
چگونه شاهد عصمت ز تو نپرهیزد
که در شکستن ناموس ناشکیبایی
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که کسی که مقام پاکی و عصمت تو را می‌بیند، از تو دوری کند در حالی که تو در نقض قوانین و اصول صبر و بردباری قرار داری؟
چه عذرهای موجه نهی معاصی را
بچش لعاب دهانت که قند میخایی
هوش مصنوعی: چه بهانه‌های معقولی می‌توان برای پرهیز از گناه آورد، اما وقتی طعم شیرین لب‌های تو را بچشم، همه آن عذرها فراموش می‌شود.
تمام عرصه محشر مگس فرو گیرد
اگر چنین بقیامت شکر فروش آیی
هوش مصنوعی: اگر در روز قیامت، شکر فروش به قدری با ارزش و مهم باشد که تمام عرصه محشر تحت تأثیر او قرار گیرد، نشان از عظمت و اهمیت کار اوست. در این صورت، حتی مگس‌ها هم در آنجا به حضور او خواهند آمد.
سبک عنان شو و خود را بملک علم رسان
ازین چه سود که انگشت جهل میخایی
هوش مصنوعی: به خودت سروسامان بده و تلاش کن تا به مقام دانش و علم برسی. چه فایده‌ای دارد که فقط به نادانی خود ادامه بدهی؟
جنون ز سر بنه و دست عقل گیر و بیا
کزین بهانه مسلم نه ای که شیدایی
هوش مصنوعی: عقل را به کار بگیر و از جنون و دیوانگی فاصله بگیر، زیرا این بهانه‌ها تو را از حقیقت دور می‌کند و نشانه‌ای از شیدایی و سرگردانی است.
عصا بکف نه و تکبیر فتح خوان و برو
که نشنود ز تو همت که ناتوانایی
هوش مصنوعی: عصا را در دست بگیر و با صدای بلند ذکر پیروزی را بگو و به جلو برو، زیرا او (آن دیگری) نمی‌تواند همت و توانایی تو را بشنود.
دو شیوه داری و در هر دو عرفی از توبه است
که ترهات فروشی و عمر فرسایی
هوش مصنوعی: تو دو رویکرد در زندگی داری؛ یکی اینکه توبه کنی و از کارهای نادرستت برگردی و دیگری اینکه به بیهوده‌گویی و تلف کردن عمر مشغول باشی.
سخن دراز شد افسانه تا بکی خوانم
اگر سخن شنوی بس همینکه خودرایی
هوش مصنوعی: صحبت طولانی شد و داستان ادامه پیدا کرد، اما تا کی باید آن را بخوانم؟ اگر تو به سخن گوش می‌دهی، همین که خودت را روی خودت معرفی کنی کافی است.
گرت هواست که گویم چگونه میباشی
بگویمت بنگر واژگونه می‌آیی
هوش مصنوعی: اگر دوست داری بدانی که چطور هستی، به تو می‌گویم که به خودت نگاه کن؛ می‌بینی که چطور نسبت به خودت و دنیا احساس می‌کنی.