شمارهٔ ۵۲ - ذکر مفاخر خان خانان
بیا که با دلم آن میکند پریشانی
که غمزه تو نکردست با مسلمانی
زدیده رفتی و مردم همان نفس ، فریاد
که بی تو مردم وآنگه چنین بآسانی
کسی که تشنه لب ناز توست میداند
که موج آب حیات است چین پیشانی
نهشت غمزه اسلام دشمنت که دو روز
محبت تو کنم جمع با مسلمانی
ترحمی نکند حسن بر دلم ، گوئی
که در زمانه یوسف نبود زندانی
که گفت مطلع دیگر چنین نیاری گفت
که تازه سازد از این مطلعآفرین خوانی
شمارهٔ ۵۱ - عزت نفس: گر مرد همتی ز مروت نشان مخواهشمارهٔ ۵۳ - تجدید مطلع: زهی وفای تو همسایه پشیمانی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا که با دلم آن میکند پریشانی
که غمزه تو نکردست با مسلمانی
هوش مصنوعی: بیا که حال دلم را به هم میریزد، حالتی که حتی چشمواره تو نتوانسته با کسی که مؤمن است، ایجاد کند.
زدیده رفتی و مردم همان نفس ، فریاد
که بی تو مردم وآنگه چنین بآسانی
هوش مصنوعی: تو با چشمانت رفتی و من در همان لحظه جان دادم، فریاد میزنم که بی تو من جان دادم و اینچنین به سادگی است.
کسی که تشنه لب ناز توست میداند
که موج آب حیات است چین پیشانی
هوش مصنوعی: آن کسی که به عشق و زیبایی تو دل بسته است، به خوبی میداند که وجود تو، مانند موجی از آب حیات، زندگیبخش و پرشور است.
نهشت غمزه اسلام دشمنت که دو روز
محبت تو کنم جمع با مسلمانی
هوش مصنوعی: غمزه و ناز تو، ای کسانی که دشمنی میورزید، باعث میشود دو روز به عشق تو با ایمان و مسلمانی زندگی کنم.
ترحمی نکند حسن بر دلم ، گوئی
که در زمانه یوسف نبود زندانی
هوش مصنوعی: حسن بر دلم ترحم نمیکند، انگار در زمان یوسف، هیچ زندانی وجود نداشت.
که گفت مطلع دیگر چنین نیاری گفت
که تازه سازد از این مطلعآفرین خوانی
هوش مصنوعی: کسی گفت که برای آغاز دوبارهی کار، کلامی تازه و دلنشینی بیان کن که موجب شادابی و نو شدن شود.