گنجور

شمارهٔ ۴۸ - تجدید مطلع

ز فیض گلشن روی تو چون شود آگاه
که سوزد آتش حسن تو بال مرغ نگاه
چه سود از اینکه ز شوق لبت شدم همه جان
چنین که آتش سودای دل بود جانکاه
بروی رحم به آنگونه بسته ای در دل
که شوق کشتن من در دلت ندارد راه
چو گیری آینه در کف ز شوق عارض خویش
ازآن کرشمه نرگس وز آن فریب نگاه
شود مثال در آئینه مضطرب ز انسان
کز اضطراب دل آب، عکس عارض ماه
بیاد روی تو چون آه جان گداز کشم
بصورت تو سزد گر برآید آتش آه
زنی بتیغم و فریاد از شریعت عشق
که آرمیدن کفر است و اضطراب گناه
چنان زلطف تو نظارگی هجوم آورد
که عارض تو نه بینم ز ازدحام نگاه
نداری آینه را پیش رو بچندین شوق
اگر زچاشنی حیرتم شوی آگاه
زهی بخنده گشودی زکار بسته گره
زهی بعشوه ربودی ز فرق فتنه کلاه
ز فیض مژده لطف تو کام جان شیرین
بعهد وعده وصل تو عمر غم کوتاه
عنان عشوه نگاه تراست دستآویز
بساط فتنه سمند تراست جولانگاه
دل زمانه هراسان زچشم ظالم تو
چنانکه فتنه زآسیب عدل شاهنشاه
شها منم که بلا را بجز قضای دلم
بگاه عرض سپه نیست عرضگاه سپاه
باین غرض که شود حسرتم فزون دایم
زمانه یوسف عیشم نماید از ته چاه
زهی امید طواف تو رهنمای مراد
زهی سجود جناب تو آبروی جباه
شدم هلاک زحرمان خوش آنزمان که شوم
بخاکبوسی کوی تو چون سپهر دوتاه
چنان نیاز فشانی کنم که عشق برد
خمیر مایه عجز از غبار آن درگاه
زهی محبت آل تو پایمرد ورع
رهی حمایت لطف تو دستگیر گناه
ز روی لطف بفریاد رس مرا چو بحشر
بپایت افتم و گویم که «حسبه لله»
منم غلام تو عرفی مهل مرا که سزد
به حال من بگشایی لب شفاعت خواه

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز فیض گلشن روی تو چون شود آگاه
که سوزد آتش حسن تو بال مرغ نگاه
هوش مصنوعی: از برکات و زیبایی‌های چهره تو، چگونه کسی خبر دارد که آتش جذبه و زیبایی تو، بال پرنده نگاه را می‌سوزاند.
چه سود از اینکه ز شوق لبت شدم همه جان
چنین که آتش سودای دل بود جانکاه
هوش مصنوعی: چه فایده دارد که به خاطر عشق و زیبایی لبت به این حد عاشق شوم، وقتی که دل خودم در آتش آرزوها و عشق می‌سوزد؟
بروی رحم به آنگونه بسته ای در دل
که شوق کشتن من در دلت ندارد راه
هوش مصنوعی: تو با مهربانی و محبت به من رفتار کرده‌ای که دیگر در دل تو هیچ اشتیاقی برای آسیب رساندن به من وجود ندارد.
چو گیری آینه در کف ز شوق عارض خویش
ازآن کرشمه نرگس وز آن فریب نگاه
هوش مصنوعی: وقتی آینه را در دست می‌گیری و به شوق چهره‌ات به آن نگاه می‌کنی، همچون زیبایی‌های نرگس و جذابیت نگاه، به خودت خیره می‌شوی.
شود مثال در آئینه مضطرب ز انسان
کز اضطراب دل آب، عکس عارض ماه
هوش مصنوعی: انسانی که دلش پر از اضطراب و نگرانی است، مانند آبی درون آئینه‌ای لرزان می‌شود که تصویر چهره‌اش، همچون انعکاس ماه، به‌طور ناپایدار و متزلزل دیده می‌شود.
بیاد روی تو چون آه جان گداز کشم
بصورت تو سزد گر برآید آتش آه
هوش مصنوعی: به یاد چهره‌ات، آهی جان‌سوز می‌کشم. اگر این آه بر اثر عشق به تو شعله‌ور شود، حق دارد که به صورت تو بزند.
زنی بتیغم و فریاد از شریعت عشق
که آرمیدن کفر است و اضطراب گناه
هوش مصنوعی: من دچار عذابم و فریاد می‌زنم از دست قانون عشق؛ زیرا سکون در آن، کفر به حساب می‌آید و دلشوره ناشی از گناه.
چنان زلطف تو نظارگی هجوم آورد
که عارض تو نه بینم ز ازدحام نگاه
هوش مصنوعی: به قدری به زیبایی و مهربانی تو خیره شدم که دیگر نتوانستم چهره‌ات را از میان آن همه نگاه ببینم.
نداری آینه را پیش رو بچندین شوق
اگر زچاشنی حیرتم شوی آگاه
هوش مصنوعی: اگر آینه‌ای در برابر خود نداری، با این حال اگر بخواهی در شوق عمیق خود غرق شوی، از حیرتم آگاه می‌شوی.
زهی بخنده گشودی زکار بسته گره
زهی بعشوه ربودی ز فرق فتنه کلاه
هوش مصنوعی: خوشا به حال تو که با لبخندت کارهای سخت را آسان می‌کنی و با زیبایی و دلربایی‌ات از مشکلات و فتنه‌ها می‌گذرانی.
ز فیض مژده لطف تو کام جان شیرین
بعهد وعده وصل تو عمر غم کوتاه
هوش مصنوعی: از نعمت خبر خوش محبت تو، زندگی‌ام شاد و پر از سرور است. با امید به وصالی که وعده‌اش را دادی، دوران غم و اندوه من به سرعت پایین آمده و کوتاه شده است.
عنان عشوه نگاه تراست دستآویز
بساط فتنه سمند تراست جولانگاه
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که جذابیت و زیبایی نگاه تو قدرتی دارد که می‌تواند موجب ایجاد فتنه و آشوب شود. در واقع، نگاه تو مانند اسبی است که به راحتی در میدانی بزرگ و پر جنب و جوش می‌تازد و همه‌ جا را به خود مشغول می‌کند.
دل زمانه هراسان زچشم ظالم تو
چنانکه فتنه زآسیب عدل شاهنشاه
هوش مصنوعی: دل زمانه از نگاه ظلم‌آمیز تو ترسناک است، همان‌طور که بی‌عدالتی شاهنشاه می‌تواند فتنه و آشوب به وجود بیاورد.
شها منم که بلا را بجز قضای دلم
بگاه عرض سپه نیست عرضگاه سپاه
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که برای مشکلات و سختی‌ها جز خواست خودم، جایی وجود ندارد که مانند میدان جنگ باشد.
باین غرض که شود حسرتم فزون دایم
زمانه یوسف عیشم نماید از ته چاه
هوش مصنوعی: من در حالی که آرزوهایم بیشتر می‌شود، دائما روزگار مانند یوسف به من لذت می‌بخشد، ولی این لذت از عمق چاه به دست آمده است.
زهی امید طواف تو رهنمای مراد
زهی سجود جناب تو آبروی جباه
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که برای رسیدن به آرزهایش به دور تو می‌گردد و خوشا به حال کسی که در برابر مقام تو سجده می‌کند. این افراد به حقیقت در نزد تو، ارزش و اعتبار پیدا می‌کنند.
شدم هلاک زحرمان خوش آنزمان که شوم
بخاکبوسی کوی تو چون سپهر دوتاه
هوش مصنوعی: من به خاطر غم و اندوهی که دارم به جایی رسیده‌ام که حاضرم جانم را فدای سر خاک و دیار تو کنم، مانند دوتا سپهر که به هم می‌پیوندند.
چنان نیاز فشانی کنم که عشق برد
خمیر مایه عجز از غبار آن درگاه
هوش مصنوعی: من چنان با شدت و اشتیاق درخواست می‌کنم که عشق باعث شود حتی ذره‌ای از ناتوانی و ضعف من در برابر آن درگاه محو شود.
زهی محبت آل تو پایمرد ورع
رهی حمایت لطف تو دستگیر گناه
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که محبت اهل بیت را در دل دارد. او در سختی‌ها به پایمردی می‌ایستد و در مسیر زندگی، لطف و حمایت شما او را از گناهان نجات می‌دهد.
ز روی لطف بفریاد رس مرا چو بحشر
بپایت افتم و گویم که «حسبه لله»
هوش مصنوعی: از روی لطف خودت کمکم کن، وقتی در روز قیامت به پای تو بیفتم و بگویم که همه چیز برای خداست.
منم غلام تو عرفی مهل مرا که سزد
به حال من بگشایی لب شفاعت خواه
هوش مصنوعی: من بنده تو هستم، ای عرفی؛ لطفاً فرصتی به من بده تا شاید لایق شفاعت تو شوم و در پی آن، حال و روزم بهتر شود.