گنجور

شمارهٔ ۴۵ - در نعت حضرت رسول (ص)

صبحدم چون در دمد دل صور شیون زای من
آسمان صحن قیامت گردد از غوغای من
گوش اهل آسمان و حلقه ماتم یکی است
شیونم تا برکشد آهنک هایا های من
مصر ویران کرد و رو در وادی ایمن نهاد
رود نیل شوق یعنی گریه موسای من
زان دل شوریده را بر تارک خود می نهم
کاشیان مرغ مجنون شد دل شیدای من
ز آن ملایک چون مگس جوشندم از هر سو که هست
چشمه لذت گشا هر موی غم پالای من
کام جان را تازه کردی ای غم لذت سرشت
نی غلط گفتم چه غم ای من وای سلوای من
در خمار انتظارم ز آنکه ایزد دور داشت
باده کام دو کون از جام استغنای من
آسمان در یوزه کرد و آفتابش کرد نام
لعلی از آویزه گوش شب یلدای من
نیلگون گردید دوش آفتاب از تکیه ام
بسکه هر مو گشته کوهستانی از غمهای من
منت بازیچه عیسی مکش بهر حیات
ارزش مردن بپرس از نفس مرگ آرای من
خورده هر دم صد شکست از فوج قدس آشوب حسن
شوق بیهنگام یار مست بی پروای من
منکه مستی کردن از خون جگر آموختم
ننگ هوشم باد گر جز خون بود صهبای من
شاهد عصمت تلاش صحبتم را کی سزد
خون حیض دختر رز نوشد از لبهای من
منکه از دل تا دماغم چیده خمهای شراب
کی شود مخمور و کی خالی شود مینای من
مریم من فیض جبریل از مزاج خود گرفت
مریمی را برد بالا ذهن عیسی زای من
آن بهشت معنیم کز بعد معزولی هنوز
خدمت طوبی بود ننگ چمن پیرای من
مرحبا ای باده کیفیت روح القدس
کامدی چون عشق و در رفتی ز سر تاپای من
من قیامت زار عشقم دیده کو تا بنگرد
صد بهشت و دوزخ از هر گوشه صحرای من
نفخ صور آمد بجای لحن داودی هنوز
رقص معنی می کند طبع سهی بالای من
من مطیع ملک استغنا ولی رانند حکم
دودمانهای هوس در ملک استغنای من
دامنم تر کرده طوفانی که در معنی یکیست
موجه دریا و موج حله خارای من
نور و ظلمت رابود یک مایه در تابندگی
آن ز روی آفتاب و این یک از سیمای من
بسکه در معنی بطفلی باز می گردم ، ملک
در حساب دی شمارد غفلت فردای من
آیت لاتقنطوا من رحمه الله شد گره
بر زبان جبرئیل از شرم عصیانهای من
معنی پنهان من آرایش بیت الله است
گو شبیه دیر باشد صورت پیدای من
لوح دل نقش صمد دارد چه غم کاستاد چین
بافت تمثال صنم بر شقه دیبای من
بال طاووس از گلاب و عود رضوان پرورد
تا بسازد مروحه در موسم گرمای من
اصل من از دودمان نوع انسانی مجوی
حور غم رضوان درد است آدم و حوای من
جوهر اول که فرزندم ز بیباکی نوشت
آن زمان سنجد عیار گوهر یکتای من
کز جهان در یثرب آرم روی در گوش آیدش
مرحبا یا امتی از مرقد مولای من
گر گزیند سرمه جز خاک درش مژگان چو باز
چنگل اندازد بزاغ دیده بینای من
شقه دیبای جاهش گفت محسود که ام
آسمان گفتا طراز خانه خضرای من
موجه دریای طبعش بانگ کوثر کردو گفت
تشنه منشین ای فدای زاده دریای من
در دم اندیشه قدر تو بشکافد ز هم
حله های علم بر دوش دل دانای من
تا تو گشتی غایب چشم از ره نسبت گرفت
مردمک حکم سبل در دیده بینای من
سایه من همچو من در ملک هستی امتت
سایه تو در عدم پیغمبر همتای من
آسمان وحدتم بر عالم فطرت محیط
توامیت بر نتابد پیکر جوزای من
دودمان عشق را از من گرامی تر نزاد
جوهر من کرد روشن گوهر آبای من
نازش سعدی بمشت خاک شیراز از چه بود
گر نبود آگه که گردد مولد و مأوای من
این کباب آتش جان و شراب درد دل
کش سخن نامست تا کی ریزد از لبهای من
من پریشان گوی و سهواندیش و سودا هرزه دوست
من به سودا مانم و ماند به من سودای من

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبحدم چون در دمد دل صور شیون زای من
آسمان صحن قیامت گردد از غوغای من
هوش مصنوعی: صبح که می‌شود و روشنی روز می‌افتد، دل من پر از ناله و زاری می‌شود. آسمان به خاطر شلوغی و هیاهوی من مانند صحنه قیامت می‌شود.
گوش اهل آسمان و حلقه ماتم یکی است
شیونم تا برکشد آهنک هایا های من
هوش مصنوعی: گوش کسانی که در آسمان هستند و حس غم و اندوه، یکسان است. ناله و فریاد من تا زمانی که تو را صدا کنم، به گوش می‌رسد و دل‌ها را به درد می‌آورد.
مصر ویران کرد و رو در وادی ایمن نهاد
رود نیل شوق یعنی گریه موسای من
هوش مصنوعی: رود نیل، سرزمین مصر را ویران کرد و در دل سرزمین امن قرار گرفت. این یادآور گریه‌های موسی، پیامبر من است.
زان دل شوریده را بر تارک خود می نهم
کاشیان مرغ مجنون شد دل شیدای من
هوش مصنوعی: من دل پرآشوب خود را مانند یک کاشی زیبا بر سر می‌گذارم؛ زیرا دل سرگشته‌ام همانند پرنده‌ای مجنون شده است.
ز آن ملایک چون مگس جوشندم از هر سو که هست
چشمه لذت گشا هر موی غم پالای من
هوش مصنوعی: من مانند مگسی به هر سو پرواز می‌کنم، چون ملایکه که بهشتی هستند. هر جا که خوشی و لذت وجود داشته باشد، به سمت آن می‌روم؛ به همین دلیل، هر رشته موی من را که به غم آلوده است، پاک می‌کنم.
کام جان را تازه کردی ای غم لذت سرشت
نی غلط گفتم چه غم ای من وای سلوای من
هوش مصنوعی: ای غم، تو باعث شده‌ای که جانم تازگی بگیرد و لذت واقعی زندگی را احساس کنم. شاید اشتباه می‌کنم که تو را غم می‌نامم، زیرا زندگی من به واسطه تو رنگ و بویی تازه یافته است. وای بر من! تو همان شادی شورانگیز من هستی.
در خمار انتظارم ز آنکه ایزد دور داشت
باده کام دو کون از جام استغنای من
هوش مصنوعی: در حالت بی‌تابی و شوق به سر می‌برم، زیرا خداوند شراب خوشی را از من دور نگه داشته است. خواسته‌های من از دو جهان تنها در لیوان بی‌نیازی من پیدا می‌شود.
آسمان در یوزه کرد و آفتابش کرد نام
لعلی از آویزه گوش شب یلدای من
هوش مصنوعی: آسمان با دقت و زیبایی خود را آراسته و خورشید را مانند یک جواهر درخشان توصیف کرده است. این زیبایی به یادگار و یادآور شب یلدا و آویزه‌ای دلنشین به گوش من تبدیل شده است.
نیلگون گردید دوش آفتاب از تکیه ام
بسکه هر مو گشته کوهستانی از غمهای من
هوش مصنوعی: دیشب آفتاب به خاطر غم‌های من رنگ آبی به خود گرفت، چرا که هر رشته مویم به اندازه کوه‌ها سنگین و پر از درد است.
منت بازیچه عیسی مکش بهر حیات
ارزش مردن بپرس از نفس مرگ آرای من
هوش مصنوعی: به خاطر موفقیت‌های عیسی (ع) به خود نبال و از او طلب کمک نکن، چرا که ارزش زندگی را از نفس مرگ باید بیاموزی و آن را درک کنی.
خورده هر دم صد شکست از فوج قدس آشوب حسن
شوق بیهنگام یار مست بی پروای من
هوش مصنوعی: هر لحظه از طرف گروهی قدسی، به خاطر عشق و آشوبی که محبوب من به وجود می‌آورد، آسیب‌هایی را متحمل می‌شوم. یار من در حالت مستی، بی‌پروا و بی‌خیال است.
منکه مستی کردن از خون جگر آموختم
ننگ هوشم باد گر جز خون بود صهبای من
هوش مصنوعی: من از عمق درد و رنجی که کشیده‌ام، هنر مستی را آموخته‌ام. اگر خمار و مستی من تنها از خون باشد، پس شرم بر عقل و هوش من باد!
شاهد عصمت تلاش صحبتم را کی سزد
خون حیض دختر رز نوشد از لبهای من
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی از تضاد سخن می‌گوید. در اینجا شاعر به زیبایی و پاکی اشاره می‌کند و می‌پرسد که آیا مناسب است که چنین زیبایی بی‌عیب و نقصی، از لب‌های او، صدای ناپاکی را بشنود. به عبارتی، او به چالش بین پاکی و ناپاکی در کلام و کردار اشاره می‌کند و این سوال را مطرح می‌کند که آیا لایق است که زیبایی واقعی تحت تاثیر ناامیدی‌ها و غم‌انگیزی‌ها قرار بگیرد.
منکه از دل تا دماغم چیده خمهای شراب
کی شود مخمور و کی خالی شود مینای من
هوش مصنوعی: شخصی می‌گوید که از دل تا مغزش پر از شراب و شادی است و او در انتظار است که چه زمانی این احساس مستی به او دست می‌دهد و چه زمانی این حالت از او برطرف می‌شود.
مریم من فیض جبریل از مزاج خود گرفت
مریمی را برد بالا ذهن عیسی زای من
هوش مصنوعی: مریم من از روح القدس، موهبت و صفا را از ویژگی‌های خود گرفته است. او مریم را به وادی‌های بالا برد که ذهن پسر عیسی از او شکل گرفته است.
آن بهشت معنیم کز بعد معزولی هنوز
خدمت طوبی بود ننگ چمن پیرای من
هوش مصنوعی: بهشت واقعی من که با فاصله‌ای از جدایی به دست آمده، همچنان درخت طوبی‌اش به من خدمت می‌کند، ولی زشت و ننگین بودن باغ و زیبایم را در حال حاضر حس می‌کنم.
مرحبا ای باده کیفیت روح القدس
کامدی چون عشق و در رفتی ز سر تاپای من
هوش مصنوعی: سلام بر تو ای باده، با صفای روح الهی که چون عشق به قلب من آمدی و سپس از وجودم رفتی.
من قیامت زار عشقم دیده کو تا بنگرد
صد بهشت و دوزخ از هر گوشه صحرای من
هوش مصنوعی: من به شدت در عشق خود ناراحت و غمگین هستم، اما کسی نیست که ببیند چه زیبایی‌ها و عذاب‌هایی در زندگی‌ام هست و چطور همه‌چیز به هم مربوط است.
نفخ صور آمد بجای لحن داودی هنوز
رقص معنی می کند طبع سهی بالای من
هوش مصنوعی: صدای شیپور قیامت به گوش می‌رسد و جای لحن داوود آمده است. اما هنوز هم روح من با لطافت و ظرافت می‌رقصد و نشاط دارد.
من مطیع ملک استغنا ولی رانند حکم
دودمانهای هوس در ملک استغنای من
هوش مصنوعی: من تبعیت می‌کنم از فرمانروای ثروت و بی‌نیازی، اما در عین حال، سرنوشت من تحت تأثیر خواسته‌ها و هوس‌های خانواده‌های مختلف است که در این ملک بی‌نیازی زندگی می‌کنند.
دامنم تر کرده طوفانی که در معنی یکیست
موجه دریا و موج حله خارای من
هوش مصنوعی: طوفانی که ناگهان به وجود آمده، دامن من را خیس کرده است و این طوفان نماد یک واقعیت عمیق است که دریا و موج را به یکدیگر چون حلقه‌ای به هم متصل کرده و حالتی خاص ایجاد کرده است.
نور و ظلمت رابود یک مایه در تابندگی
آن ز روی آفتاب و این یک از سیمای من
هوش مصنوعی: نور و تاریکی برای تابیدن به یکدیگر وابسته‌اند؛ نور از آفتاب می‌تابد و تاریکی نیز از چهره من نشأت می‌گیرد.
بسکه در معنی بطفلی باز می گردم ، ملک
در حساب دی شمارد غفلت فردای من
هوش مصنوعی: اینکه من به یادگیری و غفلت از فرداهای زندگی‌ام پرداخته‌ام، باعث می‌شود که در سرنوشت و سرنوشت‌سازی‌ام به تکرار بیفتم.
آیت لاتقنطوا من رحمه الله شد گره
بر زبان جبرئیل از شرم عصیانهای من
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که جبرئیل، فرشته وحی، به خاطر نافرمانی‌های من شرمنده شده و نمی‌تواند آیه‌ای از رحمت خداوند را برای من بخواند. این جمله به نوعی بیانگر ناامیدی و احساس گناه شاعر است که از رحمت خداوند خود را دور می‌داند.
معنی پنهان من آرایش بیت الله است
گو شبیه دیر باشد صورت پیدای من
هوش مصنوعی: معنی عمیق من همانند زینت خانه خداست، حتی اگر ظاهر من شبیه به معبد باشد.
لوح دل نقش صمد دارد چه غم کاستاد چین
بافت تمثال صنم بر شقه دیبای من
هوش مصنوعی: دل من همچون لوحی است که تصویر خداوند بر آن حک شده، پس چرا باید نگران باشم؟ در حالی که چین و تزیینات زیبایی، تصویر معشوق را بر پارچه‌ای گرانبها نقش می‌زنند.
بال طاووس از گلاب و عود رضوان پرورد
تا بسازد مروحه در موسم گرمای من
هوش مصنوعی: طاووس‌ی زیبا با بال‌هایی ساخته شده از گل‌های خوشبو و عود بهشت، خود را برای به نمایش گذاشتن در روزهای گرم آماده کرده است.
اصل من از دودمان نوع انسانی مجوی
حور غم رضوان درد است آدم و حوای من
هوش مصنوعی: آرزو نکن که من از نسل فرشتگان یا زیبایی‌های بهشت هستم، زیرا رنج و دردی که از وجود آدم و حوا به ارث برده‌ام، بخشی از وجود من است.
جوهر اول که فرزندم ز بیباکی نوشت
آن زمان سنجد عیار گوهر یکتای من
هوش مصنوعی: اولین موردی که فرزندم به خاطر شجاعتش نوشت، در آن زمان نشان‌دهنده ارزش و کیفیت خاص من است.
کز جهان در یثرب آرم روی در گوش آیدش
مرحبا یا امتی از مرقد مولای من
هوش مصنوعی: از دنیای خارج به یثرب می‌روم و در آن‌جا بر روی خود می‌گذارم، و در گوشم صدای خوشی می‌رسد که می‌گوید: «سلام بر تو، ای امت، از جانب مولا و پیشوای من».
گر گزیند سرمه جز خاک درش مژگان چو باز
چنگل اندازد بزاغ دیده بینای من
هوش مصنوعی: اگر مژگان من سرمه‌ای جز خاک درت را انتخاب کند، مانند باز که چنگش را می‌افکند، چشم بینای من نیز به تو می‌نگرد.
شقه دیبای جاهش گفت محسود که ام
آسمان گفتا طراز خانه خضرای من
هوش مصنوعی: دوست داشتنی و زیبا، با آن لباس‌های پرزرق و برقش، به درختان سرسبز و آسمان آبی اشاره کرده و می‌گوید که زیبایی من تحت تأثیر آسمان و زمین قرار ندارد.
موجه دریای طبعش بانگ کوثر کردو گفت
تشنه منشین ای فدای زاده دریای من
هوش مصنوعی: دریای اصلی و غریزی او به مانند صدای آب کوثر می‌خواند و به دیگران می‌گوید که تشنه نباشید، من فدای فرزند خودم هستم.
در دم اندیشه قدر تو بشکافد ز هم
حله های علم بر دوش دل دانای من
هوش مصنوعی: در لحظه‌ی تفکر، ارزش تو را به خوبی درک می‌کند و از دل باهوش من، بار دانش را به دوش می‌کشد.
تا تو گشتی غایب چشم از ره نسبت گرفت
مردمک حکم سبل در دیده بینای من
هوش مصنوعی: زمانی که تو غایب شدی، چشم‌هایم به دنبال تو بودند و مردمک چشمم مانند نشان راهی در دیدگان بینای من قرار گرفت.
سایه من همچو من در ملک هستی امتت
سایه تو در عدم پیغمبر همتای من
هوش مصنوعی: سایه من در این جهان مانند من وجود دارد و سایه تو در نبودادر، همتای پیغمبر است.
آسمان وحدتم بر عالم فطرت محیط
توامیت بر نتابد پیکر جوزای من
هوش مصنوعی: آسمان یگانگی من بر تمام موجودات گسترده است و هیچ چیزی نمی‌تواند وجود من را تحمل کند.
دودمان عشق را از من گرامی تر نزاد
جوهر من کرد روشن گوهر آبای من
هوش مصنوعی: من هیچ چیز را عزیزتر از نسل عشق نمی‌دانم، چرا که ذات من را روشن‌تر از آبای‌ام کرده است.
نازش سعدی بمشت خاک شیراز از چه بود
گر نبود آگه که گردد مولد و مأوای من
هوش مصنوعی: سعدی از زیبایی‌های خاک شیراز و عشق به آن سخن می‌گوید و این سوال را مطرح می‌کند که اگر نمی‌دانست این سرزمین در آینده زادگاه و محل زندگی‌اش خواهد بود، آیا به این زیبایی‌ها و ناز و محبتش enamored می‌شد یا نه.
این کباب آتش جان و شراب درد دل
کش سخن نامست تا کی ریزد از لبهای من
هوش مصنوعی: این کبابی که آتش را به جان آدم می‌زند و شراب درد دل را به من می‌چشاند، سخن از نام توست که تا چه زمانی از لب‌های من می‌ریزد.
من پریشان گوی و سهواندیش و سودا هرزه دوست
من به سودا مانم و ماند به من سودای من
هوش مصنوعی: من در عالم پریشانی و افکار آشفته زندگی می‌کنم و همچنان به احساسات و خیال‌های خود وابسته‌ام. این وضعیت باعث شده که در همین حالت سرگردانی و رویا بافی باقی بمانم.