گنجور

شمارهٔ ۴۴ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین علی (ع)

نه شهد لطف کزوکام جان شود شیرین
نه وعده ای که گلوی گمان شود شیرین
فغان ز زهر فروشنده غمزه اش کز او
ز جوش جان در و بام دکان شود شیرین
کسی که از هوس نوشخند او میرد
بکام ماتمیانش فغان شود شیرین
دمی که شوق لب او دلم بجوش آرد
ز ناله ام دهن آسمان شود شیرین
زبسکه شوق سرشتم ز خون من دم قتل
دهان تیر و زبان سنان شود شیرین
زبوس حور و ملک چون دهان شهد آلود
خدنک غمزه او در کمان شود شیرین
زنوشداروی لطف عمیم او شاید
که زهر در دهن دشمنان شود شیرین
ز نسبت لب و دندان او عجب نبود
که لعل و در بدل بحر وکان شود شیرین
بیا بگریه تلخم بزن شکر خندی
که اشک برمژه سیل ران شود شیرین
چنان خلد برگ و ریشه ام شمایل تو
که مغز سوخته در استخوان شود شیرین
چو آشیانه زنبور شهد روز وصال
ز نوشخند توام خانمان شود شیرین
بشهد جنت اگر خون بدل کنم ، شاید
که در مذاق تو نامهربان شود شیرین
چنین که شد لبم از زهر فتنه تلخ مگر
ز مدح شاه زمین و زمان شود شیرین
شهی که گر بگشاید دهان درج آسا
لب عطارد گوهر فشان شود شیرین
ز فیض ابر عطایش گلوی شاخ شجر
زمایه ثمر اندر خزان شود شیرین
برآستانه طبعش کسی که سجده کند
زنور ناصیه اش آستان شود شیرین
چوبر بساط کلامش بتازد اندیشه
زفعل توسن او تاعنان شود شیرین
زهی ستم شکنی کز حلاوت عدلت
دهان راحت کون و مکان شود شیرین
بعهد شاهد عدلت زفرط آرایش
بچشم اهل تجرد جهان شود شیرین
زکشت عیش تو گردانه چین شود شاید
که بیضه در شکم ماکیان شود شیرین
ز امن عهد تو گردد فسانه گوشحنه
که خواب در نظر پاسبان شود شیرین
ز نور شمع جلالت که موم شهد بقاست
هوای انجمن لامکان شود شیرین
اگر نه مصدر ذاتت بود چگونه قضا
لبش ز زمزمه کن فکان شود شیرین
زهی حلاوت نامت که وقت بیهوشی
چو در خیال درآید زبان شود شیرین
چو آسمان نگری از فلک بجوشد زهر
چو هر زمانه بخندی زمان شود شیرین
عبارتت چو در اندیشه دبیر آید
چو نیشکر قلمش در بنان شود شیرین
شمایل تو چو در دل در آورد ما دح
لباس بر بدنش چون بیان شود شیرین
ایا حیمده صفاتی که از ستایش تو
زبان عرفی رطب اللسان شود شیرین
منم که چون زتکلم طبر زد افشانم
دهان سامعه انس و جان شود شیرین
چومشتری بسر افتد هوای طبع منش
عجب مدار اگر طیلسان شود شیرین
اگر بگوهر منظوم نظم خود سنجم
ز چاشنی گهر ریسمان شود شیرین
چگونه شیرین گردد ز شکر لب دوست
زکلک من لب معنی چنان شود شیرین
بکام قافیه سنجان ز لذت سخنم
سزد که قافیه شایگان شود شیرین
بروح خسرو از این فارسی شکر دادم
که کام طوطی هندوستان شود شیرین
ز کفشداری شیراز کش منم اکلیل
کمال را بنظر اصفهان شود شیرین
چو در ستایش تیغت شود زبانم تیز
ز تیز کردن تیغت فسان شود شیرین
چنان بمدح تو دستان زنم که از لذت
بکام اهل حسد داستان شود شیرین
از آن حیات ابد جویم از عنایت تو
که لب ز مدح توام جاودان شود شیرین
وجود خویش بجوزا بدل کنم که مرا
ز مدحت تو دوکام و زبان شود شیرین
سخن دراز کشید آنقدر بگو عرفی
که کام مستمع از ذوق آن شود شیرین
همیشه تا دهن گفتگوی اهل وفاق
ز نقل زمزمه دوستان شود شیرین
حدیث تلخ دهانی دشمنان تو باد
حکایتی که ز نقلش دهان شود شیرین

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه شهد لطف کزوکام جان شود شیرین
نه وعده ای که گلوی گمان شود شیرین
هوش مصنوعی: هیچ چیزی که از محبت او ناشی شود، نمی‌تواند جانم را شیرین کند. همچنین هیچ وعده‌ای هم که به آن اعتماد داشته باشم، نمی‌تواند به عنوان یک امید دل‌انگیز به نظر برسد.
فغان ز زهر فروشنده غمزه اش کز او
ز جوش جان در و بام دکان شود شیرین
هوش مصنوعی: ناله و فریاد از شر این فروشنده دلربا که با نگاهش درد و غم را به جان می‌دهد، به‌صورتی که از شدت احساس، جانم در دکانش به شوق و شادی می‌غلطد و شیرین می‌شود.
کسی که از هوس نوشخند او میرد
بکام ماتمیانش فغان شود شیرین
هوش مصنوعی: کسی که به عشق لبخند معشوق دچار می‌شود، پس از مرگش، با غم و اندوهی عمیق و شیرین یاد او را زنده نگه می‌دارد.
دمی که شوق لب او دلم بجوش آرد
ز ناله ام دهن آسمان شود شیرین
هوش مصنوعی: وقتی که شوق دیدن لبان او در دلم شعله‌ور می‌شود، ناله‌ام به قدری شیرین و با احساس است که گویا آسمان را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
زبسکه شوق سرشتم ز خون من دم قتل
دهان تیر و زبان سنان شود شیرین
هوش مصنوعی: به خاطر شوق و عشق عمیقی که در درونم دارم، مرگ و دردهایی که تجربه کرده‌ام، حتی زبان و کلام نیز برایم شیرین و دلنشین شده است.
زبوس حور و ملک چون دهان شهد آلود
خدنک غمزه او در کمان شود شیرین
هوش مصنوعی: چهره زیبا و دلپذیر او چون شهد شیرین است و نگاهش با جاذبه و زیبایی خاصی دارد که می‌تواند هر دل را تسخیر کند.
زنوشداروی لطف عمیم او شاید
که زهر در دهن دشمنان شود شیرین
هوش مصنوعی: محبت و محبت‌های خاص او می‌تواند به گونه‌ای تاثیرگذار باشد که حتی زهر دشمنان را هم به شیرینی تبدیل کند.
ز نسبت لب و دندان او عجب نبود
که لعل و در بدل بحر وکان شود شیرین
هوش مصنوعی: از نزدیکی لب و دندان او عجیب نیست که زیبایی‌اش چون لعل و دریا باشد و شیرینی‌اش وصف‌ناپذیر.
بیا بگریه تلخم بزن شکر خندی
که اشک برمژه سیل ران شود شیرین
هوش مصنوعی: بیا با هم گریه کنیم و در عین حال لبخند بزنیم، زیرا شاید این اشک‌هایی که از چشمان‌مان می‌ریزد، در نهایت خودشان به چیزی شیرین و خوشایند تبدیل شوند.
چنان خلد برگ و ریشه ام شمایل تو
که مغز سوخته در استخوان شود شیرین
هوش مصنوعی: به قدری زیبایی و جذابیت تو در من وجود دارد که گویا حتی دل سوخته من در عمق استخوان‌هایم نیز به شیرینی و لذت می‌رسد.
چو آشیانه زنبور شهد روز وصال
ز نوشخند توام خانمان شود شیرین
هوش مصنوعی: وقتی که لبخند تو را می‌بینم، مانند آشیانه‌ای برای زنبوران، زندگی برایم پر از شیرینی و خوشی می‌شود.
بشهد جنت اگر خون بدل کنم ، شاید
که در مذاق تو نامهربان شود شیرین
هوش مصنوعی: اگر به خاطر تو و جنت، خون خود را هم بدهم، شاید این کار باعث شود که طعم شیرین محبتت کمی تلخ شود.
چنین که شد لبم از زهر فتنه تلخ مگر
ز مدح شاه زمین و زمان شود شیرین
هوش مصنوعی: وقتی که زبانم به خاطر زهر زخم‌های فتنه، تلخ شده است، تنها چیزی که می‌تواند آن را شیرین کند، ستایش و مدح پادشاهی است که تمام زمین و زمان را تحت تسلط دارد.
شهی که گر بگشاید دهان درج آسا
لب عطارد گوهر فشان شود شیرین
هوش مصنوعی: اگر پادشاهی لب به سخن بگشاید، مانند سنگ عقیقی که از آن شهد می‌ریزد، کلامش شیرین و دل‌انگیز خواهد بود.
ز فیض ابر عطایش گلوی شاخ شجر
زمایه ثمر اندر خزان شود شیرین
هوش مصنوعی: از نعمت باران و بخشش آن، درختان میوه‌دار در فصل پاییز همچنان میوه‌های شیرینی خواهند داشت.
برآستانه طبعش کسی که سجده کند
زنور ناصیه اش آستان شود شیرین
هوش مصنوعی: کسی که در برابر شخصیت و لطافت طبع او سجده کند، به زیبایی و جذابیت او می‌رسد.
چوبر بساط کلامش بتازد اندیشه
زفعل توسن او تاعنان شود شیرین
هوش مصنوعی: وقتی که او دربارهٔ کلامش با شوق و ذوق سخن می‌گوید، افکار تو مانند یک اسب تندرو به حرکت در می‌آید و در نهایت به شیوه‌ای دلنشین و شیرین بیان می‌شود.
زهی ستم شکنی کز حلاوت عدلت
دهان راحت کون و مکان شود شیرین
هوش مصنوعی: ای کاش ستمگری تو، با شیرینی عدالتت، سبب شود که دنیا و هر مکانی آرامش و لذت را تجربه کند.
بعهد شاهد عدلت زفرط آرایش
بچشم اهل تجرد جهان شود شیرین
هوش مصنوعی: اگر شاهد عدالت به خاطر زیبایی‌اش در چشم کسانی که از دنیای مادی جدا شده‌اند، ظاهر شود، جهان برای آن‌ها شیرین و دلپذیر خواهد شد.
زکشت عیش تو گردانه چین شود شاید
که بیضه در شکم ماکیان شود شیرین
هوش مصنوعی: اگر بذر خوشی را بکاریم، ممکن است در آینده به ثمر نشیند و به ما لذت و شادی ببخشد، مانند اینکه شاید تخم مرغی در شکم مرغ‌ها شکل بگیرد و خوشمزه شود.
ز امن عهد تو گردد فسانه گوشحنه
که خواب در نظر پاسبان شود شیرین
هوش مصنوعی: از امنیت عهد تو، قصه گوشه‌ها آرام می‌گیرد، به طوری که خواب در نظر نگهبان، شیرین و دلپذیر به نظر می‌رسد.
ز نور شمع جلالت که موم شهد بقاست
هوای انجمن لامکان شود شیرین
هوش مصنوعی: نور شمع بزرگی تو مانند موم پایدار و گواراست، و فضای جمعی که در آن هستی، به لطف این نور، شیرین و دل‌نشین می‌شود.
اگر نه مصدر ذاتت بود چگونه قضا
لبش ز زمزمه کن فکان شود شیرین
هوش مصنوعی: اگر ذات وجودی تو نباشد، چطور می‌تواند قضا و تقدیر از لبت به نرمی و زیبایی جاری شود؟
زهی حلاوت نامت که وقت بیهوشی
چو در خیال درآید زبان شود شیرین
هوش مصنوعی: نام تو چنان شیرین و خوشایند است که حتی در لحظات بی‌هوشی، وقتی به یاد تو می‌افتم، زبانم به لطافت و شیرینی می‌آید.
چو آسمان نگری از فلک بجوشد زهر
چو هر زمانه بخندی زمان شود شیرین
هوش مصنوعی: وقتی به آسمان نگاه می‌کنی، اگر از بالای آن دچار خشم شوی، مانند زهر است. اما هر زمانی که بخندی، آن زمان به شکلی شیرین خواهد شد.
عبارتت چو در اندیشه دبیر آید
چو نیشکر قلمش در بنان شود شیرین
هوش مصنوعی: اگر سخنت در ذهن نویسنده بیفتد، مانند نیشکر خواهد بود که وقتی در دست او قرار گیرد، بسیار شیرین و دلنشین می‌شود.
شمایل تو چو در دل در آورد ما دح
لباس بر بدنش چون بیان شود شیرین
هوش مصنوعی: شمایل و زیبایی تو آنقدر در دل من جا گرفته که وقتی تو را می‌نگرم، گویی لباسی زیبا بر تن تو پوشانده شده است و این زیبایی هرچه بیشتر خود را نشان می‌دهد.
ایا حیمده صفاتی که از ستایش تو
زبان عرفی رطب اللسان شود شیرین
هوش مصنوعی: آیا ویژگی‌هایی در تو وجود دارد که زبان گویندگان را وادار کند تا به ستایش تو بپردازند و سخنانشان شیرین و دلنواز شود؟
منم که چون زتکلم طبر زد افشانم
دهان سامعه انس و جان شود شیرین
هوش مصنوعی: من کسی هستم که وقتی صحبت می‌کنم، کلامم مانند طلا بر اطراف پراکنده می‌شود و برای گوش‌های انسان و روحش بسیار دلنشین و شیرین است.
چومشتری بسر افتد هوای طبع منش
عجب مدار اگر طیلسان شود شیرین
هوش مصنوعی: اگر کسی مشتری من شود، نباید تعجب کنی که به خاطر طبع من، گاهی سخنانم شیرین و دلنشین می‌شود.
اگر بگوهر منظوم نظم خود سنجم
ز چاشنی گهر ریسمان شود شیرین
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و ارزش‌های خود را با هم ترکیب کنم، نتیجه‌اش مثل ریسمانی می‌شود که با زعفران خوش‌رنگ و شیرین شده باشد.
چگونه شیرین گردد ز شکر لب دوست
زکلک من لب معنی چنان شود شیرین
هوش مصنوعی: وقتی که لب دوست با شکر شیرین می‌شود، لب من نیز با این که از کلمات جاری است، به اندازه‌ای شیرین می‌شود.
بکام قافیه سنجان ز لذت سخنم
سزد که قافیه شایگان شود شیرین
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و لذت کلام من، شایسته است که قافیه‌ها دلنشین و شیرین شوند.
بروح خسرو از این فارسی شکر دادم
که کام طوطی هندوستان شود شیرین
هوش مصنوعی: من به روح خسرو از این زبان فارسی تشکر می‌کنم، زیرا که این زبان باعث می‌شود لذت طوطی هندوستان شیرین‌تر شود.
ز کفشداری شیراز کش منم اکلیل
کمال را بنظر اصفهان شود شیرین
هوش مصنوعی: یک شخص از شیراز به دنبال رسیدن به مقام و کمال است و می‌گوید که اگر این کمال را به دست آورد، آن را به اصفهان می‌برد تا زیبایی و شیرینی آن را به دیگران نشان دهد.
چو در ستایش تیغت شود زبانم تیز
ز تیز کردن تیغت فسان شود شیرین
هوش مصنوعی: وقتی زبانم در وصف شمشیر تو تند و برّنده می‌شود، این تند شدن به خاطر sharpen کردن شمشیر تو، خود به یک داستان شیرین تبدیل می‌شود.
چنان بمدح تو دستان زنم که از لذت
بکام اهل حسد داستان شود شیرین
هوش مصنوعی: من چنان تو را می‌ستایم که لذت مدح من نه تنها برای خودم بلکه برای حسودان نیز شیرین و دلچسب خواهد بود.
از آن حیات ابد جویم از عنایت تو
که لب ز مدح توام جاودان شود شیرین
هوش مصنوعی: از آن زندگی جاودان می‌طلبم که توجه و لطف تو به من باعث شود سخنانم در ستایش تو همیشگی و شیرین گردد.
وجود خویش بجوزا بدل کنم که مرا
ز مدحت تو دوکام و زبان شود شیرین
هوش مصنوعی: من خودم را تغییر می‌دهم تا به کار تو بیایم، زیرا اگر نتوانم تو را ستایش کنم، کلام و زبانم به شیرینی تو نخواهد بود.
سخن دراز کشید آنقدر بگو عرفی
که کام مستمع از ذوق آن شود شیرین
هوش مصنوعی: سخن را آنقدر طولانی و شیرین بگو که شنونده از شنیدنش لذت ببرد و کامش شیرین شود.
همیشه تا دهن گفتگوی اهل وفاق
ز نقل زمزمه دوستان شود شیرین
هوش مصنوعی: گفتگوی افرادی که با هم توافق دارند، همیشه با نقل قول‌ها و صحبت‌های دوستانه شیرین و لذت‌بخش می‌شود.
حدیث تلخ دهانی دشمنان تو باد
حکایتی که ز نقلش دهان شود شیرین
هوش مصنوعی: داستان تلخ دشمنان تو، به مانند حکایتی است که اگر تعریف شود، باعث شیرینی زبان می‌شود.