گنجور

شمارهٔ ۴۳ - چیستان در وصف شمع

چیست آن جوهر هدایت فن
آسمان مولد و زمین مسکن
شوخ آیینه روی روشندل
رند ژولیده موی تر دامن
سوزش در حراست رشته
رشته اش درسیاست سوزن
گردنش تا بفرق سیمابی
سیم ساق است پای تا گردن
چون عروسان هند دردم رقص
ازدم گیسویش چکد روغن
چون زر قلب شاهد دنیا
چهره تاریک و برقعش روشن
نوزد باد ، لاله حمر است
بوزد ، هست غنچه سوسن
کیمیایی است گوهر تاجش
که ازو زر شود مس و آهن
عزت تاج او بیفزاید
جلوه طلعت سهیل یمن
جوهر هیکلش هیولایی است
در قبول صور چو جوهر ظن
جامه اش گاه سبز و گاه سپید
چهره اش روز تیره شب روشن
گیسویش نورباف چون مریم
ابرویش چون هلال چشمک زن
هم زباد صبا شود جوزا
هم زبرف صفا سهیل یمن
ماهتابی است بر درفش کیان
آفتابش چه تیروچه بهمن
قصب ماهتاب او ، اکسون
شرف آفتاب او ایمن
گه گهی از میان تاج خروس
برفشاند بفرق خود ارزن
زندگانیش مردن شبگیر
دیده بانیش کوری رهزن
دسته هاون طلاست ولی
سوده آن سر که نیست در هاون
زاهد آسا زدانه های سرشک
سبحه آویخته است در گردن
هم شکفته ست درمصیبت و سور
هم برهنه است در دی و بهمن
شاه تیر جهاز زرین است
بر سرش موج نور سایه فکن
راز دل بر زبان چو میآرد
مستفیدند زیرک و کودن
چو بخلوت زبان بجنباند
راز بیرون فشاند از روزن
معنیش روح موسی عمران
صورتش نخل وادی ایمن
صوفیان گرد او نشسته بذوق
همه سبوح گوی و یا رب زن
روز بر هم فشرده مژگان لیک
شب گشاده ست دیده روشن
چون شکر مشربان هندستان
کله زر تار و چرب پیراهن
چون بمیرد تنش نفرساید
زنده گردد بکاهش سروتن
با همه حدت و حرارت طبع
دامنش پرشود زآب دهن
خرمن از سنگ آس گر باشد
بر زبان آرد می کند خرمن
پدرش مهر و مادرش مه لیک
شب گشاده است دیده روشن
بزبان خندد ، از گلو گرید
خنده تا فرق ، گریه تا دامن
گریه از شوق دیدن خورشید
خنده از عیش بزم شاه زمن
شاخ گندم که دیده خوشه زر
اینک از بزم شه ببین روشن
گریه و خنده اش گدازش عمر
همچو اعدای شاه قلب شکن
جوهرش در حریم خاطر شاه
ماه نخشب بود چه بیژن
همچو انگشت پنجه خورشید
صد اشارت کند بشاه زمن
شاه اکبر که هست ترکیبش
نور خورشید سایه ذوالمن
شاه چین و حبش غلام تواند
دور زین آستان اسیر محن
زآن نوشته است عبده بفداه
بدیار تو ملک چین و ختن
بلبل باغ عمر دشمن تو
نزند نغمه ای بجز شیون
مرغ جاهش بزیر شهپر حکم
از بدخشان گرفته تا ، بدکن
بگذراند چو رشته حکمش
آسمان را زچشمه سوزن
عدل او را بعدل نوشروان
کی بسنجد سپهر نادره فن
این بسنجد کسی که نشناسد
صافی جام جم ز دردی دن
نطفه دشمنش بصلب پدر
داده پیوند تار و پود کفن
تا ارادی بود جفای سفر
تا طبیعی بود هوای وطن
وطنم آستان جاه تو باد
تا نکرده است جان سفر ز بدن
خاطرش بحر فیض را معبر
گوهرش سر غیب را معدن
هر که را لطف او حیات دهد
نوبت جامه کی رسد بکفن
نصب را روی بخت او مرآت
عزل را بخت خصم او مدفن
ای غبار حریم حرمت تو
عطر پیراهن عروس چمن

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چیست آن جوهر هدایت فن
آسمان مولد و زمین مسکن
هوش مصنوعی: چه چیزی است که باعث راهنمایی و هدایت می‌شود، همانطور که آسمان زائیده‌ی وجود انسان است و زمین محل سکونت اوست؟
شوخ آیینه روی روشندل
رند ژولیده موی تر دامن
هوش مصنوعی: آیینه بامرام و زیبا، تصویر دلنشینی از یک شخص با موهای ژولیده و دامن تر را نشان می‌دهد. همچنان که درخشان و شاداب است، به دقت نگاه می‌کند و لطافت خاصی دارد.
سوزش در حراست رشته
رشته اش درسیاست سوزن
هوش مصنوعی: آتش و درد در مراقبت از یک رشته، مانند سوزن است که در سیاست وجود دارد.
گردنش تا بفرق سیمابی
سیم ساق است پای تا گردن
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ظاهری زیبا و جذاب یک شخص می‌پردازد. در آن گفته شده که گردن او به رنگ نقره‌ای است و ساق پای او تا گردن به همان زیبایی ادامه دارد. این توصیف به شکوه و جذابیت فرد اشاره می‌کند.
چون عروسان هند دردم رقص
ازدم گیسویش چکد روغن
هوش مصنوعی: چون عروسان هند در رقص شادی می‌کنند، موهایش همچون روغن دلپذیر و زیبا می‌ریزد.
چون زر قلب شاهد دنیا
چهره تاریک و برقعش روشن
هوش مصنوعی: در دل شاهد دنیا، حسی از طلا وجود دارد؛ در حالی که چهره‌اش تیره و پوششی که بر چهره دارد، درخشان است.
نوزد باد ، لاله حمر است
بوزد ، هست غنچه سوسن
هوش مصنوعی: باد بهاری به جان آمده و لاله‌های سرخ را نوازش می‌کند، در حالی که غنچه‌های سوسن نیز در حال شکفتن هستند.
کیمیایی است گوهر تاجش
که ازو زر شود مس و آهن
هوش مصنوعی: این گوهر تاج به اندازه‌ای باارزش است که می‌تواند مس و آهن را به طلا تبدیل کند.
عزت تاج او بیفزاید
جلوه طلعت سهیل یمن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زیبایی و جلال او به خاطر درخشش و شکوه ستاره سهیل در یمن بیشتر و بیشتر می‌شود.
جوهر هیکلش هیولایی است
در قبول صور چو جوهر ظن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ذات و حقیقت وجود انسان مانند یک موجود هیولاگونه است که قادر به پذیرش و درک شکل‌ها و تجلیات مختلف می‌باشد، مانند جوهر ناپایدار گمان و خیال. در واقع، بیان می‌کند که وجود انسانی می‌تواند به روش‌های گوناگونی تجلی پیدا کند و معانی و اشکال متفاوتی را درک کند.
جامه اش گاه سبز و گاه سپید
چهره اش روز تیره شب روشن
هوش مصنوعی: لباس او گاهی سبز و گاهی سفید است، چهره‌اش در روزهای تاریک شب، روشنایی می‌بخشد.
گیسویش نورباف چون مریم
ابرویش چون هلال چشمک زن
هوش مصنوعی: موهای او مانند نوری زیبا و درخشان است و ابروهایش شبیه به هلال ماه، زیبا و درخشان می‌درخشند.
هم زباد صبا شود جوزا
هم زبرف صفا سهیل یمن
هوش مصنوعی: به وسیله نسیم صبحگاهی، درختان جوزا می‌رویند و همچنین از برف پاکی درخشان ستاره سهیل در یمن بهره‌مند می‌شوند.
ماهتابی است بر درفش کیان
آفتابش چه تیروچه بهمن
هوش مصنوعی: درخشش و زیبایی ماهتاب بر روی پرچم کیان جلوه‌ای خاص دارد و نور خورشیدش همچون تیر و نیزه‌ای قدرتمند است.
قصب ماهتاب او ، اکسون
شرف آفتاب او ایمن
هوش مصنوعی: ماهتاب او مانند نیازی است که در برابر آفتاب او به امنیت و شرف رسیده است.
گه گهی از میان تاج خروس
برفشاند بفرق خود ارزن
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، در حالی که تاج خروس بر افراز شده، دانه‌هایی چون ارزن از آن بر زمین می‌افتد.
زندگانیش مردن شبگیر
دیده بانیش کوری رهزن
هوش مصنوعی: زندگی کردن مانند مردن در سپیده‌دم است و ناظر بودن، مانند نابینایی در برابر دزدی است.
دسته هاون طلاست ولی
سوده آن سر که نیست در هاون
هوش مصنوعی: دسته هاون طلاست، اما اگر مواد درون آن نباشد، فایده‌ای ندارد.
زاهد آسا زدانه های سرشک
سبحه آویخته است در گردن
هوش مصنوعی: زاهد با افتخار دانه‌های تسبیح را در گردن خود آویزان کرده است.
هم شکفته ست درمصیبت و سور
هم برهنه است در دی و بهمن
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و طراوتی اشاره شده که در میان درد و غم وجود دارد. همچنین، نشان داده شده که در فصل‌های سرد مانند دی و بهمن، هر چیزی می‌تواند بدون پوشش و در معرض سرما باشد. به عبارت دیگر، در حالی که شاید شرایط سخت و تلخ باشد، زیبایی و جوانه‌زنی نیز وجود دارد.
شاه تیر جهاز زرین است
بر سرش موج نور سایه فکن
هوش مصنوعی: شاه تیر مانند چنگکی از طلاست و بر روی آن نور درخشانی وجود دارد که سایه‌ای بر سر او می‌افکند.
راز دل بر زبان چو میآرد
مستفیدند زیرک و کودن
هوش مصنوعی: وقتی کسی از رازهای دلش صحبت می‌کند، هوشمندها و نادان‌ها از آن بهره می‌برند.
چو بخلوت زبان بجنباند
راز بیرون فشاند از روزن
هوش مصنوعی: وقتی در تنهایی زبان به حرکت درمی‌آید، رازها را از درز بیرون می‌ریزد.
معنیش روح موسی عمران
صورتش نخل وادی ایمن
هوش مصنوعی: روح موسی به عنوان پسر عمران، در شخصیت و وجودش، نماد ویژگی‌ها و خصوصیات نیکویی است که او را در میان دیگران متمایز می‌کند. این ویژگی‌ها در کنار او، مانند درختی سرسبز و پابرجا در وادی ایمن، به حیات روحانی و معنوی او اشاره دارد.
صوفیان گرد او نشسته بذوق
همه سبوح گوی و یا رب زن
هوش مصنوعی: صوفیان دور او جمع شده‌اند و با شوق و شادی از پاکی او می‌گویند و از خداوند درخواست می‌کنند.
روز بر هم فشرده مژگان لیک
شب گشاده ست دیده روشن
هوش مصنوعی: در روز، چشم‌ها به دلیل فشار و خستگی بسته هستند، اما در شب، چشم‌ها باز و روشن هستند و به خوبی می‌توانند ببینند.
چون شکر مشربان هندستان
کله زر تار و چرب پیراهن
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و جذابیت خاصی اشاره دارد و به نوعی از شیرینی و لطافت چیزی یاد می‌کند که با ظرافت و شکوه جلوه‌گری می‌کند. تصویر شخصی با لباس زیبا و مجلل را تداعی می‌کند که همچون شکر، طعم دلپذیری دارد و رنگ و لعابی خاص به آن می‌بخشد.
چون بمیرد تنش نفرساید
زنده گردد بکاهش سروتن
هوش مصنوعی: زمانی که جسمش بمیرد، روحش از بین نمی‌رود و در واقع، با مرگ جسم، زندگی او در روحش بیشتر حیات خواهد یافت.
با همه حدت و حرارت طبع
دامنش پرشود زآب دهن
هوش مصنوعی: با وجود تندخویی و حساسیت شدید او، دست‌ آخر دامنش از آب دهان پر می‌شود.
خرمن از سنگ آس گر باشد
بر زبان آرد می کند خرمن
هوش مصنوعی: اگر خرمن (انبوهی از محصولات) از سنگ هم تهیه شده باشد، باز هم می‌تواند بر زبان بیفتد و به خاطر نرمی و لطافت کلمات، به دیگران منتقل شود. به عبارتی، حتی در سخت‌ترین و نامناسب‌ترین شرایط، کلمات و احساسات می‌توانند به خوبی بیان شوند.
پدرش مهر و مادرش مه لیک
شب گشاده است دیده روشن
هوش مصنوعی: پدرش انسانی مهربان و مادری با زیبایی زیاد دارد، اما شب فرارسیده و نور چشم او کم‌نور شده است.
بزبان خندد ، از گلو گرید
خنده تا فرق ، گریه تا دامن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی آدمی از شدت شادی و خوشحالی می‌خندد، ممکن است اشک از چشمانش بریزد و از طرف دیگر، غم و اندوه نیز ممکن است به شدت او را تحت تأثیر قرار دهد. در واقع، گاهی این احساسات متضاد با هم تجربه می‌شوند و انسان ممکن است همزمان خنده و گریه را احساس کند.
گریه از شوق دیدن خورشید
خنده از عیش بزم شاه زمن
هوش مصنوعی: به خاطر شوق دیدن خورشید، اشک از چشمانم سرازیر می‌شود و از شادی و لذت شرکت در جشن شاه، لبخند به لب دارم.
شاخ گندم که دیده خوشه زر
اینک از بزم شه ببین روشن
هوش مصنوعی: شاخ گندم که خوشه‌ی طلا را مشاهده کرده، اکنون از مهمانی پادشاه، روشنی را تماشا کن.
گریه و خنده اش گدازش عمر
همچو اعدای شاه قلب شکن
هوش مصنوعی: اشک و لبخند او، عمرش را ذوب می‌کند مانند شمشیرهایی که قلب‌ها را می‌شکنند.
جوهرش در حریم خاطر شاه
ماه نخشب بود چه بیژن
هوش مصنوعی: جوهر او در دل و خاطر شاهی به زیبایی و لطافت ماه نخشب قرار دارد، چه کسی که بیژن نام دارد.
همچو انگشت پنجه خورشید
صد اشارت کند بشاه زمن
هوش مصنوعی: خورشید مانند انگشتانش، نشانه‌ها و نشانه‌گذاری‌هایی را به سوی شاه من می‌فرستد.
شاه اکبر که هست ترکیبش
نور خورشید سایه ذوالمن
هوش مصنوعی: شاه اکبر مانند نوری است که از خورشید می‌تابد و سایه‌ای از قدرت و وجود ذوالمن است. او درخشش و عظمت خاصی دارد که ایستادگی و برتری‌اش را در تاریخ نشان می‌دهد.
شاه چین و حبش غلام تواند
دور زین آستان اسیر محن
هوش مصنوعی: شاه چین و حبش نیز می‌توانند بنده تو باشند؛ دور از این درگاه، گرفتار سختی‌ها و رنج‌ها هستند.
زآن نوشته است عبده بفداه
بدیار تو ملک چین و ختن
هوش مصنوعی: عبده به خاطر تو و به خاطر سرزمینت، یعنی چین و ختن، ارزش و احترام قائل است.
بلبل باغ عمر دشمن تو
نزند نغمه ای بجز شیون
هوش مصنوعی: پرنده باغ عمر، به خاطر دشمنی تو، جز زاری و ناله سر نمی‌دهد.
مرغ جاهش بزیر شهپر حکم
از بدخشان گرفته تا ، بدکن
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که در جایش قرار دارد، از زیر پرهای فرمان به دور بلاد بدخشان می‌پرد تا به سرزمین‌های نیکو و زیبا برسد.
بگذراند چو رشته حکمش
آسمان را زچشمه سوزن
هوش مصنوعی: از دیدگاه آسمانی، امور دنیا مانند نخ‌هایی هستند که با دقت و انصاف بافته می‌شوند، و این کار با دقت و ظرافت انجام می‌شود، همچون آبی که از چشمه‌ای نازک و باریک جاری می‌شود.
عدل او را بعدل نوشروان
کی بسنجد سپهر نادره فن
هوش مصنوعی: عدل خدا را با عدالت نوشروان نمی‌توان سنجید، زیرا آسمان هم نمی‌تواند چنین هنری را اندازه‌گیری کند.
این بسنجد کسی که نشناسد
صافی جام جم ز دردی دن
هوش مصنوعی: کسی که درد زندگی را نچشیده، نمی‌تواند ارزش و زیبایی خالص و بی‌نقص جام جم را درک کند.
نطفه دشمنش بصلب پدر
داده پیوند تار و پود کفن
هوش مصنوعی: دشمنش از همان ابتدا و در دوران نطفه، با خون و زندگی پدرش ارتباط دارد و این پیوند عمیق در سرنوشت او تأثیرگذار است.
تا ارادی بود جفای سفر
تا طبیعی بود هوای وطن
هوش مصنوعی: تا زمانی که انتخاب سفر به اراده من باشد، این دوری از وطن ظلم و سختی است؛ اما وقتی که بازگشت به وطن برایم طبیعی و بدیهی شود، دیگر این دوری آزاردهنده نخواهد بود.
وطنم آستان جاه تو باد
تا نکرده است جان سفر ز بدن
هوش مصنوعی: وطنم محل honored تو باشد تا زمانی که جانم از بدن جدا نشده است.
خاطرش بحر فیض را معبر
گوهرش سر غیب را معدن
هوش مصنوعی: در این شعر به عظمت و ارزش وجودی یک فرد اشاره شده است. می‌توان گفت که ذهن او همچون دریای بی‌نهایت و سرشار از نعمت‌ها و برکات است و وجودش به عنوان منبعی از اسرار پنهان شناخته می‌شود. در واقع، این فرد به مثابه یک گنجینه از دانش و رازهاست که می‌تواند به دیگران بهره‌ رسانی کند.
هر که را لطف او حیات دهد
نوبت جامه کی رسد بکفن
هوش مصنوعی: هر کسی که لطف و رحمت خداوند به او زندگی ببخشد، دیگر نوبت پوشیدن کفن برای او نمی‌رسد.
نصب را روی بخت او مرآت
عزل را بخت خصم او مدفن
هوش مصنوعی: سرنوشت او را مانند آینه‌ای می‌تواند نشان دهد و در عوض، سرنوشت دشمنش مثل مکانی برای دفن اوست.
ای غبار حریم حرمت تو
عطر پیراهن عروس چمن
هوش مصنوعی: ای غبار حریم تو، مانند عطر پیراهن عروس چمن زیبا و خوشبوست.