شمارهٔ ۴۱ - در ذکر افتخارات خود
گر سر بصحبت گل و سوسن در آورم
دست چمن گرفته بمسکن در آورم
با های و هوی ناله کنم راه شوق طی
باشد که هول در دل رهزن درآورم
گر طاعت صنم برم از خانقه بدیر
زنار را بطعن برهمن در آورم
شرم دروغ بین که زبان فصیح را
در گفتگوی نطق تو الکن در آورم
تا زاغ ظلمت افکنم از شاخسار طبع
خورشید و ماه را بفلاخن درآورم
همت ثمر فشان و شجر طوبی و هنوز
شرم آیدم که میوه بدامن درآورم
هر گوهری که برکشم از معدن خرد
پرداخت کرده باز بمعدن درآورم
صد پرده مصلحت بیکی راز برتنم
ترسم که شک بخاطر کودن در آورم
کو بخت آنکه منفعل آید بصبح من
با آفتاب دست بگردن درآورم
از بس هجوم حادثه در رزمگاه عشق
خود را نیافتم که بجوشن درآورم
یک عذر با کسی بغلط گربیان کنم
صد لاف در میانه مبرهن درآورم
آیینه اصالت خورشید و کان شود
هر دانه گهر که بمخزن در آورم
در معرضی که راه زمان را کنند عرض
امید را شکسته سرو تن در آورم
هر شب هزار غمکده را می کنم طواف
تا خویش را بحلقه شیون درآورم
تا خواب عافیت ندهد خو ، به غفلتم
از رزمگاه فتنه بمأمن در آورم
معجون همت از گهر سوده بایدش
یاقوت آفتاب بهاون در آورم
گر شاهد هوس کند آهنگ دلبری
رویش سیاه کرده ببرزن درآورم
خرمن بمور بخشم و با این کرم هنوز
ترسم که سر بدانه ارزن درآورم
هر گه که جیب دل بدرانم زدرد دین
زنار بهر بخیه بسوزن در آورم
خورشید را بگو که درآید برو زنم
زآن پیش کین کمند بگردن در آورم
هر گه که آورم گل روی تو در نظر
گلشن ز راه دیده بدامن درآورم
هر گه که ناله ای کنم از اشتیاق گل
شیون ز بلبلان نوازن درآورم
ای طایران همت سدره مدد کنید
کان عندلیب قدس به گلشن درآورم
ای مهرشاد باش که گوهر کمال یافت
اکنون وسیله کو که به مخزن درآورم
شمارهٔ ۴۰ - بیان مفاخر: من کیستم آن سالک کونین مسیرمشمارهٔ ۴۲ - تفاخر شاعرانه: ای طعن فلک نوشته برسم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر سر بصحبت گل و سوسن در آورم
دست چمن گرفته بمسکن در آورم
هوش مصنوعی: اگر با گل و سوسن صحبت کنم و دست به چمن بزنم، میتوانم خانه عاشقانهای بسازم.
با های و هوی ناله کنم راه شوق طی
باشد که هول در دل رهزن درآورم
هوش مصنوعی: با ایجاد سر و صدا و ناله میکنم، راه شوق باز میشود، اما در دل ترسی را وارد میکنم که مانند دزدی به دل مینشیند.
گر طاعت صنم برم از خانقه بدیر
زنار را بطعن برهمن در آورم
هوش مصنوعی: اگر عبادت معشوق را ترک کنم و از خانقاه و عبادت دست کشم، به جای آن زنجیر را از گردن برهمن (کسی که به خداپرستی هندوها اعتقاد دارد) میاندازم.
شرم دروغ بین که زبان فصیح را
در گفتگوی نطق تو الکن در آورم
هوش مصنوعی: شرم بر دروغگو که من میتوانم با بیان شیوا و فصیح خود، تو را در سخن گفتن درمانده و لال کنم.
تا زاغ ظلمت افکنم از شاخسار طبع
خورشید و ماه را بفلاخن درآورم
هوش مصنوعی: میخواهم تاریکی را از بین ببرم و نور خورشید و ماه را به نمادی روشن و درخشان تبدیل کنم.
همت ثمر فشان و شجر طوبی و هنوز
شرم آیدم که میوه بدامن درآورم
هوش مصنوعی: تلاش و کوشش من باعث سرازیر شدن ثمرهها و نعمتهای زیادی شده است. مانند درخت طوبی که میوههایش فراوان و خوشمزهاند. اما هنوز از این که میوهای بر زمین بیاورم، احساس شرم میکنم.
هر گوهری که برکشم از معدن خرد
پرداخت کرده باز بمعدن درآورم
هوش مصنوعی: هر چیزی که از ذهن و تفکر خود به دست میآورم و شکل میدهم، دوباره به فکر و اندیشهام بازمیگردد.
صد پرده مصلحت بیکی راز برتنم
ترسم که شک بخاطر کودن در آورم
هوش مصنوعی: در دلم رازهایی نهفته است که به خاطر مصلحت، هرگز به زبان نمیآورم. میترسم اگر آنها را فاش کنم، ذهن ناآگاه کسی مرا به اشتباه بیاندازد.
کو بخت آنکه منفعل آید بصبح من
با آفتاب دست بگردن درآورم
هوش مصنوعی: هیچ کس بختش با او یار نیست که در صبح روزی مانند من، با آفتاب دست دوستی بیندازد و از آن بهرهمند شود.
از بس هجوم حادثه در رزمگاه عشق
خود را نیافتم که بجوشن درآورم
هوش مصنوعی: به دلیل فراوانی و شدت اتفاقات در میدان عشق، نتوانستم خود را پیدا کنم و احساساتم را به درستی بروز دهم.
یک عذر با کسی بغلط گربیان کنم
صد لاف در میانه مبرهن درآورم
هوش مصنوعی: من حاضر هستم که یک دلیل محکم برای کسی بیاورم، اما در عوض نمیتوانم هزاران ادعای بیپایه و اساس را مطرح کنم.
آیینه اصالت خورشید و کان شود
هر دانه گهر که بمخزن در آورم
هوش مصنوعی: آیینه نماینده واقعی خورشید است و هر دانهای از گوهر که از درون مخزن بیرون بیاورم، نشاندهندهی ارزش و زیبایی آن خواهد بود.
در معرضی که راه زمان را کنند عرض
امید را شکسته سرو تن در آورم
هوش مصنوعی: در زمانی که شرایط زندگی به سختی میگذرد و امیدها به ناامیدی تبدیل میشوند، با کمال میل به گوشهای میروم و وجود خود را برای تحمل این دشواریها آماده میکنم.
هر شب هزار غمکده را می کنم طواف
تا خویش را بحلقه شیون درآورم
هوش مصنوعی: هر شب به دور هزار مکان پر از غم میگردم تا خودم را در زنجیرهای از ناله و اندوه قرار دهم.
تا خواب عافیت ندهد خو ، به غفلتم
از رزمگاه فتنه بمأمن در آورم
هوش مصنوعی: تا زمانی که خواب آرامش به من ندهد، از غافلگیر شدن در میانهٔ میدان مشکلات، خود را به مکانی امن میبرم.
معجون همت از گهر سوده بایدش
یاقوت آفتاب بهاون در آورم
هوش مصنوعی: باید برای دستیابی به موفقیت و تلاش، از تلاش و زحمتی که کشیدهام، بهرهبرداری کنم و از نیروی خورشید به ارزشها و رویاهایم برسم.
گر شاهد هوس کند آهنگ دلبری
رویش سیاه کرده ببرزن درآورم
هوش مصنوعی: اگر معشوق بخواهد و دلش بخواهد، میتوانم با زیبایی و جذابیت، دل او را به دست آورم و او را به خود جلب کنم.
خرمن بمور بخشم و با این کرم هنوز
ترسم که سر بدانه ارزن درآورم
هوش مصنوعی: من ثروت و داراییام را در راهی میگذارم، اما با وجود این، هنوز نگرانم که در این کار نتوانم حتی کمترین سودی به دست بیاورم.
هر گه که جیب دل بدرانم زدرد دین
زنار بهر بخیه بسوزن در آورم
هوش مصنوعی: هر بار که دل مرا رنج میدهد و به درد میآید، به جای درمان آن با زخمها، از زنجیرهای دین آزاد میشوم و از آن به عنوان ابزاری برای سامان دادن به خود استفاده میکنم.
خورشید را بگو که درآید برو زنم
زآن پیش کین کمند بگردن در آورم
هوش مصنوعی: به خورشید بگو که بیاید و روشن کند، چون میخواهم کمند را دور گردن کسی بیندازم.
هر گه که آورم گل روی تو در نظر
گلشن ز راه دیده بدامن درآورم
هوش مصنوعی: هر بار که چهره زیبای تو را در ذهنم میآورم، گلستان عشق از چشمانم به دامنم میریزد.
هر گه که ناله ای کنم از اشتیاق گل
شیون ز بلبلان نوازن درآورم
هوش مصنوعی: هر بار که از عشق گل نالهای میزنم، صدای بلبلان را به یاد میآورم که با نواهایشان به من پاسخ میدهند.
ای طایران همت سدره مدد کنید
کان عندلیب قدس به گلشن درآورم
هوش مصنوعی: ای پرندگان با اراده، لطفاً کمک کنید تا من بتوانم این بلبل مقدس را به گلستان برسانم.
ای مهرشاد باش که گوهر کمال یافت
اکنون وسیله کو که به مخزن درآورم
هوش مصنوعی: ای مهرشاد، تو باش که به کمال و Excellence رسیدهای، حالا بگو کجا میتوانم وسیلهای پیدا کنم تا آن را به مخزن درآورم.