شمارهٔ ۳۷ - درمدح امیرالمؤمنین علی (ع)
منم آن سحر بیان کز مدد طبع سلیم
نبرد ناطقه نام سخنم بی تعظیم
منم آن مایه فطرت که گر انصاف بود
با وجودم نتوان گفت باندیشه فهیم
منم آن بحر لباب ز معانی که بود
قطره آب ز شرم سخنم در یتیم
کر بیاد سخنم عود برآتش مانند
حشر اموات شود هر طرف از نشر شمیم
از حجاب سخنم بسکه عرق داد برون
صورت شیشه برآورد زلال تسنیم
در حرم گاه دل و حجله گه طبع من است
حامله مریم و جز مریم اگر هست عقیم
فوج فوج است معانی بدلم در پرواز
همچو مرغان اولی اجنحه در باغ نعیم
غنچه از نسبت سحبان بسخن عار کند
گر کنم طرز سخن باد صبا را تعلیم
در پزیرد زدمم صورت دیوار ، حیات
مایه فطرت از او وام کند فهم حکیم
آن خردمند حکیمی که بسبابه عقل
گیرم اندر حرم جوهر گل نبض سقیم
چون ببازیچه شوم ملزم ارباب کلام
خنده جوهر فرد است دلیل تقسیم
هرنفس قافله ای در دلم ازعالم عقل
می رسد جنس متاعش همه عجز و تسلیم
زهر خندی کند از چشمه طبعم ببهشت
در دکان حلاوت نگشاید تسنیم
با چنین رتبه که می گویم هجویست مرا
بسکه انصاف بود فانی و ادراک عدیم
با من از جهل معارض شده نامنفعلی
که گرش هجوکنم این بودش مدح عظیم
که بصد قرن دگر امر بدیهی نکند
عقل اول ببراهین مبینش تفهیم
هیچ زین گونه دلم را نبود گرد ملال
گرچه این واقعه بسیار عذابی است علیم
زان که از مشک سخن شاه دم استشمام
حالت جمله کند منکشف از لطف عمیم
دوش بر دوش نبی در شرف ذات علی
که عدیم است عدیلش چو خداوند کریم
آن که با مرتبه همت او اوج حضیض
آن که با نازکی طبع وی اندیشه جسیم
آید از دور چوسیلاب سیاهی بنظر
متأثر شود از برق عتابش چو نسیم
ای که نسبت بجلال تو هم از بی ادبی است
که فلک نام شکوه تو برد با تعظیم
خانه زاد خردش جوهر اول با وی
گفت کای دانش من در بر علم تو سقیم
حرفی از مصلحتی گویم و از من بپذیر
این سخن گرچه براه ادب افتاده ذمیم
جاه را پایه بیفزای مبادا که قضا
زندش طعنه بهمسایگی عرش عظیم
چشم اعمی شود از رأی تو گرنور پذیر
بنظر نقطه موهوم نماید تقسیم
چشم اشهل بصفت دیده احول گردد
گرحسام تو نگاهش بشکافد بدونیم
گرم رفتار بحدی است که دود انگیزد
گر رود مرکب خوش کام تو بر سطح نسیم
گر بعمان نگرد رأی تو در بینایی
نایب مردمک دیده شود در یتیم
گر بعصر ابد انجام توسنجند ،بطول
بمیانش نرسد سلسله عهد قدیم
آن که از روضه لطف تو شود فیض پذیر
که بود غیرت فردوس ز بس ناز و نعیم
گر بشمشیر سیاست بدونیمش سازند
نشود تا ابدش سلب حیات از هر نیم
هر که را ضربت گرز تو درآید بضمیر
در بدنها شود از سایه او عظم رمیم
ای که در عالم اجسام ، حکیمانه اگر
دفع افساد عوارض کنی از لطف عمیم
گفتگویی که بتان را بنگه می باشد
بیشتر از دل عاشق شنود گوش صمیم
کی دهند اهل محبت نعم لطف ترا
که ستانند عوض ، مایده باغ نعیم
شبهتی نیست در این واقعه کاصحاب بهشت
«من و سلوی» بفروشند بزقوم جحیم
ای که با نسبت سیر فلک عزم تو چرخ
بی نصیب از حرکت آمده چون حلقه میم
آسمان نهمین حصر شکوه تو کند
در میان گیرد اگر دایره را نقطه جیم
طمع گوشه چشم است مرا از تو و بس
ورنه مستغنیم از مال و منال و زر و سیم
زده ام پای بعیش دو جهان از همت
زآن ندارد بدلم دست ، چه امید و چه بیم
شکرلله کزان جمع نیم گرچه زمن
همه افعال قبیح آمد و اعمال ذمیم
که بصد حیله کنم راه اگر در بزمی
دلم از غصه شود همچو دل پسته دو نیم
کز چه معنی کنم از سفله نهادان تأخیر
و ز چه بر صدرنشینان ننمایم تقدیم
عرفی این طول سخن چیست بآهنگ دعا
دست بردار بدرگاه خداوند کریم
تا شود منبسط از بذل درم طبع سخن
منقبض باد دل خصم تو چون دست لئیم
شمارهٔ ۳۶ - تجدید مطلع: زهی رمیده مرا آهوی وصال از دامشمارهٔ ۳۸ - در منقبت علی (ع): چون گرد باد آه ز خاکم کشد علم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منم آن سحر بیان کز مدد طبع سلیم
نبرد ناطقه نام سخنم بی تعظیم
هوش مصنوعی: منم همان سخنور دلنشین که با کمک ذوق و استعداد طبیعیام، بیهیچگونه بزرگنمایی، سخن میگویم.
منم آن مایه فطرت که گر انصاف بود
با وجودم نتوان گفت باندیشه فهیم
هوش مصنوعی: من همان ذات و طبیعتی هستم که اگر انصاف رعایت شود، نمیتوان گفت که با فکر و آگاهی من همخوانی دارد.
منم آن بحر لباب ز معانی که بود
قطره آب ز شرم سخنم در یتیم
هوش مصنوعی: من دریایی از معانی هستم و کلامم به اندازهی یک قطره آب، به خاطر شرم نسبت به یتیم، کوچک و ناچیز است.
کر بیاد سخنم عود برآتش مانند
حشر اموات شود هر طرف از نشر شمیم
هوش مصنوعی: وقتی که یاد من در دلها میجوشد، مانند عود که بر آتش میسوزد، روحها و یادها در هر سو پراکنده میشوند.
از حجاب سخنم بسکه عرق داد برون
صورت شیشه برآورد زلال تسنیم
هوش مصنوعی: سخنان من به قدری عرق کرده و پرشور است که مانند شفافیت و زلالی آب تسنیم از شیشه بیرون میریزد.
در حرم گاه دل و حجله گه طبع من است
حامله مریم و جز مریم اگر هست عقیم
هوش مصنوعی: در دل من مکانی مقدس وجود دارد که به نوعی شبیه به حجلهگاه است. اینجا جایی است که احساسات و افکارم پرورش مییابند، اما تنها مریم (نماد پاکی و عفت) میتواند در این فضا حاصلخیز باشد و دیگران کاری از پیش نمیبرند.
فوج فوج است معانی بدلم در پرواز
همچو مرغان اولی اجنحه در باغ نعیم
هوش مصنوعی: معانی و مفهومهای متفاوتی در دل من مانند پرندگانی که در باغی سرسبز پرواز میکنند، به فراوانی وجود دارد.
غنچه از نسبت سحبان بسخن عار کند
گر کنم طرز سخن باد صبا را تعلیم
هوش مصنوعی: غنچه به سبب نسبت با سحبان، از صحبت کردن شرم میکند. اگر من بتوانم روش سخن گفتن باد صبا را یاد بگیرم.
در پزیرد زدمم صورت دیوار ، حیات
مایه فطرت از او وام کند فهم حکیم
هوش مصنوعی: من به دیوار ضربه زدم و در عوض، حیات و زندگی را از آن طلب کردم که به فطرت من صبغهای ببخشد و به من درک و فهمی حکیمانه عطا کند.
آن خردمند حکیمی که بسبابه عقل
گیرم اندر حرم جوهر گل نبض سقیم
هوش مصنوعی: آن حکیم دانا که با استفاده از عقل خود به نیکیها و ارزشهای درونی افراد پی میبرد، در جستجوی جواهرات حقیقی در میان احساسات و فراز و نشیبهای زندگی است.
چون ببازیچه شوم ملزم ارباب کلام
خنده جوهر فرد است دلیل تقسیم
هوش مصنوعی: زمانی که به یک وسیله یا ابزار تبدیل شوم، به خواستههای صاحب کلام ملزم میشوم. خنده، نشاندهندهی اصالت و معناست و دلیل بر تقسیمبندیهاست.
هرنفس قافله ای در دلم ازعالم عقل
می رسد جنس متاعش همه عجز و تسلیم
هوش مصنوعی: هر لحظه، گروهی از اندیشهها و احساسات به قلب من راه مییابند که هر کدام نشاندهنده ناتوانی و تسلیم در برابر واقعیتها هستند.
زهر خندی کند از چشمه طبعم ببهشت
در دکان حلاوت نگشاید تسنیم
هوش مصنوعی: لبخند زهرآلودی از چشمه طبیعت من به آن بهشت زیبا میزند، اما در دکان شیرینی، آبی از تسنیم نمیریزد.
با چنین رتبه که می گویم هجویست مرا
بسکه انصاف بود فانی و ادراک عدیم
هوش مصنوعی: با این جایگاهی که وصف میکنم، به نظر میرسد که من شایستهٔ توهین هستم، زیرا انصاف تا حدی محدود است و درک من نیز ناچیز است.
با من از جهل معارض شده نامنفعلی
که گرش هجوکنم این بودش مدح عظیم
هوش مصنوعی: با من به خاطر نادانیات درگیر شدهای، در حالی که اگر بخواهم به تو توهین کنم، آنگاه سزاوار ستایش بزرگی خواهی بود.
که بصد قرن دگر امر بدیهی نکند
عقل اول ببراهین مبینش تفهیم
هوش مصنوعی: عقل انسان حتی پس از گذشت قرنها، نمیتواند به روشنی برخی مسائل اولیه و بدیهی را درک کند، مگر اینکه با دلایل و شواهد روشن به او توضیح داده شود.
هیچ زین گونه دلم را نبود گرد ملال
گرچه این واقعه بسیار عذابی است علیم
هوش مصنوعی: دل من هیچ غم و اندوهی از این پیشامد ندارد، هرچند که این واقعه واقعا عذابآور و دردناک است.
زان که از مشک سخن شاه دم استشمام
حالت جمله کند منکشف از لطف عمیم
هوش مصنوعی: به خاطر بویی که از مشک در صحبتهای شاه به مشام میرسد، حال همه به طور کلی از لطف و محبت او آگاه میشوند.
دوش بر دوش نبی در شرف ذات علی
که عدیم است عدیلش چو خداوند کریم
هوش مصنوعی: دیشب بر دوش پیامبر، در مقام والای علی، کسی است که مانند او وجود ندارد و همتای او تنها خداوند بخشنده است.
آن که با مرتبه همت او اوج حضیض
آن که با نازکی طبع وی اندیشه جسیم
هوش مصنوعی: کسی که با اراده و عزمی بزرگ به اوج قلهها میرسد، و آن که با لطافت و دقت نظر خود، به داشتن تفکری عمیق و بزرگ میپردازد.
آید از دور چوسیلاب سیاهی بنظر
متأثر شود از برق عتابش چو نسیم
هوش مصنوعی: از دور، سیاهی مثل چشمهای به نظر میرسد که از درخشندگی و شدت نگاهش، مانند نسیم، تحت تأثیر قرار میگیرد.
ای که نسبت بجلال تو هم از بی ادبی است
که فلک نام شکوه تو برد با تعظیم
هوش مصنوعی: ای کسی که عظمت تو به قدری است که حتی ماه و ستارگان نیز با احترام نام تو را بر زبان میآورند، این نشان از بیادبی است که نتوانیم به شکوه تو احترام بگذاریم.
خانه زاد خردش جوهر اول با وی
گفت کای دانش من در بر علم تو سقیم
هوش مصنوعی: خود خرد به او گفت که ای دانشمند، من در محضر علم تو ناتوان و بیمار هستم.
حرفی از مصلحتی گویم و از من بپذیر
این سخن گرچه براه ادب افتاده ذمیم
هوش مصنوعی: من آنگونه سخن میگویم که به نفع توست، حالا هرچند که این کلام به زیبایی بیان نشده است.
جاه را پایه بیفزای مبادا که قضا
زندش طعنه بهمسایگی عرش عظیم
هوش مصنوعی: در تلاش برای افزایش مقام و جایگاه خود باش، اما مراقب باش که سرنوشت، تو را به چالش نکشد و به خاطر نزدیکیات به عرش بزرگ، مورد سرزنش قرار دهی.
چشم اعمی شود از رأی تو گرنور پذیر
بنظر نقطه موهوم نماید تقسیم
هوش مصنوعی: چشم نابینا اگر به نظر تو نگاه کند، نور را نمیبیند و فقط یک نقطه ناچیز و نامرئی را میبیند.
چشم اشهل بصفت دیده احول گردد
گرحسام تو نگاهش بشکافد بدونیم
هوش مصنوعی: چشمی که کمسوی است، اگر به چهره تو بیفتد و نور چشمانت را ببیند، به نور و روشنی تبدیل میشود.
گرم رفتار بحدی است که دود انگیزد
گر رود مرکب خوش کام تو بر سطح نسیم
هوش مصنوعی: رفتار او چنان گرم و دوستداشتنی است که حتی میتواند بخار عشق و محبت ایجاد کند، اگر اسب خوشزبان تو بر روی نسیم روان حرکت کند.
گر بعمان نگرد رأی تو در بینایی
نایب مردمک دیده شود در یتیم
هوش مصنوعی: اگر نظر تو در بینایی به عمق نرود، همچون مردمک چشمی میشود که در یتیم نگران و بیپناه است.
گر بعصر ابد انجام توسنجند ،بطول
بمیانش نرسد سلسله عهد قدیم
هوش مصنوعی: اگر دوران ابد را با دوران قدیم مقایسه کنند، مدت زمان آن به اندازهای نیست که بتواند به عمر و مدت عهد افسانهای قدیمی برسد.
آن که از روضه لطف تو شود فیض پذیر
که بود غیرت فردوس ز بس ناز و نعیم
هوش مصنوعی: کسی که از باغ محبت تو بهرهمند شود، چه کسی دیگر میتواند به خاطر ویژگیهای خاص و زیباییهای بهشت احساس خرسندی کند؟
گر بشمشیر سیاست بدونیمش سازند
نشود تا ابدش سلب حیات از هر نیم
هوش مصنوعی: اگر سیاست را با دقت و مهارت مدیریت کنیم، به این نتیجه میرسیم که هیچگاه نمیتوانیم زندگی را از هیچ کس بگیریم.
هر که را ضربت گرز تو درآید بضمیر
در بدنها شود از سایه او عظم رمیم
هوش مصنوعی: هر کسی که از ضربهی گرز تو آسیب ببیند، در عمق وجودش تأثیر میپذیرد و سایهی تو بر جانش سنگینی میکند.
ای که در عالم اجسام ، حکیمانه اگر
دفع افساد عوارض کنی از لطف عمیم
هوش مصنوعی: ای کسی که در دنیای ماده با حکمت عمل میکنی، اگر به کمک لطف بزرگت بتوانی آسیبها و نواقص را برطرف کنی.
گفتگویی که بتان را بنگه می باشد
بیشتر از دل عاشق شنود گوش صمیم
هوش مصنوعی: گفتگویی که میان معشوقهها وجود دارد، بیشتر از دل عاشق، توسط گوش دوستان نزدیک شنیده میشود.
کی دهند اهل محبت نعم لطف ترا
که ستانند عوض ، مایده باغ نعیم
هوش مصنوعی: آیا ممکن است افرادی که در عشق و محبت هستند، به تو نعمتی دهند که از سر لطف باشد، یا اینکه انتظار پاداشی در ازای آن دارند؟ به راستی، اینجا از میوههای بهشتی و لذتهای والای باغ بهشت سخن میشود.
شبهتی نیست در این واقعه کاصحاب بهشت
«من و سلوی» بفروشند بزقوم جحیم
هوش مصنوعی: در این واقعه هیچ شکی نیست که اهل بهشت نعمتهای بهشتی را به خوشیهای دنیوی، که به اندازه یک لقمه هم نمیارزد، نمیفروشند.
ای که با نسبت سیر فلک عزم تو چرخ
بی نصیب از حرکت آمده چون حلقه میم
هوش مصنوعی: ای کسی که با حرکت دورانی آسمان، تو هم قصد سفر کردهای، مانند حرف "میم" که در بیحرکتی و ساکن بودن، به دور خود میچرخد.
آسمان نهمین حصر شکوه تو کند
در میان گیرد اگر دایره را نقطه جیم
هوش مصنوعی: اگر آسمان نهمین، زیباترین و بلندترین مقام تو را با شکوه خود محصور کند، حتی اگر دایرهای در میان آن قرار گیرد که نقطهای به نام جیم را در بر بگیرد.
طمع گوشه چشم است مرا از تو و بس
ورنه مستغنیم از مال و منال و زر و سیم
هوش مصنوعی: اشتیاق من به نگاه توست و بس، وگرنه به چیزهای دنیا و ثروت نیازی ندارم.
زده ام پای بعیش دو جهان از همت
زآن ندارد بدلم دست ، چه امید و چه بیم
هوش مصنوعی: من برای لذت بردن از زندگی به هر دو جهان پا گذاشتهام و دیگر دلم به هیچ چیز نمیلرزد؛ نه امیدی دارم و نه ترسی.
شکرلله کزان جمع نیم گرچه زمن
همه افعال قبیح آمد و اعمال ذمیم
هوش مصنوعی: سپاس خدا را که ما در جمعی هستیم، هرچند که زمانه پر از کارهای ناپسند و اعمال ناشایست است.
که بصد حیله کنم راه اگر در بزمی
دلم از غصه شود همچو دل پسته دو نیم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم با ترفندهای مختلف راهی بیابم و اگر در مجلسی دلم از اندوه بشکند، مانند دلی باشم که به دو نیم شده و رنج میبرد.
کز چه معنی کنم از سفله نهادان تأخیر
و ز چه بر صدرنشینان ننمایم تقدیم
هوش مصنوعی: من از چه چیزی باید به سفلیهایی که به تأخیر افتادهاند بگویم و چرا نباید به برجستهها و برندگان جایی نشان دهم؟
عرفی این طول سخن چیست بآهنگ دعا
دست بردار بدرگاه خداوند کریم
هوش مصنوعی: عرفی، به چه دلیل اینقدر طولانی صحبت میکنی؟ کمی از ناله و دعا دست بکش و به درگاه خداوند بخشنده مراجعه کن.
تا شود منبسط از بذل درم طبع سخن
منقبض باد دل خصم تو چون دست لئیم
هوش مصنوعی: برای اینکه سخن من گسترده و وسیع شود، باید درم و ثروت خود را ببخشم؛ در حالی که دل دشمن تو همانند دست انسانهای پست و نکبتبار، بسته و تنگ است.