گنجور

شمارهٔ ۳۸ - در منقبت علی (ع)

چون گرد باد آه ز خاکم کشد علم
بر فرق روزگار فشاند غبار غم
چون دل بجای خویش بود کز نهیب درد
زین آشیانه طایر آرام کرده رم
در عهد من زدهر مجو خوش دلی که هست
در شیشه زمانه وجودم جهان غم
ای طور وعده تو فراموشی وفا
وی طرز غمزه تو هم آغوشی ستم
ذوق غم توشانه کش طره طرب
شوق لب تو سرشکن شحنه الم
از وعده تو شوق بتشویش مبتلا
وز عشوه تو فتنه به آشوب متهم
بخشد هزار کشته چشم ترا حیات
لعلت لطیفه ای که برون آرد از عدم
گیرد بهر دو دست سر خود اجل زبیم
جایی که غمزه تو کشد خنجر ستم
لعل حیات بخش تو جایی که دم زند
نبود مسیح را زخجالت مجال دم
زاعجاز حسن توست که کلک قضا نسوخت
برلعل آتشین خط سبزت چو زد رقم
هم خود بگو روا بود ای بی وفا که من
محروم باشم از تو و اغیار محترم
محرم ببزم وصل تو غیر و مرا زبیم
مرغ امید پر نزند گرد آن حرم
دست افکنی بدوش رقیبان بر غم من
وز چنگ من برون کشی آن زلف خم بخم
من جان دهم برای تو آن لعل روح بخش
از معجز مسیح زند با رقیب دم
با دوستان بکینی و با دشمنان بمهر
منبعد اگر سلوک تو این است لاجرم
خواهم شدن بمحکمه عدل تا شود
طبع سلیم عادل شاه جهان حکم
سلطان دین وصی نبی قهرمان شرع
شاه نجف علی ولی معدن کرم
آن واهب النعم که ز داوود نطق او
نشنید گوش آز بجز نغمه نعم
اول به آب چشمه کوثر وضو کند
جبریل گر بخاک جنابش خورد قسم
عزم طواف کعبه زکویش چنان بود
کایند از برای تیمم برون زیم
اندوزد از عبادت یزدان عدوی تو
اجری که برهمن برد از طاعت صنم
از قدر خواستم که فلک خوانمش ، قضا
گفت ای بری ز شیوه تمیز مدح وذم
او را سپهرگویی و این ننگری که هست
او منبع عطوفت و این مصدر ستم
مشاطه ولایش اگر زیب گر شود
ز اعجاز عیسوی کند آرایش صنم
ای طوف بارگاه تو پیرایه شرف
وی دودمان جاه تو همسایه قدم
در باغ فطرت تو مسیحا چویک نسیم
در فوج حشمت تو سلیمان چویک خدم
مست غرور کرد عروسان خلد را
دعوی باغ لطف تو با روضه ارم
هرگز زمین رزم تو از خون نگشت خشک
از بسکه خنجر تو رسانید نم بنم
آن کینه پروری که ز بغض تو دم زند
وآن خون گرفته ای که بکینت کشد علم
با تیغ روزگار کند قصد کارزار
با قهر کردار بمیدان نهد قدم
هر شامگه که از اثر مهر خاوری
رنگ بقم گرفته سپهر جفا رقم
چون سرکشی بحکم تواندیشه کرده است
خونش فکنده بیم سنان تو در شکم
حفظ تو گر ستون نشود برهم اوفتد
از تند باد حادثه این نیلگون خیم
شاها منم که درد و غم و غصه متصل
آیندم از قفا چو سپاه از پی علم
تا برکنار خوان وجود است جای من
پرورده روزگار مرا از نعیم غم
هرجا غمی است کرده بتحویل من مگر
ازبهر دیگران بمن اکنون کند رقم
عرفی شکایت تو نهایت پذیر نیست
این قصه را بیا ، بدعا ساز مختتم
تا خامه خیال که نقاش معنویست
مدح تو بر صحیفه هستی کند رقم
خصمت که هست صورت عصیان همیشه باد
گریان و بی‌قرار و نگونسار چون قلم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون گرد باد آه ز خاکم کشد علم
بر فرق روزگار فشاند غبار غم
هوش مصنوعی: وقتی که باد ناگهانی به من می‌وزد و من را از خاک خود جدا می‌کند، بر سر روزگار پرچم غم را برافراشته و غبار اندوه را پراکنده می‌کند.
چون دل بجای خویش بود کز نهیب درد
زین آشیانه طایر آرام کرده رم
هوش مصنوعی: زمانی که دل نتواند در یک مکان آرام بماند و از شدت درد به حالتی آشفته درآید، دیگر نمی‌تواند در آشیانه‌اش سکونت کند و مانند پرنده‌ای فرار می‌کند.
در عهد من زدهر مجو خوش دلی که هست
در شیشه زمانه وجودم جهان غم
هوش مصنوعی: در زمان من، هر که دلش شاد نیست، نباید به دنبال خوشحالی بگردد، زیرا در میان این دنیا، وجود من پر از غم است.
ای طور وعده تو فراموشی وفا
وی طرز غمزه تو هم آغوشی ستم
هوش مصنوعی: ای کوه مقدس، وعده‌های تو را فراموش کرده‌ای، و طرز نگاه‌های غم‌انگیز تو نیز به همراهی ستمگران است.
ذوق غم توشانه کش طره طرب
شوق لب تو سرشکن شحنه الم
هوش مصنوعی: شوق و لذت عشقم را با غم تو در هم آمیخته است؛ مانند طره زیبایی که بر لب‌های تو نقش بسته و آن را از بقیه متمایز کرده است.
از وعده تو شوق بتشویش مبتلا
وز عشوه تو فتنه به آشوب متهم
هوش مصنوعی: از وعده‌ی تو شوقی در دل دارم که مرا به نگرانی و دلهره می‌اندازد و از زیبایی‌های تو فتنه‌ای به وجود آمده که مرا به آشوب و وحشت می‌اندازد.
بخشد هزار کشته چشم ترا حیات
لعلت لطیفه ای که برون آرد از عدم
هوش مصنوعی: چشم تو زندگی‌بخش هزاران کشته است و زیبایی لعل تو راز ظریفی دارد که از عدم بیرون می‌آورد.
گیرد بهر دو دست سر خود اجل زبیم
جایی که غمزه تو کشد خنجر ستم
هوش مصنوعی: مرگ، بر سر دو دست به من نزدیک می‌شود، در جایی که نگاه تو با ناز، چون خنجری از ظلم به من می‌زند.
لعل حیات بخش تو جایی که دم زند
نبود مسیح را زخجالت مجال دم
هوش مصنوعی: حضور تو چنان زنده‌کننده است که حتی عیسی مسیح هم از شرم نمی‌تواند در آن جا نفس بکشد.
زاعجاز حسن توست که کلک قضا نسوخت
برلعل آتشین خط سبزت چو زد رقم
هوش مصنوعی: از زیبایی‌های توست که سرنوشت نتوانست بر روی خط سبز زیبایت آتش بزند و آن را بسوزاند.
هم خود بگو روا بود ای بی وفا که من
محروم باشم از تو و اغیار محترم
هوش مصنوعی: بگو آیا درست است که من از تو محروم باشم و دیگران را در زندگی‌ام محترم بشمرم، در حالی که تو بی وفایی؟
محرم ببزم وصل تو غیر و مرا زبیم
مرغ امید پر نزند گرد آن حرم
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر بیان می‌کند که وقتی به وصال محبوبش دست یابد، هیچ چیز دیگری برایش اهمیت ندارد و از ترس ناامیدی، پرندهٔ آرزوهایش به آن مکان مقدس نمی‌رسد. او در حالت عشق و شوق، تنها به محبوب خود فکر می‌کند و از دیگر موارد بی‌خبر است.
دست افکنی بدوش رقیبان بر غم من
وز چنگ من برون کشی آن زلف خم بخم
هوش مصنوعی: اگر به رقبای خود بیاعتنایی کنی و نسبت به غم من بی توجه باشی، و اگر زلف‌های زیبای خود را از چنگ من بیرون بکشی، این کار برای من سنگین و دشوار خواهد بود.
من جان دهم برای تو آن لعل روح بخش
از معجز مسیح زند با رقیب دم
هوش مصنوعی: من برای تو جان می‌دهم، همان لعل(N) گرانبها که روح را به زندگی باز می‌گرداند، و این کار را به آسانی در مقابل رقیب انجام می‌دهم.
با دوستان بکینی و با دشمنان بمهر
منبعد اگر سلوک تو این است لاجرم
هوش مصنوعی: اگر با دوستانت با محبت رفتار کنی و با دشمنانت نیز به طور دوستانه و با مهربانی برخورد کنی، بنابراین اگر این روش زندگی تو باشد، لازم است که ادامه دهی.
خواهم شدن بمحکمه عدل تا شود
طبع سلیم عادل شاه جهان حکم
هوش مصنوعی: می‌خواهم در محکمه داد حاضر شوم تا اینکه طبیعت پاک و صحیحی بر شاه جهان حکم‌فرما شود.
سلطان دین وصی نبی قهرمان شرع
شاه نجف علی ولی معدن کرم
هوش مصنوعی: امام علی (ع) به عنوان جانشین پیامبر (ص) و پیشوای دین، شخصیتی برجسته و قهرمان در موارد قانونی و دینی است. او از نجف، جایی که به عنوان محل زندگی‌اش شناخته می‌شود، به عنوان منبع و گنجینه فضائل و نیکی‌ها شناخته می‌شود.
آن واهب النعم که ز داوود نطق او
نشنید گوش آز بجز نغمه نعم
هوش مصنوعی: آن بخشنده نعمت‌ها که داوود صدای او را نشنید، گوش آز فقط صدای نعمت‌ها را می‌شنود.
اول به آب چشمه کوثر وضو کند
جبریل گر بخاک جنابش خورد قسم
هوش مصنوعی: جبریل در ابتدا برای وضو گرفتن به آب چشمه کوثر می‌رود و اگر پا بر روی خاک آن مکان بگذارد، برایش قسم می‌خورد.
عزم طواف کعبه زکویش چنان بود
کایند از برای تیمم برون زیم
هوش مصنوعی: عزم برای دور زدن کعبه به قدری شوق‌آور و نیکو بود که همچون کسانی که برای تیمم کردن از کوی خود خارج می‌شوند، مرا به حرکت درآورد.
اندوزد از عبادت یزدان عدوی تو
اجری که برهمن برد از طاعت صنم
هوش مصنوعی: از عبادت و پرستش خدای یکتا، پاداشی جمع کن که دشمن تو (یعنی کسی که ضد تو و عقایدت است) از پرستش بت‌ها به دست می‌آورد.
از قدر خواستم که فلک خوانمش ، قضا
گفت ای بری ز شیوه تمیز مدح وذم
هوش مصنوعی: من از سرنوشت خواستم که مرا به بزرگی و مقام برساند، اما سرنوشت گفت: تو از راه درست تمایز میان خوب و بد دور هستی.
او را سپهرگویی و این ننگری که هست
او منبع عطوفت و این مصدر ستم
هوش مصنوعی: او را به عنوان آسمان می‌داند و بر این مسئله توجه نکن که او منبع مهربانی است و همچنین منبع ظلم و سخت‌گیری.
مشاطه ولایش اگر زیب گر شود
ز اعجاز عیسوی کند آرایش صنم
هوش مصنوعی: اگر آرایشگر زیبایی به کمال برسد، می‌تواند به لطف معجزه‌ای همچون معجزات عیسی، مجسمه‌ای را زیبا کند.
ای طوف بارگاه تو پیرایه شرف
وی دودمان جاه تو همسایه قدم
هوش مصنوعی: ای طوف، مانند زینت و آرایش، درگاه تو، و افتخار و نیکنامی تو، همچون ابهت و عظمت خاندان تو، همسایه‌ای می‌باشی که به قدم‌های تو نزدیک است.
در باغ فطرت تو مسیحا چویک نسیم
در فوج حشمت تو سلیمان چویک خدم
هوش مصنوعی: در باغ فطرت، تو به گونه‌ای مانند مسیحایی، و مانند نسیمی وزنده، و در میان شکوه و قدرتت، شبیه سلیمان و در ابتدا از خدم و خدمتگزارانت به حساب می‌آیی.
مست غرور کرد عروسان خلد را
دعوی باغ لطف تو با روضه ارم
هوش مصنوعی: عروسان بهشتی به خاطر شدت شوق و افتخار در زیبایی و لطف تو، مانند باغی زیبا به تصویر کشیده شده‌اند.
هرگز زمین رزم تو از خون نگشت خشک
از بسکه خنجر تو رسانید نم بنم
هوش مصنوعی: زمین مبارزت همواره خیس از خون است و هرگز خشک نمی‌شود، به خاطر اینکه خنجر تو به طور مداوم ضربه می‌زند و آن را مرطوب می‌کند.
آن کینه پروری که ز بغض تو دم زند
وآن خون گرفته ای که بکینت کشد علم
هوش مصنوعی: کسی که از روی کینه و نفرت به تو صحبت می‌کند و همچنان که دلش پر از خشم است، تلاشی می‌کند تا انتقام خود را از تو بگیرد.
با تیغ روزگار کند قصد کارزار
با قهر کردار بمیدان نهد قدم
هوش مصنوعی: روزگار همچون تیغ تیز، تصمیم به جنگ می‌گیرد و با قدرت کردار، به میدان می‌آید.
هر شامگه که از اثر مهر خاوری
رنگ بقم گرفته سپهر جفا رقم
هوش مصنوعی: هر شب که اثر نور صبحگاهی بر آسمان نقش می‌بندد، نشانه‌ای از ظلم و ستم در آن دیده می‌شود.
چون سرکشی بحکم تواندیشه کرده است
خونش فکنده بیم سنان تو در شکم
هوش مصنوعی: چون کسی به راه گناهان و طغیان می‌رود، عاقبت کار او به مشکلات و دردسرها منتهی می‌شود و ممکن است به خاطر این رفتار، به او آسیب برسد.
حفظ تو گر ستون نشود برهم اوفتد
از تند باد حادثه این نیلگون خیم
هوش مصنوعی: اگر حمایت تو به عنوان ستون و پایه این خیمه در نظر گرفته نشود، در برابر طوفان حوادث به راحتی خواهد افتاد.
شاها منم که درد و غم و غصه متصل
آیندم از قفا چو سپاه از پی علم
هوش مصنوعی: من همانی هستم که درد و غم و غصه همواره و مانند سپاهیان به دنبال من می‌آیند.
تا برکنار خوان وجود است جای من
پرورده روزگار مرا از نعیم غم
هوش مصنوعی: در کنار خوان نعمت وجود، جایی برای من است که روزگار مرا با غم پرورش داده است.
هرجا غمی است کرده بتحویل من مگر
ازبهر دیگران بمن اکنون کند رقم
هوش مصنوعی: هر جا که احساس ناراحتی و غمی وجود دارد، آن را به من منتقل کن، اما فقط برای خودم، نه برای دیگران.
عرفی شکایت تو نهایت پذیر نیست
این قصه را بیا ، بدعا ساز مختتم
هوش مصنوعی: شکایت تو هرگز تمام نمی‌شود، این داستان را بیا تا دعای بد به آن پایان بدهیم.
تا خامه خیال که نقاش معنویست
مدح تو بر صحیفه هستی کند رقم
هوش مصنوعی: هنگامی که افکار و تخیلات ما مانند یک نقاش معنوی به تصویر کشیده می‌شود، ستایش و ارادت تو روی ورقه‌های وجود و هستی رقم می‌خورد.
خصمت که هست صورت عصیان همیشه باد
گریان و بی‌قرار و نگونسار چون قلم
هوش مصنوعی: خصم تو همیشه در حال بی‌قراری و ناآرامی است، مانند قلمی که همواره در حال نوشتن و گریه کردن است.