شمارهٔ ۳۴ - تجدید مطلع
من و نمودن بطلان عهدهای قدیم
بذکر منقبت عهد شاهزاده سلیم
تولدش بنهاد شریر دهر آن کرد
که با طبیعت آتش نزول ابراهیم
نهیب هیبت او در مشیمه نقدیر
شکست گوهر گفتار بر زبان کلیم
بعهد معدلت او که عاملان فساد
زبس هدایت تعطیل فارغند از بیم
کشیده فتنه معزول سر بزیر لحاف
دریده ظلم فراموش طبل زیر گلیم
اگر عیادت مرضی کند عدالت او
جهد بقاعده اعتدال نبض سقیم
بروی ازمنه گر آستین برافشاند
شود بسعی تموج زمان حال ، قدیم
زهی وجود تو در سایه عنایت شاه
که کرده بذل سعادت همای را تعلیم
همه مراد، چو امید در قبول دعا
تمام فیض ، چو اندیشه در دماغ کریم
حسود ناز و نعیم تو بر در طالع
چنان غریب که طامع برآستان لئیم
زفیض لطف تو شاید که بی سرایت عشق
شود باهل محبت دل کرشمه رحیم
زمانه را همه فرزند اگر چو توبایست
ترا بزادی و بودی دگر همیشه عقیم
ز بحرکان کرمت آن نفایس آورده است
که احتیاج نه گوهر گرفتن است و نه سیم
زعفو و حلم تو دلها بغایتی جمع است
که معصیت نه امید آزموده است و نه بیم
همای قدرتو اوجی گرفته در پرواز
که دام کسب شرف باز چیده عرش عظیم
بهار خلق تو عطری فشانده برآفاق
که بوی مهر پدر بازیافت طفل یتیم
خدایگانا گویم بمدح خویش دوبیت
کزین نیارد پرهیز کرد طبع سلیم
ز زاده دل و طبعم اگر شود آگاه
باصل خویش ننازد زشرم در یتیم
مثال طبع من و هر طبیعتی که جز اوست
زلال ماء معین است و درد ماء حمیم
خموش عرفی از این ترهات وقت دعاست
برآر دست بدرگاه کردگار کریم
همیشه تا که نگردد حلال بر فرزند
جمیله ای که شود با پدر بحجله مقیم
عروس دهر به فتوای ذره تا خورشید
حلال اکبر شه باد و شاهزاده سلیم
شمارهٔ ۳۳ - در مدح شاهزاده سلیم: صباح عید که در تکیه گاه ناز و نعیمشمارهٔ ۳۵ - در مدح جلال الدین اکبر شاه: منادی است بهر سو که ای خواص و عوام
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من و نمودن بطلان عهدهای قدیم
بذکر منقبت عهد شاهزاده سلیم
هوش مصنوعی: من و نشان دادن بیاعتباری عهدهای گذشته با یادآوری ویژگیهای خوب عهد شاهزاده سلیم.
تولدش بنهاد شریر دهر آن کرد
که با طبیعت آتش نزول ابراهیم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که زمانهای ناسازگار و بدخواه باعث به وجود آمدن شخصی شده که مانند آتش برای ابراهیم پیامبر، که در آتش نمیسوزد، به او آسیب نمیزند. در واقع، این شخص با وجود سختیها و چالشها، میتواند از خطرات عبور کند و به زندگی ادامه دهد.
نهیب هیبت او در مشیمه نقدیر
شکست گوهر گفتار بر زبان کلیم
هوش مصنوعی: صدای رعدآسا و شکوه او در دل وجود، قدرت کلام کلید و دریچهای را که موسی با آن سخن میگفت، میشکند.
بعهد معدلت او که عاملان فساد
زبس هدایت تعطیل فارغند از بیم
هوش مصنوعی: عهد و پیمان او بر اینکه عاملان فساد به خاطر رهایی از ترس، دیگر هدایت را رها کردهاند و از آن فاصله گرفتهاند.
کشیده فتنه معزول سر بزیر لحاف
دریده ظلم فراموش طبل زیر گلیم
هوش مصنوعی: فتنهای خاموش شده که در خفا وجود دارد و ظلمی که به فراموشی سپرده شده است، همچون طبل پنهانی زیر فرشی در حال پنهان شدن است.
اگر عیادت مرضی کند عدالت او
جهد بقاعده اعتدال نبض سقیم
هوش مصنوعی: اگر کسی به دیدن بیمار برود، باید با انصاف و درستی عمل کند و حال او را طبق اصول مناسب و معتدل ارزیابی کند.
بروی ازمنه گر آستین برافشاند
شود بسعی تموج زمان حال ، قدیم
هوش مصنوعی: اگر آستینش را بالا بزند، تلاش او باعث میشود که امواج زمان حال و گذشته در هم تداخل کنند.
زهی وجود تو در سایه عنایت شاه
که کرده بذل سعادت همای را تعلیم
هوش مصنوعی: عظمت وجود تو در سایه حمایت شاه، باعث شده که سعادت همای را به دیگران آموزش دهد.
همه مراد، چو امید در قبول دعا
تمام فیض ، چو اندیشه در دماغ کریم
هوش مصنوعی: تمام آرزوها و خواستهها به مانند امیدی است که در پذیرش دعا وجود دارد و تمام نعمتها و فضلها شبیه به اندیشهای است که در ذهن انسانهای سخاوتمند میگذرد.
حسود ناز و نعیم تو بر در طالع
چنان غریب که طامع برآستان لئیم
هوش مصنوعی: حسود به زیبایی و ناز تو حسرت میبرد، آنچنان که طمعکار در مقابل درگاهی پست و زشت احساس بیگانگی میکند.
زفیض لطف تو شاید که بی سرایت عشق
شود باهل محبت دل کرشمه رحیم
هوش مصنوعی: احتمالاً به لطف و محبت تو، عشق به دل من بیحد و مرز میشود و در سایهی عباشت، عشق و محبت به اوج میرسد.
زمانه را همه فرزند اگر چو توبایست
ترا بزادی و بودی دگر همیشه عقیم
هوش مصنوعی: اگر زمانه تمام فرزندانش را چون تو به دنیا میآورد، در این صورت همیشه ناگزیر از نازایی و بیفرزندی بود.
ز بحرکان کرمت آن نفایس آورده است
که احتیاج نه گوهر گرفتن است و نه سیم
هوش مصنوعی: از وجود تو آنچنان نعمتهایی به وجود آمده که نه نیازی به جواهر داریم و نه به نقره.
زعفو و حلم تو دلها بغایتی جمع است
که معصیت نه امید آزموده است و نه بیم
هوش مصنوعی: زحمات و شکیبایی تو نگاههای دلها را به خود جذب کرده است، به طوری که گناه نه امیدی به عفو دارد و نه ترسی از عذاب.
همای قدرتو اوجی گرفته در پرواز
که دام کسب شرف باز چیده عرش عظیم
هوش مصنوعی: پرندهای با قدرت و توانایی بالا در حال پرواز است و بهسوی مرتبههای بلند و شرافت میرود، در حالی که دامهایش را برای بهدست آوردن مقام بزرگ و باعظمت آماده کرده است.
بهار خلق تو عطری فشانده برآفاق
که بوی مهر پدر بازیافت طفل یتیم
هوش مصنوعی: بهار وجود تو رایحهای را در جهان پخش کرده که یادآور محبت پدر برای یک کودک یتیم است.
خدایگانا گویم بمدح خویش دوبیت
کزین نیارد پرهیز کرد طبع سلیم
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ، من دو بیت شعر در ستایش خود میسرایم که هیچ ذهن پاکی نمیتواند از آن پرهیز کند.
ز زاده دل و طبعم اگر شود آگاه
باصل خویش ننازد زشرم در یتیم
هوش مصنوعی: اگر دل و طبع من از اصالت خود باخبر شوند، به خاطر شرم خود از فخر کردن به نسبت و نژادشان پرهیز میکنند و در برابر یتیمان دست و دلباز نمیشوند.
مثال طبع من و هر طبیعتی که جز اوست
زلال ماء معین است و درد ماء حمیم
هوش مصنوعی: طبیعت من مانند آبی زلال و پاک است، در حالی که هر طبیعت دیگری که خارج از این است، همچون آب داغ و ناگوار است.
خموش عرفی از این ترهات وقت دعاست
برآر دست بدرگاه کردگار کریم
هوش مصنوعی: ای عرفی، در این زمان دعا، از حواشی و سخنان بیمعنا پرهیز کن و دستت را به سوی خداوند رحیم دراز کن.
همیشه تا که نگردد حلال بر فرزند
جمیله ای که شود با پدر بحجله مقیم
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که فرزند جمیله، در کنار پدرش در خانه باشد، مشکلی حل نخواهد شد.
عروس دهر به فتوای ذره تا خورشید
حلال اکبر شه باد و شاهزاده سلیم
هوش مصنوعی: عروس زمانه به سلیقه و حکم کوچکترین چیزها تا وقتی که خورشید در اوج خود است، مجاز و قابل قبول است. امید که این شاه و شاهزاده نیکوکار همیشه در صلح و آرامش باشند.