گنجور

شمارهٔ ۳۳ - در مدح شاهزاده سلیم

صباح عید که در تکیه گاه ناز و نعیم
گدا کلاه نمد کج نهاد و شه دیهیم
نشاط طبع بحدی که نشنود دانا
بجز ترانه اطفال و ترهات ندیم
بساط مجلس دهر آنچنان نشاط آمود
که دست را بسماع آستین دهد تعلیم
براز معانقه ناز کان بلمس شجاع
لب از مصاحفه شاهدان ببوسه کریم
نوای مرثیه صوم و شادیانه عید
گشاد از اثر انبساط گوش صمیم
بخوان مائده شد دست اشتها ، مطلق
بکام و معده عداوت فزود طبع لئیم
بچشم و هم ز فیض شکفته رویی دهر
نمود چهره امید داشت ، صورت بیم
جهان چنین خوش و من خوشتر از جهان بوثاق
نشسته با خرد اندر تعلم و تعلیم
که ناگهان ز درم در رسید مژده دهی
چنانکه از چمن طالعم بمغز شمیم
چه گفت ؟ گفت که ای مخزن جواهر قدس
چه گفت؟ گفت که ای مطلب بهشت نعیم
بیا که از گهرت یاد می کند دریا
بیا که تشنه لبت را طلب کند تسنیم
زلال چشمه امید پور اکبر شاه
طراز دولت جاوید شاهزاده سلیم
ازین پیام دلم شد شکفته و شاداب
چنانکه باغ زشبنم ، چنانکه گل زنسیم
بره فتادم وگشتم چنان شتابزده
که دست اهل کرم در نثار گوهر و سیم
چو روزگار رسیدم بدرگهی که کند
زمانه طوف حریمش بدیده تعظیم
رسیدن من و اقبال آن همایون فال
چنان فتاد مطابق در آن خجسته حریم
که گرادب نکشیدی عنان من ، قدمش
ببوسه گاه همی کرد بر لبم تقدیم
مرا چو دوش بدوش ادب بدید استاد
بلطف خاص بدل کرد التفات عمیم
رموز کرنش و تسلیم را ادا کردم
بدأب مردم دانا نه بذله سنج ، ندیم
چه گویمت که بکامم چه مایه لذت داد
گزیده نوبرکرنش نمک چش تسلیم
نگفت و من بشنودم هر آنچه گفتن داشت
که در بیان نگهش کرد بر زبان تقدیم
لبش چو نوبت خویش از نگاه باز گرفت
فتاد سامعه در موج کوثر و تسنیم
بخنده گفت که در عذر این گناه بزرگ
که رفته نام تو بی حکم ما بهفت اقلیم
همین که رفتی ازین آستان نوشته بیار
گزیده نسخه ای از زادهای طبع سلیم
ازین سخن سرو دستار من گلستان شد
ز بسکه چیدم و بر سر زدم گل تسلیم
چو باز گشتم از آن آستان، خرد جزوی
نوشته داد که این تحفه گل و تو نسیم
بگیر و زود ببر با قصیده ای که بود
بشاخ و برگ سخن نسخه ریاض نعیم
ز جام شدم که کدامین قصیده باید گفت
به لهجه‌ای که دمد روح در عظام رمیم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صباح عید که در تکیه گاه ناز و نعیم
گدا کلاه نمد کج نهاد و شه دیهیم
هوش مصنوعی: در صبح روز عید، در حالی که ناز و نعمت در تکیه‌گاه خود است، گدا کلاهی نمدی را به طور کج روی سرش گذاشت و پادشاه تاج بر سر دارد.
نشاط طبع بحدی که نشنود دانا
بجز ترانه اطفال و ترهات ندیم
هوش مصنوعی: خوشحالی و شادابی روح فرد به حدی است که دانشمند جز آوازهای کودکانه و حرف‌های بی‌محتوا چیزی نمی‌شنود.
بساط مجلس دهر آنچنان نشاط آمود
که دست را بسماع آستین دهد تعلیم
هوش مصنوعی: زندگی در این دنیا به گونه‌ای پرشور و شوق شده که حتی دست‌ها نیز تحت تأثیر این شادی، به یادگیری و آموختن می‌پردازند.
براز معانقه ناز کان بلمس شجاع
لب از مصاحفه شاهدان ببوسه کریم
هوش مصنوعی: در آغوش گرفتن و ناز کردن، وسیله‌ای برای ابراز عشق و محبت است. با بوسیدن لب‌های زیبا و دلنشین، می‌توان حس و عاطفه را به شیوه‌ای شیرین و دلپذیر نشان داد.
نوای مرثیه صوم و شادیانه عید
گشاد از اثر انبساط گوش صمیم
هوش مصنوعی: صدای سوگواری روزه و شادی در روز عید از تأثیر خوشی و باز شدن دل‌ها به گوش می‌رسد.
بخوان مائده شد دست اشتها ، مطلق
بکام و معده عداوت فزود طبع لئیم
هوش مصنوعی: بخوان که سفره‌ای گسترده شده و اشتیاق به خود دعوت می‌کند، اما دشمنی و کینه در دل طبع آدمی افزایش یافته است.
بچشم و هم ز فیض شکفته رویی دهر
نمود چهره امید داشت ، صورت بیم
هوش مصنوعی: من به چشمانم نگاه می‌کنم و از زیبایی‌های موجود، روی خوشی از زندگی را می‌بینم، در حالی که چهره‌ای از امید و همچنین صورت بیم و نگرانی وجود دارد.
جهان چنین خوش و من خوشتر از جهان بوثاق
نشسته با خرد اندر تعلم و تعلیم
هوش مصنوعی: جهان به این صورت خوش است و من از آن هم خوش‌ترم؛ چون در کنار ذهن و دانش، در حال یادگیری و آموزش هستم.
که ناگهان ز درم در رسید مژده دهی
چنانکه از چمن طالعم بمغز شمیم
هوش مصنوعی: ناگهان خبری خوش به من رسید که مثل بوی دلپذیر گل‌ها، روح‌نواز و خوشایند بود.
چه گفت ؟ گفت که ای مخزن جواهر قدس
چه گفت؟ گفت که ای مطلب بهشت نعیم
هوش مصنوعی: او گفت: ای منبع جواهرهای مقدس، چه گفتی؟ گفت: ای آنچه از بهشت نعیم (بهشت خوشبختی و نعمت) می‌خواستی.
بیا که از گهرت یاد می کند دریا
بیا که تشنه لبت را طلب کند تسنیم
هوش مصنوعی: بیا که دریا به یاد توست و لبان تشنه‌ات را می‌جوید.
زلال چشمه امید پور اکبر شاه
طراز دولت جاوید شاهزاده سلیم
هوش مصنوعی: چشمهٔ امیدی که به وضوح و روشنی می‌جوشد، فرزند اکبر شاه، درخشش دولت جاویدان و شاهزاده سلیم را به تصویر می‌کشد.
ازین پیام دلم شد شکفته و شاداب
چنانکه باغ زشبنم ، چنانکه گل زنسیم
هوش مصنوعی: این پیام باعث شد قلبم شاد و بانشاط گردد، مانند باغی که از شبنم تر شده یا گلی که از نسیم لطیف بهره‌مند است.
بره فتادم وگشتم چنان شتابزده
که دست اهل کرم در نثار گوهر و سیم
هوش مصنوعی: در یک حالت بسیار ناگهانی و تند، به وضعیتی افتادم که افراد بخشنده و مهربان در حال دادن جواهرات و سکه‌ها به من بودند.
چو روزگار رسیدم بدرگهی که کند
زمانه طوف حریمش بدیده تعظیم
هوش مصنوعی: زمانی که به جایگاهی رسیدم که جهان به آن احترام می‌گذارد و قدرتش را به ثمر می‌آورد، با کمال ادب به آن توجه کردم.
رسیدن من و اقبال آن همایون فال
چنان فتاد مطابق در آن خجسته حریم
هوش مصنوعی: من و شانس خوبم به گونه‌ای همزمان به آن مکان مبارک و خوش‌یمن رسیدیم.
که گرادب نکشیدی عنان من ، قدمش
ببوسه گاه همی کرد بر لبم تقدیم
هوش مصنوعی: اگر جلوگیری نکردی از رفتن من، قدمش بر لب می‌آید و من آن را بوسه‌وار تقدیم می‌کنم.
مرا چو دوش بدوش ادب بدید استاد
بلطف خاص بدل کرد التفات عمیم
هوش مصنوعی: دیروز وقتی استاد با نیکی و محبت به من توجه کرد، احساس کردم که ادب و آداب را به خوبی مورد توجه قرار داده است.
رموز کرنش و تسلیم را ادا کردم
بدأب مردم دانا نه بذله سنج ، ندیم
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که من اصول و نشانه‌های تسلیم و سازش را با دقت و جدیت بیان کردم، نه به صورت شوخی و بازیگوشی. این بیان به کسانی که باهوش و دانا هستند، تقدیم شده و به نوعی نشان‌دهنده احترام به فهم آن‌هاست.
چه گویمت که بکامم چه مایه لذت داد
گزیده نوبرکرنش نمک چش تسلیم
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چطور بگویم که چه چیزهایی برای من خوشایند است. چقدر لذت‌بخش است که طعم تازه و خاصی از پذیرش و تسلیم را تجربه کنم.
نگفت و من بشنودم هر آنچه گفتن داشت
که در بیان نگهش کرد بر زبان تقدیم
هوش مصنوعی: او هیچ نگفت، اما من همه چیزهایی که در دلش بود را شنیدم، زیرا حس و حالش را به گونه‌ای ارائه کرد که نیاز به کلام نداشت.
لبش چو نوبت خویش از نگاه باز گرفت
فتاد سامعه در موج کوثر و تسنیم
هوش مصنوعی: لب‌های او به محض اینکه از نگاه دور شد، صدای دل‌انگیز کوثر و تسنیم در گوشم طنین‌انداز گشت.
بخنده گفت که در عذر این گناه بزرگ
که رفته نام تو بی حکم ما بهفت اقلیم
هوش مصنوعی: او با خنده گفت که در دفاع از این گناه بزرگ، نام تو بدون اجازه ما به هفت اقلیم رفته است.
همین که رفتی ازین آستان نوشته بیار
گزیده نسخه ای از زادهای طبع سلیم
هوش مصنوعی: زمانی که تو از این مکان رفتی، نوشته‌ای بیاور که نسخه‌ای از آثار و نوشته‌های خوب و نبشته‌های خالص طبع باشد.
ازین سخن سرو دستار من گلستان شد
ز بسکه چیدم و بر سر زدم گل تسلیم
هوش مصنوعی: از صحبت‌های من، سر و دستار من به مانند یک گلستان درآمده است، زیرا به قدری گل چیده‌ام و بر سر گذاشته‌ام که به ظاهر و زیبایی رسیدم.
چو باز گشتم از آن آستان، خرد جزوی
نوشته داد که این تحفه گل و تو نسیم
هوش مصنوعی: وقتی به آن درگاه بازگشتم، اندیشه‌ای جزئی به من گفت که این هدیه، گل است و تو همان نسیم هستی.
بگیر و زود ببر با قصیده ای که بود
بشاخ و برگ سخن نسخه ریاض نعیم
هوش مصنوعی: سخن را سریعاً بگیر و با شعری زیبا و دلنشین منتشر کن که در دل این کلمات، طراوت و زیبایی وجود دارد.
ز جام شدم که کدامین قصیده باید گفت
به لهجه‌ای که دمد روح در عظام رمیم
هوش مصنوعی: از میان جملات و کلمات، انتخاب می‌کنم که کدام شعر باید با زبانی ویژه بیان شود، مثل لحظه‌ای که روح در وجود بی‌جان ما دمیده می‌شود.