شمارهٔ ۲۵ - تجدید مطلع
منم که شیشه ام از لوح مدعا بیرنگ
نه تشنگی کش آبم، نه آرزوچش رنگ
بزیر سایه طوبی غنوده ام یعنی
نه در عنان شتابم، نه در رکاب درنگ
بچار بالش تسلیم تکیه کرده مدام
تبسم نه بصلح و حکایتم نه بجنگ
صنم بجیب نه تا خیزم از در اسلام
ردا بدوش نه تا بگذرم بشهر فرنگ
بکعبه نغمه ناقوسم آرد ار بسماع
نماز بت نکنم گر قضا شود ارژنگ
وگر سرود احد جوشد از دلم در دیر
نفس همی شکنم در گلوی سینه تنگ
برنگ و بو نیم آلوده ز آن سبب دورم
ز گلفروشی نام و شکسته رنگی ننگ
نه در مذاق من از نوش عافیت لذت
نه بر جبین من از نیش محنت است آژنگ
ز ذوق لب نگزم گر بشهد غوطه خورم
بریز آب دهان گر فرو شوم بشرنگ
هجوم دعوی من در تساوی اضداد
کنایتی است که آیینه ام ندارد زنگ
بلی چگونه بود زنگ دار آینه ای
که صیقلی کندش رأی شاه با فرهنگ
شهی که صیقل رأی هدایت افروزش
چنان زدوده ز آیینه ها کدورت زنگ
که برده شاهد ایمان برای کحل بصر
سیاهی از شکن زلف لعبتان فرنگ
مطرفشان شود از ابر لطف او بر کوه
شود چو آب و در آید بزیر صفحه سنگ
ایا شهی که بدل گرمی حمایت تو
بروی بیضه شاهین نشسته ماده گنگ
بکوی جاه تو جوید زمانه نسبت از آن
ز نور و سایه کند جلوه در لباس پلنگ
اگر دهی بضیمرت عنان نظم امور
رود بصنعت روشنگری طبیعت زنگ
بعون عینک رأی تو اعمی فطرت
کند مشاهده از نغمه صورت آهنگ
نگاشتند برای نمونه صورت دهر
جهان جاه ترا میزدند چون نیرنگ
محیط عالم جاه تو دارد آن نسبت
که بر شکوه الهیش نیست دایره تنگ
زهی مجال چو حفظت ببحر خیمه زند
که بعد از این شکند زوری در آب نهنگ
اگر نه طبع تو محمل طراز بودی کی
عروس علم نشستی بهودج فرهنگ
دل سیاه عدوی ترا اگر گویند
که نسبتی بسپهرش بود بهیأت ورنگ
برون روند عناصر عصیروش ز فلک
ز بسکه دایره آسمان بگردد تنگ
فروغ شعله قهرت فتد چو در ارحام
بچشمه سار برآید سمندر از خرچنگ
سریعتر به کف آرم عنان معنی را
که هیبت تو رباید ز روی اعدا رنگ
شمارهٔ ۲۴ - در منقبت علی علیه السلام: تبارک الله از این آسمان شتاب کرنگشمارهٔ ۲۶ - در مدح حکیم ابوالفتح: چهره پرداز جهان رخت کشد چون بجمل
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منم که شیشه ام از لوح مدعا بیرنگ
نه تشنگی کش آبم، نه آرزوچش رنگ
هوش مصنوعی: من مانند شیشهای هستم که از لوح ادعا رنگی ندارد. نه آنقدر تشنهام که آب بنوشم، و نه آرزویی در دل دارم که مرا مشغول کند.
بزیر سایه طوبی غنوده ام یعنی
نه در عنان شتابم، نه در رکاب درنگ
هوش مصنوعی: در زیر سایه درخت طوبی استراحت کردهام، یعنی نه در تلاطم شتاب میکنم و نه در سکون وقفهای هستم.
بچار بالش تسلیم تکیه کرده مدام
تبسم نه بصلح و حکایتم نه بجنگ
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی همواره در حالت آرامش و تسلیم به زندگی نگاه میکند و نه به مسالمت و نه به نزاع، بلکه به سادگی و لبخند به مسائل زندگی برخورد میکند. این شخص به جای درگیری در جنگ یا تلاش برای صلح، انتخاب کرده است که با آرامش و راحتی زندگی کند.
صنم بجیب نه تا خیزم از در اسلام
ردا بدوش نه تا بگذرم بشهر فرنگ
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی که در قلب دارم، مرا از خانه بیرون میکشد. میخواهم با وقار و با لباس مناسب از درِ دین خارج شوم و به شهر اروپا بروم.
بکعبه نغمه ناقوسم آرد ار بسماع
نماز بت نکنم گر قضا شود ارژنگ
هوش مصنوعی: اگر ناقوس در کعبه به آهنگ نماز بیفتد، دیگر نیازی به بتپرستی نیست، حتی اگر تقدیر چنین باشد.
وگر سرود احد جوشد از دلم در دیر
نفس همی شکنم در گلوی سینه تنگ
هوش مصنوعی: اگر دل من به عشق سرود بخواند، در این معبد نیز به خاطر تنگی نفس و احساساتم، غم و درد را در سینهام تحمل میکنم.
برنگ و بو نیم آلوده ز آن سبب دورم
ز گلفروشی نام و شکسته رنگی ننگ
هوش مصنوعی: من به دلیل رنگ و بویی که دارم، خودم را از جمع گلفروشان دور نگه داشتهام و از آن خجالت میکشم که نامی در این حرفه داشته باشم.
نه در مذاق من از نوش عافیت لذت
نه بر جبین من از نیش محنت است آژنگ
هوش مصنوعی: نه از طعم خوشیها و لذتهای زندگی چیزی حس میکنم و نه از زخمها و دردهایم علامتی بر پیشانیام وجود دارد.
ز ذوق لب نگزم گر بشهد غوطه خورم
بریز آب دهان گر فرو شوم بشرنگ
هوش مصنوعی: از خوشحالی لبهایم را نمیسوزانم، حتی اگر در شهد غوطهور شوم. اگر آب دهانم بریزد، در دنیای رنگها غرق میشوم.
هجوم دعوی من در تساوی اضداد
کنایتی است که آیینه ام ندارد زنگ
هوش مصنوعی: هجوم ادعای من در برابر تضادها نشاندهنده این است که آیینهام هیچ آثاری از زنگزدگی ندارد.
بلی چگونه بود زنگ دار آینه ای
که صیقلی کندش رأی شاه با فرهنگ
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که آینهای که زنگ زده است، بتواند به خوبی تصفیه شود و درخشندگی پیدا کند، اگر نظر و تصمیم یک شاه بافرهنگ بر آن نباشد؟
شهی که صیقل رأی هدایت افروزش
چنان زدوده ز آیینه ها کدورت زنگ
هوش مصنوعی: شاهی که با خرد و دوراندیشی خود روشنی بخش است، آن چنان زنگار و ناخالصی را از دلها و نفوس مردم میزداید که دیگر چیزی جز صفا و روشنی در آئینهها باقی نمیماند.
که برده شاهد ایمان برای کحل بصر
سیاهی از شکن زلف لعبتان فرنگ
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف زیبایی چشمان معشوق و دلربایی او میپردازد. او از تاثیر زلفهای معشوق و سیاهی آن بر چشمانش سخن میگوید و به نوعی به جاذبهای اشاره دارد که این زیبایی بر روح و ایمان او دارد. در واقع، شاعر از این موضوع میگوید که زیبایی و دلربایی معشوق میتواند انسان را تحت تاثیر قرار دهد و او را به سوی عشق و ایمان سوق دهد.
مطرفشان شود از ابر لطف او بر کوه
شود چو آب و در آید بزیر صفحه سنگ
هوش مصنوعی: بارش رحمت الهی بر زمین موجب میشود که کوهها همچون آب نرم و خمیر شوند و زیر سنگها به آرامی روان گردند.
ایا شهی که بدل گرمی حمایت تو
بروی بیضه شاهین نشسته ماده گنگ
هوش مصنوعی: آیا کسی هست که به خاطر حمایت گرمت، به چشمهای از قدرت و سلطنت رسیده است و مانند شاهین در برابرت نشسته است؟
بکوی جاه تو جوید زمانه نسبت از آن
ز نور و سایه کند جلوه در لباس پلنگ
هوش مصنوعی: مردم به دنبال آوازه و مقام تو هستند، زیرا جلال و جمال تو مانند نوری درخشان و سایهای فریبنده است که در قامت یک پلنگ جلوهگری میکند.
اگر دهی بضیمرت عنان نظم امور
رود بصنعت روشنگری طبیعت زنگ
هوش مصنوعی: اگر به قدرت خود به هدایت زندگی بپردازی، میتوانی با دانش و هنر، زوایای پنهان طبیعت را روشنسازی کنی.
بعون عینک رأی تو اعمی فطرت
کند مشاهده از نغمه صورت آهنگ
هوش مصنوعی: با کمک چشمی که به تو نگاه میکند، فطرت انسان قادر به دیدن زیباییها و نغمههای دلنشین جهان نیست.
نگاشتند برای نمونه صورت دهر
جهان جاه ترا میزدند چون نیرنگ
هوش مصنوعی: در دنیای موجود، صورتهای مختلفی از زندگی و زمان را برای الگو قرار دادهاند و بهنوعی انسانها را با بازیچههای فریبندهای چون نیرنگ فریب میدهند.
محیط عالم جاه تو دارد آن نسبت
که بر شکوه الهیش نیست دایره تنگ
هوش مصنوعی: عالم وجود به اندازهای عظیم و با شکوه است که جاه و مقام انسان در مقایسه با عظمت الهی، کوچک و محدود به نظر میرسد.
زهی مجال چو حفظت ببحر خیمه زند
که بعد از این شکند زوری در آب نهنگ
هوش مصنوعی: ای کاش فرصتی پیش آید که همچون خیمهای در دریای وسیع و بیکران برپا شوم، زیرا بعد از این، قدرت و فشار ناشی از آب نهنگها میتواند همه چیز را بشکند.
اگر نه طبع تو محمل طراز بودی کی
عروس علم نشستی بهودج فرهنگ
هوش مصنوعی: اگر استعداد و ذوق تو بهگونهای دیگر بود، هرگز علم و دانش بهعنوان عروس فرهنگی در دل تو جای نمیگرفت.
دل سیاه عدوی ترا اگر گویند
که نسبتی بسپهرش بود بهیأت ورنگ
هوش مصنوعی: اگر دل دشمن تو را سیاه بدانند، با وجود این که شاید نسبتی با آسمان یا زیبایی و رنگ داشته باشد، این به هیچ وجه نباید بر ارزش او تأثیر بگذارد.
برون روند عناصر عصیروش ز فلک
ز بسکه دایره آسمان بگردد تنگ
هوش مصنوعی: عناصر و اجزای مختلف به خاطر اینکه دایره آسمان تنگتر میشود، از آسمان خارج میشوند.
فروغ شعله قهرت فتد چو در ارحام
بچشمه سار برآید سمندر از خرچنگ
هوش مصنوعی: وقتی خشم تو مانند شعلهای فروزان باشد، چون در دل زمین آبها به جوش آید، مخلوقی چون سمندر از میان خرچنگها بیرون میآید.
سریعتر به کف آرم عنان معنی را
که هیبت تو رباید ز روی اعدا رنگ
هوش مصنوعی: باید هر چه زودتر به دست بیاورم مفهوم کار را، زیرا عظمت و قدرت تو باعث میشود که دشمنان از ترس رنگ را از رخسارشان ببرند.